فهم باطل - فهم باطل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فهم باطل - نسخه متنی

محمد تقي بيگي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فهم باطل

در تاريخ 27/1/82 در نشريه «شرق» مقاله‎اي تحت عنوان «مي حلال در بر معشوق» به چاپ رسيد كه خالي از موارد نقد و نظر نيست، مؤلف عقيده دارد كه سانسور مبناي شرعي ندارد و بر اساس فتواي شيخ انصاري هر كتابي كه گمراه كردن عدّه‎اي را در پي داشته باشد مشمول حكم حرام است و اين فتوا را تعميم داده به برخي كتب مذهبي، حتي رساله‎هاي عمليه لذا طبق نظر نويسنده اگر برخي مسائل رساله‎هاي عمليه يا بعضي مطالب كتب مذهبي عقيده عدّه‎اي را مشوش سازد تحت كتب ضاله در مي‎آيد اما در نزد بعضي اين كتب هادي است چون تعريف جامعي از واژه ضاله بيان نشده است و از طرفي استناد فقهاء به آيات و روايت، بر حرمت كتب ضلال را بي‎ارتباط دانسته و در پايان نتيجه مي‎گيرد كه هيچ دليل محكمي در كتاب و سنت بر حرمت كتب به اصطلاح ضلال يافت نمي‎شود، لكن به نظر مي‎رسد گوينده اين سخنان در تفسير آيات و شأن نزول آن و فقه حديث از ضعف بالايي برخوردار باشد و همين ضعف شديد منجر به فهم باطل وي شده است.

اولاً: سانسور يك سيره عقلائي است يعني جميع عقلاء و تمام مردم از هر ملت و هر ديني اتفاق عملي دارند بر ترك يك عمل يا بر فعل و انجام آن عمل بر اساس مصلحت و اگر ردع و منعي از طرف شارع مقدس نيامد اين سيره حجيت دارد و مورد موافقت شارع مي‎باشد و يا بعنوان مثال بسياري از حرفها براي بچه‎ها در خانواده‎ها سانسور مي‎شود و جلوي اطفال هر حرفي به زبان جاري نمي‎شود و از طرفي هر جامعه‎اي نوجوانان و جواناني دارد كه فكر و انديشه آنان آمادگي گرفتن هر حرفي را دارد آيا عقلاء اجازه مي‎دهند كه معاندين، هر كلامي خواستند بيان كنند و فكر نوجوانان را مشوش سازند و عقلاء وقتي ملاك را در فساد ديدند حكم به سانسور را قطعي مي‎دانند.

در جاي ديگر بيان مي‎دارد كه بر اساس فتواي شيخ انصاري هر كتابي كه گمراه كردن عدّه‎اي را در پي داشته باشد مشمول حكم حرام است حتي برخي مطالب رساله‎هاي عمليه ممكن است عقيده عدّه‎اي را مشوش سازد و اين نتيجه را مي‎گيرد، اگر تعاريفي كه براي كتب ضاله شد، مورد قبول همه دانشمندان و عارفان و... بود و به اين فتاوي عمل مي‎كردند و گوش به فرمان فقيهان، مهربطلان بر باب عرفان و فلسفه مي‎زدند امروز تمدن فرهنگي بنام تمدن و فرهنگ اسلامي به مانند اشارات و شفا و فتوحات و... و حتي رساله‎هاي عمليه وجود نداشت.

اولاً

تعريف جامع از واژه ضاله وجود دارد كه مورد قبول همه دانشمندان و عارفان و فقيهان مي‎باشد مانند تعريف شيخ انصاري در مكاسب محرمه: «المراد بالضلال ما يكون باطلاً في نفسه» مراد از ضلال چيزي است كه در واقع باطل است.

ثانياً

اگر اين گونه باشد كه ايشان تصور مي‎كنند پس تمامي كتب بايد ضاله باشد چون هر كتابي مي‎تواند ذهن عدّه‎اي را مشوش سازد قرآن بالاترين كتاب است و براي هدايت متقين آمده است با اين حال چون عدّه‎اي محكمات و متشابهات قرآن را فرا نگرفته‎اند و از فقه قرآن و علم اصول و ساير علوم تفسيري اطلاعي ندارند بعضي از آيات را طوري تفسير مي‎كنند كه كاملاً خلاف واقع است آيا مي‎توان گفت چون ذهن اينها مشوش شده است پس قرآن هم كه بالاترين كتب است و براي هدايت جامعه اسلامي و هدايت متقين آمده است از اين گونه كتب به شمار مي‎آيد و يا كساني كه در علوم حديث صاحب فن نيستند چه بسا به احاديثي برخورد مي‎كنند كه با هم از نظر ظاهر، تناقض دارد اما في الواقع و في نفس الامر هيچ گونه تناقضي مشاهده نمي‎شود لذا كساني كه در علم حديث و علم اصول صاحب نظر هستند براحتي مي‎توانند بين دو حديث كه از نظر ظاهري تناقض دارد جمع كنند و هر دو را يكي بداند مثلاً يكي را كاشف و تفسير از ديگري بداند كدام عاقلي قبول مي‎كند احاديث كه از لسان معصومين ـ عليهم السلام ـ صادر شده است اما چون ذهن عدّه‎اي به واسطه عدم اشراف بر معاني آنها ممكن است مشوش شود آنها را از سخنان ضاله شمرد و يا كتاب فتوحات مكيه تأليف ابن عربي از اين گونه باشد عدّه‎اي ابن عربي را مرتد مي‎دانند چون به عمق مطالب عرفاني اين كتاب پي نبرده‎اند.

اما اگر كسي مقدمات علم عرفان را به خوبي درك كند و در نزد استاد صاحب فن همچون مرحوم ميرزا محمد علي شاه‎آبادي زانو بزند و درس فتوحات را فراگيرد عقيده‎اش مشوش نمي‎شود آيا مي‎توان كتاب فتوحات مكيه را چون صرفاً ذهن عدّه‎اي را مشوش مي‎كند از كتب ضاله دانست؟

و همين طور بعضي از مسائل رساله‎هاي عمليه، اگر كسي حداقل يك دور شرح لمعتين را با قواعد اصولي آن ياد نگرفته باشد نمي‎تواند كل مطالب رساله‎هاي عمليه را بفهمد و در بعضي مسائل دچار اعوجاج مي‎شود لذا بايد برخي از مسائل را از اهل فن آموخت آيا مي‎توان گفت چون ذهن عدّه‎اي به جهت عدم ظرفيت علمي مورد اعوجاج قرار مي‎گيرد پس اين رساله‎هاي عمليه از كتب ضاله هستند؟!

و يا كتاب حليه المتقين مرحوم مجلسي نيز همين طور است ايشان مي‎گويد: عامي مي‎خواند اثر مثبت دارد روشن فكر مي‎خواند اثر منفي دارد، جواب اين سؤال از مطالب فوق به دست آمد اگر از اهل فن سؤال شود با توضيحي روشن نه تنها اعوجاج را خارج مي‎كند بلكه مراد علامه مجلسي را بيان مي‎كند و به طور كلي هر كتابي كه غير اهل فن بخوانند دچار اعوجاج مي‎شوند و ذهن و عقيده آنها مشوش مي‎شود در پايان ايشان آورده‎اند كه هيچ دليل محكمي در كتاب و سنت بر حرمت كتب به اصطلاح ضلال يافت نمي‎شود كه برخلاف سخن ايشان دلائلي از كتاب و سنت و عقل بر حرمت كتب ضلال ارائه مي‎گردد.

اول: آيات بر حرمت كتب ضلال

اما دليل شيخ انصاري غير از تمسك بحكم عقل دو آيه مي‎باشد كه نويسنده اين دو آيه را موضوعاً و تخصصاً خارج كرد و مي‎گوييد آيه لهو الحديث شأن نزول آيه درباره حارث بن علقمه نازل گشته است كه در سفرهاي تجاري داستانهاي افسانه‎اي را فرا مي‎گرفت و در بازگشت به مكه براي مخالفت با پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ قصه سرايي مي‎كرد تا مردم را از توجه به قرآن باز دارد لذا از نظر نويسنده اين آيه ربطي بحرام بودن كتب ضلال ندارد.

اولاً: ذكر اين مطلب ضروري است كه اگر بخواهيم تفسير و معاني آيات را فقط در مورد شأن نزول بدانيم بايد تفسير تمام آيات فقط مربوط به شأن نزول باشد و در اين صورت كل آيات قرآن از بحث تفسيري خارج شده و فقط بايد در مورد شأن نزول بيان شود و از صدر اسلام تا به حال كدام مفسر فقط آيات را در مورد شأن نزول مورد بحث قرار داده است؟

چون اعتقاد اكثر مذاهب بلكه مذهب اماميه بر آن است كه قرآن تا قيامت براي راهنمايي بشريت آمده و اختصاص به زماني دون زماني ندارد و اگر مفسران شأن نزول را ذكر مي‎كنند مرادشان منحصر در همان مورد نيست بلكه شأن نزول يك مبدأ بود، كه خداوند تعالي خواسته آيه نازل شود و در موارد عديده مشاهده مي‎شود كه فقهاء و مفسرين توقف بر شأن نزول ندارند بلكه حكم آيه را تسري و تعميم مي‎دهند و اگر تكيه بر شأن نزول باشد قرآن فقط اختصاص به همان زمان پيدا مي‎كند و براي زمانهاي بعد عموميت پيدا مي‎كند علاوه بر اين با تعريفي كه از كتب ضاله شد افسانه سرايي تحت كتب ضاله قرار مي‎گيرد چون موضوع كتب ضاله آن است كه مردم را با چيزي كه در واقع باطل است از راه حق منحرف كند و افسانه سرايي حارث بن علقمه مردم را از راه حق منحرف مي‎ساخت و آنان را از توجه به قرآن بازمي‎داشت كما اينكه آيه شريفه الذين اتخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين[1]

شأن نزول آيه بر حسب نقل ابن عباس و اتفاق مفسرين درباره بني عمروبن عوف مي‎باشد كه در مدينه مسجدي بنا نهادند بنام مسجد قبا و حضرت رسول اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ را خواستند كه در آن مسجد به منظور تبرك نماز بگذارد و حضرت پذيرفت و در آن مسجد نماز خواند اما گروهي از منافقان از قبيله بني غنم بن عوف بنا گذارند كه نزديك مسجد قبا، مسجدي بنا گذارند و به جماعت رسول اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ حاضر نشوند پس از آن كه مسجد پايان يافت حضور رسول اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ آمدند عرض كردند مسجدي بنا گذارده‎ايم براي بيماران و هنگام سرما و درخواست نمودند كه در آن مسجد به منظور تبرك نماز بگذارد حضرت فرمود من آماده مسافرت به صحنه تبوك هستم و پس از مراجعت إن‎شاءالله در آن مجسد آمده نماز مي‎گذارم و پس از بازگشت از جنگ تبوك آيه نازل شد آيه بيانگر آن است كه غرض از بناگذاري اين مسجد ضرر رسانيدن به مسجد قبا است و مردم را بازدارند از اينكه در مسجد قبا و يا در مسجد رسول اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ جمع شدند و غرض دعوت مسلمانان به شرك و نفاق و اعراض از رسول اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ و تفرقه و القاء و اختلاف ميان مسلمانان مي‎باشد.

و در جامعه اسلامي از صدر اسلام تا آخرين روز حيات بشري هر بنايي كه براي نفاق و شرك ساخته شود حكم ضِرار را پيدا مي‎كند و بايد تخريف شود و مفسرين نمي‎گويند اين تخريب فقط اختصاص به مسجد ضرار دارد علاوه بر اينكه همين آيه مي‎تواند يكي از مؤيدات حرمت كتب ضلال باشد به اين صورت وقتي بنايي براي مسجد ساخته مي‎شود و غرض اصلي از آن دعوت مسلمانان به شرك و نفاق و اعراض از پيامبر اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ مي‎باشد بايد تخريب شود به طريق اولي كتابي كه باعث گمراهي و انحراف و باعث نفاق در جامعه مي‎شود بايد حرمت داشته باشد و حرام بودن آن قطعي است.

و از تمام مطالب فوق، بالاتر اين است كه مرحوم آيت الله خويي در كتاب مصباح الفقاهه كتاب ضلال را تعريف مي‎كند و بعد تصريح مي‎فرمايد از قول محقق ايرواني كه آيه لهو الحديث داخل در اضلال از سبيل الله مي‎باشد انّ المراد بكتب الضلال كل ما وضع لغرض الاضلال و اغواء الناس و اوجب الضلاله و الغوايه في الاعتقادات او الفروع، فيشمل كتب الفحش والهجو والسخريه و كتب القصص والحكايات و الجرائد المشتمله علي الضلاله.[2]

مراد از كتب ضلال كل هر چيزي است كه فقط براي گمراهي و گول زدن مردم جعل و وضع شده باشد و كتب ضلال به وجود مي‎آورد گمراهي و گول زدن را در اعتقادات و فروع دين پس شامل اين گونه كتب مي‎شود.

و مرحوم آيت الله خويي در قسمت چهارم مي‎فرمايد: و رابعاً: ما ذكره المحقق الايرواني من ان المراد من الاشتراء هو التقاطي و هو كنايه عن التحدث به و فدا داخل في الاضلال عن سبيل الله بسبب التحدث بلهو الحديث و لااشكال في حرمه الاضلال.[3]

مراد از اشتراء داد و ستد مي‎باشد اما در اينجا كنايه از سخن گرفتن از لهو حديث مي‎باشد و اين لهو الحديث داخل در اضلال و گمراهي مردم از راه خدا مي‎باشد.

و در تفسير تبيان كلمه كتاب در تقدير مي‎گيرد:

ان يشتري كتاباً فيه لهو الحديث مي‎خرد كتابي را كه در آن لهو حديث مي‎باشد.[4]

و در تفسير صافي مراد از لهو الحديث را سخنان باطل و سخناني كه اصل و ريشه‎اي براي آن وجود ندارد بيان مي‎كند.[5]

و در تفسير مجمع‎البيان لهو الحديث را كلام باطل تفسير مي‎كند.

آيه دوم: فاجتنبو الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور از بتهاي پليد اجتناب كنيد و از سخن باطل بپرهيزيد، نويسنده مقاله مي‎نويسد، علامه طباطبايي مي‎گويد: منظور از اجتناب در آيه فوق نهي عام از نزديكي جستن به بت‎ها و گفتن سخنان باطل در كنار بت‎ها است چون مشركان هنگام نزديك شدن به بتان، نام بتان را مي‎بردند و چگونه مي‎توان از آيه فوق، حرمت كتب ضاله را به دست آورد.

در جواب بايد بگويم كه با كمي تأمل معلوم مي‎شود كه بيان بت يكي از مصاديق آيه شريفه مي‎باشد و منحصر در بت سنگي نمي‎باشد مي‎تواند بت ذهني باشد يا بت فرهنگي و يكي از بت‎ها، كتب ضاله است بر غير اهلش و جمله ما بعد در آيه و اجتنبوا قول الزور مي‎باشد.[6] به اين كه از سخن باطل بپرهيزيد و سخن باطل يك كلي است كه داراي مصاديق فراواني است مي‎تواند سخن باطل لفظي باشد مي‎تواند به صورت مكتوب باشد.

اما دليل از سنت بر حرام بودن كتب ضلال

انما حرم الله الصناعه التي حرام هي كلها التي يجيء منها الفساد محضا.[7] همانا خداوند تعالي حرام قرار داده است كل حرفه و كارهايي كه فساد خالص، در آن باشد در اين روايت كلمه انما بكار رفته است و كلمه انما از ادات حصر و داراي مفهوم مي‎باشد و اين مفهوم حصر اقتضاء مي‎كند كه تمامي كارها و حرفه‎هاي محرمه به جميع تمام منافعش حرام باشد و يكي از آن منافع تأليف اين گونه كتب مي‎باشد.

سوم دليل عقل

همه ما معتقديم كه خوبي و بدي در عالم خارج وجود دارد و اين خوبي و بدي را عقل درك مي‎كند لذا عقل درك مي‎كند كه ظلم بد است و عدالت خوب است درك عقل از قرارداد عقلائي بالاتر است، قرارداد عقلاء همان حسن و قبح عقلائي است به اين معنا كه عقلاء عالم در بين خودشان قرارداد گذاشته‎اند كه ظلم بد است و عدالت خوب است اما مسئله درك عقل از مسئله قرارداد عقلاء بمراتب بالاتر است به اين معنا اگر خداوند تعالي انسانها و عقلاء را خلق نمي‎كرد و فقط از بين عقلاء يك يا دو نفر را خلق مي‎كرد اگر از همين يك يا دو نفر سؤال شود ظلم و عدل چگونه است؟

جواب مي‎دهد ظلم قبيح است و عدالت حسن است لذا اگر عقلاء هم قرارداد نگذاشته باشند باز عقل، خوبي عدل و قبح ظلم را درك مي‎كند اين مي‎شود حسن و قبح عقلي و چون تشكيك در عقل راه ندارد وقتي عقل حكم مي‎كند به قبح يا حسن عملي يعني تمامي عقلاء عالم تطابق و اتفاق نظر دارند بر حسن يا قبح آن عمل حتماً رئيس عقلاء كه شارع مقدس است حكم بر حسن يا قبح آن عمل مي‎كند و به اين وسيله ملازمه بين حكم عقل و حكم شرع به وجود مي‎آيد و وقتي عقل حكم كرد به قبح شيء، شرع هم حكم مي‎كند به حرام بودن آن عمل و در جاي خود در علم اصول ثابت شده است كه اين ملازمه حجيت دارد لذا عقل چون خوبي و بدي را درك مي‎كند درك مي‎كند هر كتابي كه صاحب نظران اتفاق دارند بر اينكه باعث گمراهي انسانها خواهد شد حفظ آن حرام است و اگر در موردي صاحب نظراني اتفاق داشتند بر اينكه اين كتاب از كتب ضاله به شمار نمي‎رود در اين صورت تعارض بين دو گروه حاصل مي‎شود و نوبت به موارد ترجيح مي‎رسد و هر كدام از دو گروه كه بتواند مرجحات محكمتري ارائه نمايد حكم به نفع اوست و در صورت تساوي ادله نوبت به حاكم شرع و مقام مطلقه ولايت مي‎رسد كه بعد از تفحص و تحقيق حكم مي‎كند كه نظريه كدام يك از دو گروه صحيح است، پس تا اينجا حسن و قبح عقلي ثابت شد مگر اينكه در بحث حسن و قبح عقلي قول اشاعره را قبول كنيم كه معتقدند خوبي و بدي وجود ندارد تا عقل آن را درك كند بلكه خوبي و بدي آن است كه شارع مقدس آن را حسن و قبح بداند و اگر شارع مقدس گفت ظلم خوب است ما مي‎گوييم خوب است و اگر گفت عدالت بد است ما هم مي‎گوييم عدالت بد است در اين صورت اگر شما مذهب اشاعره را قبول داريد حق با شماست كه دليل عقلي بر حرمت كتب ضلال وجود ندارد اما در اين صورت منكر يكي از بديهيات مذهب اماميه شده‎ايد.

دليل چهارم، بر حرمت كتب ضلال قاعده لاضرر مي‎باشد

قاعده لاضرر

قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ لا ضرر و لا ضرار في الاسلام.[8]

حكم ضرري در اسلام جعل نشده است اگر وضو ضرر داشته باشد وجوب وضوء جعل نشده است و نمازگذار بايد تيمم كند و يا اگر معامله‎اي مستلزم ضرر باشد به مانند اينكه براي انجام وضوء مجبور است آب را بسيار گران بخرد در اينجا حكم وجوب وضوء نفي شده و بايد تيمم كند و يا اگر مشتري يا فروشنده در معامله مغبون شوند اين ضرر نفي شد. و مشتري يا فروشنده مي‎تواند با فسخ معامله، ضرر را از خود نفي كند خداوند تعالي مي‎فرمايد: لا تضارّ والدهُ بولدها.[9]

مادران حق ضرر زدن به كودكان را ندارند و نبايد به بهانه‎هاي مختلف از شير دادن به كودكان خودداري نمايند، قاعده لا ضرر آن قدر اهتمام دارد كه خداوند تعالي مي‎فرمايد: مادران حق ضرر زدن به كودكان خود را ندارند، وقتي ضرر رساندن در اسلام نفي شده است چگونه مي‎تواند كتب ضلال كه منشأ ضرر مي‎باشد حرام نباشد كتب ضاله كه باعث تفرقه و نفاق و انحراف در جامعه مي‎شود آيا مي‎تواند حرام نباشد؟

البته قاعده لاضرر داراي بحث مفصلي است كه در جاي خود مورد بحث در بين اعلام واقع شده است، در پايان ذكر اين نكته ضروري است كليه كساني كه دچار اعوجاج مي‎شوند و مي‎خواهند مطلب باطلي را با سخنان بي‎محتوا، رنگ و روغن بدهند كساني هستند كه فهم صحيحي از مطالبي كه خودشان ادعا مي‎كنند ندارند چه بسا كساني هستند كه در فقه حديث و تفسير آشنايي مختصري دارند اما گمان مي‎كنند كه محدث و مفسري بزرگ هستند و همين فهم باطل آنها باعث مي‎شود كه مسائلي را نقد قرار دهند كه مورد اتفاق همه فقهاء مي‎باشد.


[1] . توبه/107.

‎[2] . مصباح الفقاهه، ج 1، ص 254.

[3] . مصباح الفقاهه، ج 1، ص 255.

[4] . تفسير التبيان، ص 429.

[5] . تفسير صافي، ج 2، ص 307.

[6] . حج/30.

[7] . بحارالانوار، ج 41، ص 358، بحارالانوار، ج 100، ص 47، وسائل‎الشيعه، ج 17، ص 85.

[8] . الكافي،ج5،ص293،مستدرك الوسائل،ج3،ص150،الكافي،ج5،ص280،‌الوسائل كتاب احياء الموات باب12،حديث3 و 4.

[9] . بقره/233.

محمد تقي بيگي

/ 1