به من ثابت كنيد كه اين جهان را خداوند خلق كرده و اين جهان خود به خود به وجود نيامده است؟
پاسخ
اين سوال از سابقه طولاني برخوردار است و تحقيقات وسيع و كتابهاي فراوان و معتبري در اين زمينه نوشته شده است. آنچه ما در پاسخ ذکر مي کنيم تنها اشاره به برخي از راه هاي خداشناسي مي باشد. و همچون قطره اي از دريا است،توضيح سؤال و تقسيم آن به دو بخش:در واقع دو سؤال مطرح شده است:
اول اينكه: به چه دليل جهان خود به خود به وجود نيامده است؟
دوم: اگر خود به خود به وجود نيامده به چه دليل خداوند جهان را خلق كرده است؟در پاسخ به طور خلاصه عرض مي شود كه:
هر چيزي را ما از راه آثار و خواص آن مي شناسيم، خواص عمومي جهان ماده كه ما مي شناسم و مشاهده مي كنيم عبارت است از حركت و تغيير و تجزيه و تركيب، محدوديت زماني و مكاني و نسبيّت، ما هيچ ذرّه اي از عالم مادي را نمي يابيم الاّ اينكه اين ويژگيها در آنها هست؛ از كوچكترين اتمها تا بزرگترين كهكشانها، همه، اين ويژگيها را دارند و اينها، نشانه هاي پديده و حادث بودن مي باشند يعني زماني معدوم بوده و سپس بوجود آمده اند. و كل جهان مركب از اجزاي است كه اين خواص را دارا هستند و معلوم است كه پديده نمي تواند خود به خود و بي علت به وجود آمده باشد.[1]در پاسخ مشروح تر به اين سؤال كه «جهان هستي خود به خود به وجود آمده يا نيازبه خالق دارد؟»
بايد گفت: شش فرض، قابل تصوّر است و بايد ديد كدام يك صحيح است:1ـ جهان هميشه بوده
.2ـ جهان پديده است ولي نياز به پديد آورنده ندارد
.3ـ جهان پديده است ولي نياز به پديد آورنده اول نداردو سلسله علل نامتناهي است
.4ـ پديد آورنده جهان خود اوست
.5ـ طبيعت به وجود آورنده جهان است
.6ـ خدا آفريننده هستي است.
فرض اول
هيچ گونه دليل ندارد و پيشرفت علوم جديد به صورت قطعي آن را باطل كرده است، علوم تاكنون عمر خيلي از چيزها را محاسبه كرده است، مثل عمر زمين، عمر ماه و خورشيد و كهكشانها «مدت لازم براي تركيب و تجزيه مواد و عناصر مختلف» عمر همه اينها را حدود پنج يا شش ميليون سال تقريباً در نظر گرفته اند. يك استاد فيزيك مي گويد:قانون حرارت (ترموديناميك) ثابت كرده است كه جهان پيوسته رو به وضعي روان است كه در آن اجسام به درجه حرارت مشابهي مي رسند و ديگر انرژي قابل مصرف وجود نخواهد داشت، اگر جهان آغاز نداشت بايد پيش از اين، حالت مرگ و ركود حادث شده باشد.[2] دانشمند ديگري مي گويد: اگر جهان هميشگي بود و ابتدا نداشت از مدتها پيش حرارت تمام اجسام با هم مساوي مي شد و نيروي قابل استفاده باقي نمي ماند و در نتيجه هيچ فعل و انفعال شيميايي انجام نمي گرفت و حيات باقي نمي ماند.[3] لذا جهان ماده آغاز دارد.علاوه بر سخن دانشمندان علوم تجربي به دليل هاي ديگري كه اين مطلب را اثبات مي كند بطور خلاصه اشاره مي كنيم:1ـ تلازم و همراه بودن ماده با حركت: به نظر دانشمند مشهور «اينشتاين»، ماده، عين حركت است و به نظر مرحوم «صدر المتألهين» حركت جهان ماده، جوهري است. ثابت شده است كه ماده چيزي جز انرژيهاي متراكم نيست و حركت در هر مقوله اي، تدريجي و با آغاز و انجام است. وقتي اجزاء حركت، داراي آغاز و انجام است: مجموع آن اجزاء هم داراي آغاز و انجام خواهد بود.2ـ دومين دليل آغاز داشتن جهان مادي، همراهي با زمان است، امكان ندارد ماده وجود داشته باشد اما در طرف زمان نباشد و با توجه به اينكه اجزاء زمان، آغاز و انجام دارد كل زمان هم نمي تواند بي آغاز و انجام باشد.
فرض دوم
كه پديده نياز به پديد آورنده نداشته باشد، پندار متناقضي است. چطور مي شود پديده و معلول باشد و در عين حال نياز به پديده آورنده و علت نداشته باشد در حالي كه همه علوم و صنايع بر اساس قانون عليّت بنا شده است.فرض سوم
اينكه سلسله علل را بي نهايت مي داند بايد ديد كه چگونه ممكن است از جمع شدن بي نهايت وابسته ها و پديده ها كه از خود هيچ وجود مستقلي ندارند، موجود بي نياز و مستقل به وجود آيد، و اگر هر يك از پديده ها آغاز دارند؛ مجموع آنها هم بي آغاز نمي شود زيرا مجموعه چيزي جز همان افراد نيست. و ثانيا در صورت عدم تناهي علل، هيچ گاه نوبت به خلق موجود فعلي نمي رسيد.فرض چهارم
اين بود كه جهان پديد آورنده خويش است، برگشت اين فرض يا به همان فرض سوم است كه علل و پديده ها را بي پايان مي دانست و يا به اينكه جهان ماده پيش از خود بوده است و خودش خودش را آفريده پاسخ اين فرض روشن است كه چيزي نمي تواند پيش از وجود خود باشد. و اگر قبلا بوده پس نياز نبوده كه خودش را دوباره ايجاد كند و اگرنبوده عدم كه نمي تواند ضد خود ـ وجود ـ را ايجاد نمايد.فرض پنجم
اينكه طبيعت، جهان را به وجود آورده، است اما آيا طبيعت، همين جهان ماده است يا غير آن؛ اگر مقصود همين جهان است كه عرض شد چيزي نمي تواند علت ايجاد خودش باشد و اگر طبيعت غير اين جهان است سؤال مي شود كه آيا شعور و قدرت و حياة دارد يا نه؟ اگر اينها را دارد پس خدا و طبيعت فقط در اسم متفاوت خواهد بود. يعني معتقد به فرض ششم شده ايم كه جهان آفرينش، مخلوق خدا است.[4][1] . اصول اعتقادات، نشر واحد آموزشي عقيدتي سپاه، 1362، ص 4.[2] . فرانك آلي، اثبات وجود خدا، ترجمه احمد آرام، نشر كتابچي، حقيقت تبريز، ص 19ـ18.[3] . همان، ص 55.[4] . محمدي ري شهري، كتاب «بهترين راه شناخت خدا» انتشارات ياسر، 1361، ج 1، ص 60ـ43.