مشروعيت الهي و رضايت مردمي در حكومت اسلامي - مشروعيت الهي و رضايت مردمي در حكومت اسلامي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مشروعيت الهي و رضايت مردمي در حكومت اسلامي - نسخه متنی

محمد ملك زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مشروعيت الهي و رضايت مردمي در حكومت اسلامي

چندي پيش در يكي از نشريات، مطالبي از آقاي سيد هاشم آغاجري مسئول گروه تاريخ دانشگاه تربيت مدرس منتشر شد كه ايشان ضمن تحليل از واقعه كربلا، به نكاتي اشاره داشتند كه در سطور ذيل به بررسي آن مي‌پردازيم.
ايشان نخست ضمن تفكيك بين احكام الهي و مقوله عدالت، مدعي مي‌شوند كه امر به معروف و نهي از منكر امام حسين ـ عليه السّلام ـ بيشتر براي اجراي عدالت بود نه براي نماز نخواندن يا روزه‌خواري و بي‌حجابي و در ادامه ضمن اشاره به نامه تعدادي از شيعيان عراق به امام وارد بحث ولايت شده و ادعا مي‌كنند در اين نامه‌ها بحث ولايت و يا مجتهد در رأس نيست بلكه آنان چون حكومت يزيد را غير مردمي مي‌دانستند آن را نامشروع تلقي نموده و خواهان به قدرت رسيدن فردي با رضايت مردم بودند حال اين فرد هر كس كه مي‌خواهد باشد در ارزيابي اين سخنان با توجّه به دو نكته در ارتباط با مطالب فوق و ذكر شواهدي از اين واقعه تاريخي سعي مي‌شود تا ميزان اعتبار اين تحليل مشخص گردد:

1. با بررسي تاريخ اين واقعه و توجّه به خصوصيات مكتب اسلام ثابت مي‌شود فلسفه قيام امام حسين ـ عليه السّلام ـ در واقع مبارزه با يك جريان انحرافي بود كه در بين مسلمانان پديد آمده بود و آن چيزي جز پياده نمودن احكام الهي و عمل به تكاليف ديني نبود. يزيد فردي بود كه برخلاف پدرش معاويه كه سعي داشت با تزوير و نيرنگ ظاهر دين را مراعات كند، علناً تجاهر به فسق مي‌كرد و بنا داشت به نام خلافت مسلمين، اساس دين را نابود كند. امام در پاسخ والي مدينه كه خواستار بيعت ايشان با يزيد بود، ضمن اشاره به اين نكته و ردّ اين درخواست فرمودند چگونه با فردي فاسق و شارب الخمر كه آشكارا تظاهر به فسق مي‌كند بيعت كنم.[1]

اجراي عدالت در فلسفه قيام امام حسين ـ عليه السّلام ـ چيزي جز عمل به احكام الهي نيست ايشان در حين خروج از مدينه در وصيتي كه به برادرش محمد بن حنفيه داشت فرمودند: اينك من از مدينه خارج مي‌شوم ولي نه براي رياست و حكومت و جاه و منصب، بلكه براي اجراي امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح امت رسول خداـ صلّي الله عليه و آله ـ[2] يعني اساس قيام امام، قيام در راه عقيده بود كه ايشان مي‌فرمودند آيا نمي‌بينيد كه به حق رفتار نمي‌شود و از باطل جلوگيري نمي‌گردد پس يك مؤمن در چنين وضعي بايد تن به شهادت بدهد يعني اين تكليفي است الهي كه خداوند بر هر مسلماني فرض نموده است. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در خطبه شقشقيه در تكليف خود نسبت به پذيرش مسئوليت خلافت مي‌فرمايد: «اگر حضور نيروي كافي و مسئوليت الهي نبود و نيز نبود آن پيماني كه خداوند از عالمان گرفته تا در برابر سيري ستمكار و گرسنگي ستمديده ساكت نمانند، هر آينه مهار خلافت را به كوهانش مي‌افكندم.[3]

امام حسين ـ عليه السّلام ـ در نامه‌اي كه به بزرگان بصره مي‌نويسد علت قيام خود را دعوت مردم به كتاب خدا و سنّت رسول او در زماني كه سنّت پيامبر از بين رفته و بدعت‌ها فزوني يافته ذكر مي‌كند.[4] بنابراين انگيزه و هدف امام چيزي جز عمل به وظيفه شرعي و انجام تكاليف الهي نبود و ما هرگز نمي‌توانيم مقوله اجراي عدالت را جدا از ساير احكام الهي در نظر بگيريم.

2. در خصوص ادعاي دوّم اشاره به دو نكته ضروري است. نخست آنكه فراموش نكنيم نويسندگان نامه به امام حسين ـ عليه السّلام ـ غالباً از اهالي كوفه بودند كه در آن زمان مركز تجمع شيعيان بود. مردم در اين شهر به عنوان مركزي براي خلافت علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ غالباً معتقد به ولايت و امامت ايشان و فرزندان رسول خدا بودند و حكومت معاويه و يزيد را برحق نمي‌دانستند (هرچند تحت تأثير جو حاكم و وابستگي به دنيا چندان شهامت ابراز اين عقيده را نداشتند.)

و لذا بديهي بود كه نامه‌هاي خود را به سوي حسين بن علي و نه شخص ديگر، ارسال نمودند و در ضمن اين نامه‌ها صراحتاً تأكيد كردند كه ما به ولايت تو گردن نهاده‌ايم و اميدواريم خداوند به وسيله تو ما را هدايت كند پس به سوي ما بيا كه امامي جز تو نمي‌شناسيم.[5]

بنابراين برخلاف ادعاي فوق براي مردم مهم بود كه چه كسي در رأس قرار بگيرد. از سوي ديگر خود امام هم معتقد به حقاينيت خويش در امر امامت و غصب خلافت از سوي بني‌اميه بودند و آن را بارها اعلام داشتند.[6] از جمله در نامه‌اي به اهل كوفه ضمن بيان شرايط لازم يك رهبر، بر عدم صلاحيت يزيد و حقانيت خود تأكيد مي‌كنند.[7]

نكته دوّم توجّه به اين مطلب است كه ما بايد بين دو مقوله مشروعيت الهي و رضايت مردم يك وجه تمايزي قائل شويم از ديدگاه اسلام رضايت و انتخاب مردم عاملي براي مشروعيت حكومت نيست. مشروعيت الهي است و انتخاب و رضايت مردم باعث مقبوليت و تحقق خارجي حكومت خواهد شد. همان گونه كه حكومت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در دوره خلفاي راشدين و يا سائر ائمه بزرگوار ما به علت عدم خواست عمومي، تحقق خارجي نيافت.

ولي اين به معناي مشروعيت حاكماني كه در زمان ايشان حكومت كردند، نمي‌باشد، حتي اگر از سوي مردم انتخاب مي‌شدند و يا سعي در اجراي عدالت و كسب رضايت عمومي هم مي‌نمودند باز مشروعيت اين سمت را دارا نبودند زيرا خداوند به صراحت مسلمانان را از همكاري با گناه و دشمني برحذر مي‌دارد؛[8] به اين معنا كه امت اسلامي نمي‌تواند حتي با رضايت و انتخاب خويش به حكومت فردي غير واجدِ شرايطِ حكومت تن در دهند. لذا در ديدگاه اسلام دارا بودن شرايط ويژه براي يك رهبر، آن‌گاه پذيرش ولايت او از سوي مردم، ضروري و نشان از مشروعيت آن حكومت است. امام رضا ـ عليه السّلام ـ در حديث معروف سلسله الذهب پذيرش ولايت را شرط ورود در حصن الهي و ايمني از عذاب او ذكر مي‌نمايند.[9]


[1] . حيات الامام الحسين ـ عليه السّلام - ج 2، ص 255.

[2] . مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188.

[3] . نهج‌البلاغه، خطبه 3.

[4] . تاريخ طبري، ج 4، ص 266.

[5] . ارشاد مفيد ج 2، ص 34 ـ 36، تذكره ابن جوزي، ص 248، فصول المهمه ابن صباغ، ص 170.

[6] . الفتوح بن اعثم، ج 5، ص 24.

[7] . ارشاد مفيد، ج 2، ص 36.

[8] . سوره مائده، آيه 2.

[9] . عيون الاخبار الرضا ـ عليه السّلام ـ ، كشف الغمه، ص 259.

محمد ملك زاده

/ 1