زينب ـ سلام الله عليها ـ ترجمان حقيقت‌ها - زينب ـ سلام الله عليها ـ ترجمان حقيقت ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زينب ـ سلام الله عليها ـ ترجمان حقيقت ها - نسخه متنی

فريبا علاسوند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زينب ـ سلام الله عليها ـ ترجمان حقيقت‌ها

هيچ مورخ انديشه‌ورز و اسلام‌شناس خردمندي پاي بر صفحه هستي نگذارده كه در آن موقعيت حساس بهتر از انديشه، گفتار و رفتار بانوي بزرگ كربلا زينب كبري ـ سلام الله عليها ـ به گمانه‌زني او خطوركرده باشد. زينبي كه آن روي سكه عفت فاطمي است، پرده‌نشين خانه وحي است. پرورده غيرت‌ها است. همان خاتوني كه زنان كوفه صف اندر صف منتظر لقايش مي‌نشستند تا در درس تفسيرش شركت نمايند.[1]

شيرازه قرآن ورق ورق شد. در كربلاست... اين بانو همان كسي است كه تاريخ در محضرش از پا درآمد و خود را به دست با كفايتش داد تا آن را، شريعت محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ را، همه و همه را از نو بسازد...

زينب و برجسته‌ترين صفات

بزرگي هر كس را مي‌توان از بزرگي مسئوليت‌هايش بازشناخت و آن مسئوليتي كه به عهده عقيله‌ هاشمين ‌بود رسالت و پيام‌آوري بود. تمام شامات، دين‌ورزي خود را مديون زينبند. هم‌چنان‌كه روح مودت آل رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ و رواج مكتب تشيع در آن بلاد بر اساس روشنگري‌هاي اوست.
اين مسئوليت سنگين ويژگي‌هاي فوق‌العاده‌اي مي‌طلبد كه همه آنها به تمام معنا در اقاليم وجود زينب كبري ـ سلام الله عليها ـ حضور دارند. بدون اين خصايص، بدوش گرفتن رسالت و پيام‌آوري كه فقراتي به صلابت كوه مي‌طلبد، امكان‌پذير نيست.

ساغر محبت و مقام ولايت

اولين و مهمترين اين صفت محبت و عشقي وافر و بي‌كرانه به ذات احديت حق است كه بتواند همه كس و همه چيز را در محضر او ذوب كند، آن چنان‌كه خويشتنِ خويش را هم نبيند. اين محبت است كه باعث مي‌شود آدمي در مقام «نفوذ» و جرح ساختن خود، سخاوت بي‌حدي نشان دهد. اين مقام كه همان رتبه فناي في‌الله است، آن توانمندي و محركي است كه در همه لحظات، محّب را مهياي فداكاري و ايثار مي‌نمايد.

بديهي است كه اين مرحله از محبت به حق جز از طريق معرفت و شناخت شهودي نسبت به خداوند سبحان ميسر نيست. رويت جمال حق است كه اين شيدايي را با جان آدمي درمي‌آميزد و سبوي روحش را لبريز از شوق مي‌كند.

در مكتب رسولان الهي، اين محبت علايمي دارد كه مهمترين آنها اطاعت از فرامين الهي است.

«قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني»؛[2]

اي پيامبر (به ايشان) بگو: اگر خداي را دوست داريد از من پيروي كنيد.

مسلماني و اظهار ايمان كه پس از اعتقاد قلبي و اقرار به زبان، در اعضاء و جوارح خود را نشان مي‌دهد‌ موجب تقرب است. به عبارت ديگر، علامت محبت به خداوند اين است كه شريعت ديني را چراغ گفتار و رفتار خود نموده و تن به واجبات الهي و ترك حرام دهيم. بي‌ترديد در اين ميان كساني اهل نافله‌اند، يعني آنچه را كه برايشان فرض و واجب نيست با اعمالشان در هم آميخته و انگيزه الهي مضاعفي آنان را به راههاي زيباتر تقرب مي‌خواند. اين نوافل به نوبه خود باعث پيدايش ويژگي‌هاي ديگر مي‌گردد كه از جمله آنها مقام رفيع ولايت است.

نافله در فرهنگ قرآني آن چيزي است كه زياده بر واجب است[3] و از روي تفضل و تبرع انجام گيرد؛

«و من الليل فتهجد به نافلهً لك»[4].

از اين روي خداوند اعطاي اسحاق و يعقوب به حضرت ابراهيم را نافله مي‌نامد؛

«و وهبنا له اسحاق و يعقوب نافلهً».[5]

و زينب ـ سلام الله عليها ـ تمام اين كمالات را يكجا دارد. كدامين انسان را مي‌توان يافت كه بيش از اين «زن بزرگ» براي خدا نافله انجام داده باشد؟ چه كس تا آنجا كه رمق به تن و سو به چشم دارد، دين خداوند را رصد كرده و براي حفظ آن پايمردي نموده است؟

او هموست كه خود، طفلان را به قربانگاه فرستاد. او همو است كه مواسات را در حق امام عصر خويش تا بدانجا تمام كرد كه تمام لحظات خود را صرف حفاظت از وي قرار داد. او همو است كه شب مبارزه بسان يك فرمانده حازم و دورانديش حتي در انديشه‌ امتحان سربازان هم به سر مي‌برد. او همو است كه در تمام مسير سفر سايه سنگين و پر اُبهت خود را بر دشمن افكند، تا چكاچك شمشيرهايشان، كودكان مصيبت زده را نلرزاند.

آري اوست كه سپر تمام تازيانه‌ها و زخم خورده تمام شماتت‌هاست. آيا اينها همه براي يك زن نافله نيست؟

به طور قطع با هزار و يك عذر موجه مي‌شد از هجمه اين همه امور توان‌سوز رهايي يافت.
از سوي ديگر روشن است كه انجام اين همه نافله فردي و اجتماعي فقط با جاري محبت و خلوص امكان‌پذير است. آن همه محبت كه از زلال معرفت سرچشمه گرفته و اين همه نافله است كه زينب ـ سلام الله عليها ـ را «وليه الله» كرده است.

مقام ولايت كه از آن انسان كامل و تحفه باريافتگان ساحت يقين است در مراتبي از جلوه‌هاي خود امكان تصرف در تكوين را به ولي خدا مي‌دهد. ولي خدا با ارتباطي كه بين او و عالم امر خدا برقرار است، مي‌تواند اينگونه نبض عالم را به دست مي‌‌گيرد. چنانچه در جريان حادثه از اين دست امور از حضرتش بسيار ديده شد. گاهي دست ملكوتي‌اش تسلاي امام مي‌شود.[6] و گاه فرمان سكوتش نفس‌ها را از شماره مي‌اندازد[7] و گاهي ديگر به زمين، مأموريتي مي‌دهد كه ضربه شصتي به دشمن قداره‌بند نشان دهد.[8] در زماني ديگر مسامعه آسماني‌اش نداي صبر از سر بي‌پيكر مي‌شنود[9] و تمام اينها حاكي از مقامات بلند ولايت بي‌بي است.

در مرحله ولايت باطني شعاع نور وجود اوست كه زمان را در نورديده و همه را به تطهير در كوثر حسيني دعوت مي‌كند و صلابت گفتار اوست كه پژواكش در فراز و نشيب تاريخ، پرده از رخسار نفاق برگرفته است.
هر كس در جاذبه هدايت باطني‌اش قرار دارد و ناقص گفتار و رفتار در راه مانده‌ها به كمال گفتار و رفتار او تكميل و تتميم شده است.

امانت‌هاي خداوند در دست زينب ـ سلام الله عليها ـ

زينب كبري ـ سلام الله عليها ـ صاحب ودايع بيشماري شده، ذخاير عظيمي از ناحيه‌ امام عصر ـ عليه السّلام ـ او، بدو سپرده شد كه تا به آخر رسالت خود، مي‌بايست در حفظ آنها بكوشد. ودايعي كه جان مايه آدمي هم در صورت لزوم مي‌بايست در مسير حفاظت از آنها سپر گردد.
گوهر لازم اين امر به تشخيص ولي عصر او در زينب ـ سلام الله عليها ـ وجود داشت. اولين و مهمترين اين ودايع، امام سجاد ـ عليه السّلام ـ و مرواريد درياي امامت بود.

خبرنگاران عاشورايي آن مقداري كه در توان داشتند از اين پاسداري براي آيندگان نقل نموده‌اند. از جمله مي‌توان به گزارش حميد بن مسلم ازدي از به آتش كشيدن خيمه امام حسين ـ عليه السّلام ـ استناد جست.[10]

غارتگران و دژخيمان پس از آن كه شاهد ذبحي عظيم بوده‌اند، ديگر هيچ منكري برايشان ناشدني نمي‌نمود و كشتن امامي در بستر و زني كه محافظ وي بود برايشان ابداً ناگوار نمي‌آمد.
حفظ اين وديعه است كه زينب ـ سلام الله عليها ـ داغدار را از قتلگاه به سمت خيمه‌ها مي‌كشاند و از او كه غرق در اشك و آه و ماتم است شيري مي‌سازد كه فقط با آتشين كلام خود مي‌شورد و مي‌خروشد.

راوي نتوانسته از تنگناي كلماتش برهد و تمام آنچه واقع شد را با تمام ويژگي‌هايش به ما منتقل سازد ولي هر چه بود و هر چه آن بانو بر زبان راند، به گونه‌اي بود كه همه نامردان شمشير به دست وقيح را از كرده خويش پشيمان ساخت، تمام شمشيرها (به غلاف‌ها) برگرداند، آن چنان كه مأمور شدند، زينت آلات دختركان را نيز به ايشان بازگردانند.

در كوفه امّا زينب يك آشناست. خاطرات پرشكوه حضور امام بلافصل در 20 سال پيش از اين، به او هيمنه‌اي علوي داده است، آن چنان كه بدون هيچگونه مصلحت انديشي دشمن حقير را با خواري بر زمين كوفته است.

منطق بي‌نظير امام ـ عليه السّلام ـ دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد كه انتقام همه خواري خود را يكجا از امام ـ عليه السّلام ـ بستاند. آن هيمنه علوي كه ذكرش برفت، قامت رساي زينب را برپا داشت تا بار ديگر وديعه رسالت را حفظ نمايد.[11]

وديعه‌اي ديگر

وديعه ديگر عزت خاندان رسالت است. مطالعه تاريخ به خوبي نشان مي‌دهد كه يكي از نگراني‌هاي حضرت سيد الشهداء، وضعيت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و كيفيت مواجه آنها با مصيبت‌هاي بعدي است.
از اين رو، پس از شهادت قمر بني‌ هاشم ـ عليه السّلام ـ خواهر را به حضور خواست و در پيشاروي وي همه زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبه ايماني خود سفارش نمود.

«استعدو اللبلاء.... و لا تقولنّ بالسنتكم ما ينقص من قدركم»؛[12]

براي بلا آماده شويد و هرگز كلامي كه از شأن شما بكاهد بر زبان جاري نسازيد.

حافظ اين عزت زينب است. تجليات اين معنا در صحنه‌هاي پرشور سفر تاريخي شام نمايان است.

صبر

خداوند براي خصوصيات و ويژگي‌هاي اخلاقي، الگوهايي در عالم تعبيه فرموده كه هر كس در هر كجا با نظر به افق بلند الگو، بتواند خود را در مسير جاذبيت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسيدن به سرحدات الگو تكاپو و تلاش نمايد.

در اين نگاه دل دريايي زينب سخت طوفاني است و كلام جانگداز او در پاسخ عبيدالله ملعون از ژرفاي غم او حكايت دارد:

ـ «لقد قَتَلتَ كهلي و قطعت فرعي واجْتَسّ وَاجْتَثَثْتَ ‌اصلي فانْ يشفِكَ هذا فقد اشْتفيتَ يابن مرجانه»؛[13]

براستي كه بزرگم را كشتي و شاخه‌ام را قطع كردي و ريشه‌ام را كندي، اگر اين تو را شفا مي‌دهد شفا بگير اي پسر مرجانه.

اينجا او به صبر نياز دارد ، چرا كه تنها رسول تواناي ديار ثارالله است.



[1] . الخصاص الزينبيه، ص 284.

[2] . آل عمران، 31.

[3] . المفردات، راغب اصفهاني، ص 503.

[4] . اسراء، 79.

[5] . انبياء، 72.

[6] . منتخب التواريخ، ص 293.

[7] . امالي مفيد، ص 3667.

[8] . الخصايص الزينبيه، ص 333، به نقل از مقاتل اهل سنت: زماني كه حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ از شمر بن ذالجوشن خواست كه ايشان را از راه كم ازدحامي عبور دهد آن ملعون با تازيانه ضرباتي به حضرت وارد نمود كه باعث گرديد آن معدن صبر و وقار به زمين امر كند: يا ارض خذيه؛ و زمين شمر را تا كمر فرو برد.

[9] . يا اختاه صبري و احتسبي في مرضات الله.

[10] . منتخب التواريخ، ص 293، نفس المهموم.

[11] . منتخب التواريخ، به نقل از ارشاد مفيد، ص 294.

[12] . نفس المهموم، ص 355.

[13] . منهاج الدموع، ص 370.

/ 6