عقلگرايي در سيره امام رضا ـ عليه السّلام ـ
خداوند به انسان، توانمنديهاي ويژهاي عطا كرده كه ساير موجودات از آن بيبهرهاند. در اين ميان، گوهر خرد گرانسنگترين و پربهاترين عطاي الهي است. با استفاده از گوهر عقل است كه انسان ميتواند در «مسائل فكري و نظري» حق را از باطل و در «مسائل عملي» خير را از شر و نافع را از مضرّ تشخيص دهد.[1]بد نيست يادآوري شود كه «عقل» با «فكر» و «شعور» تفاوت آشكاري دارد. شعور، ادراك دقيق در افق حس و محسوسات است نه معقولات[2] و فكر به معناي نوعي سير و مرور بر معلومات موجود و حاضر در ذهن است با اين هدف كه از مرور در آن و بازنگري مجدد آن مجهولات براي انسان كشف شود.[3]ارزش و جايگاه عقل: سيري كوتاه در منابع ديني ما نشان ميدهد كه عقل از جايگاه ويژهاي برخوردار است. اساساً مخاطب دستورات ديني، عقل انسان است و از همين رو فقيهان و متكلمان اسلامي، ابتداييترين شرط تكليف را برخورداري از عقل برشمردهاند.[4] در روايات ارزش عقل به شيواترين وجه بيان گشته است. به عنوان نمونه از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل است كه همه خوبيها با عقل به دست ميآيد و آن كس كه بهرهاز از عقل ندارد، بهرهاي از دين ندارد.[5] اولين آفريده خداوند عقل است.[6] و خداوند ميان بندگانش چيزي برتر از عقل تقسيم نكرده است.[7]
و نيز نقل است كه جماعتي در محضر رسول خدا كسي را ميستودند تا آنجا كه همه خصال خير را برشمردند. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: عقل او چگونه است؟ گفتند: يا رسول الله! ما از كوشا بودن او در امر عبادت و انواع خوبيها سخن ميگوييم و شما از عقل او ميپرسيد؟! حضرت فرمودند: انسان نابخرد با نابخردياش خود را به بلايي بزرگتر از فسق و فجور انسان گناهكار مبتلا ميسازد و جز اين نيست كه فرداي قيامت،بالا رفتن درجات بندگان و دستيابي آثار، به قرب الهي به اندازه عقل ايشان است.[8]
رابطه عقل و وحي
اعتقاد به وحي به معني ناديده گرفتن عقل و توانمنديهاي آن نيست. در واقع وحي نيامده است تا بنيان عقلي را ويران سازد بلكه با وجه به محدود بودن ابزارهاي شناخت در انسان (تجربه و عقل)، وحي آمده است تا راهي نو، پيش روي انسان بنهد؛ راهي كه بيمدد وحي شناخته نميشد و بدون آن سعادت دست نايافتني باقي ميماند. وحي در اين بينش ـ نه تنها رقيب و دشمن عقل نيست كه مددكار اوست و آفاقي را كه براي عقل مكشوف نيست به او مينماياند. از منظر عقل همه امور در اين سه دسته جاي پيدا ميكنند:1. امور عقلي (معقول).2. امور فراعقلي.
3. امور ضد عقل.
دسته اول و دسته سوم در يك نكته مشتركند و آن اين كه هر دو در دسترس عقل قرار دارند و عقل توان داوري درباره هر دو را دارد. با اين فرق كه يكي مورد تأييد و قبول عقل و ديگري مورد انكار و ردّ اوست، اما امور فراعقلي اساساً در دسترس عقل قرار ندارند و عقل از قضاوت درباره آنها ناتوان است. در اين جا انسان، نيازمند به راهي مطمئن و قابل اعتماد براي شناخت حقايق است كه بتواند امور فراعقلي را فراچنگ آورد و درباره آنان قضاوتي صحيح را ارائه دهد.
البته شناخت اين راه بايد با معيارهاي عقل به انجام رسد، تا نتايج آن قابل اعتماد باشد. با اين بيان روشن ميشود كه برخلاف آنچه در سابقه تاريخي مسيحيت تاكنون جريان داشته و دارد و جريان فكري ليبراليسم نيز در اين امر با مسيحيت هم داستان است، اساساً در فرهنگ اسلامي، عقل و وحي در كنار هم قرار دارند و هر دو به يك سو فرا ميخوانند. در اين باره قاعده ملازمه (از قواعد مشهور در علم اصول) ميگويد: «كل ما حكم به الشرع و كل ما حكم به الشرع حكم به العقل).[9] و نيز گفته ميشود واجبات شرعي واجب عقلي بودند؛ اگر عقل بر جهات آنها مطلع ميشد.[10]در مكتب عالم آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله: امام علي بن موسي الرضا كه «عالم آل محمد» لقب يافتهاند، در زنجيره درخشان امامت، استمرار تفسير حقيقي كتاب خدا و معارف بلند دين در روزگار بسيار حساسي بودند كه عصر ترجمه ناميده شده است. در آن عصر كه زمينه براي ترجمه و نشر انديشههاي گوناگون بشري مهياست و اين البته اگر با معيارهاي صحيح و روششناسي درست همراه نباشد، خود ميتواند عامل حيرت و سرگرداني و نهايتاً لااباليگري علمي گردد، امام رضا ـ عليه السّلام ـ با دفاع عقلاني از دين و آموزههاي وحياني، حركت بسيار بزرگ و ثمربخشي را در جهت كاستن از آثار نامطلوب سياستهاي فرهنگي بنيعباس، سامان بخشيدند.امام ـ عليه السّلام ـ ضمن تبيين جايگاه عقل و دعوت به بهرهمندي از اين عطاي بزرگ الهي، با استدلال عقلاني در مقابل صاحبان انديشههاي ناصواب، گردوغبار از چهره تابناك حقيقت ميزدودند.امام رضا ـ عليه السّلام ـ جايگاه عقل را در حيات انسان گوشزد كرده ميفرمايند: صديق كل امرءٍ عقله و عدّوه جهله، دوست راستين هر انسان عقل اوست و دشمن او جهل او.[11] درباره جايگاه و ارزش ويژه عقل يكي از دوستان امام ـ عليه السّلام ـ نقل ميكند در نزد امام رضا ـ عليه السّلام ـ سخن از اصحاب و سخن از عقل پيش آمد. امام ـ عليه السّلام ـ فرمودند: دينداراني كه بهرهاي از عقل نداشته باشند قابل اعتنا و ارجگزاري نيستند.[12] همچنين در روايت آمده است: ابن سكيّت (دانشمند و اديب معروف) از امام ـ عليه السّلام ـ پرسيد: امروز حجت بر خلق چيست؟
امام ـ عليه السّلام ـ فرمودند:عقل، آن كس كه بر خداوند راست ميگويد و آن كس كه بر خداوند دروغ ميگويد هر دو با عقل شناخته ميشوند تا يكي تصديق و ديگري تكذيب شود.[13]عقل و فلسفه احكام: همان گونه كه اشاره رفت احكام شرعي تابع مصالح و مفاسدي است كه اگر عقل بر تمام جهات آن واقف شود مطابق حكم شرع حكم خواهد كرد. از ديرباز حكمت برخي احكام شرعي مورد توجه و گفتگوي جماعتي از دينداران و مخالفان آموزههاي ديني بوده است. در اين باره برخي چنان راه افراط پيمودهاند كه به بهانه تعقل ميگويند: تا فلسفه يك حكم شرعي را نفهميم، بدان عمل نخواهيم كرد. ايشان گويا فراموش كردهاند كه وقتي عقل ما تمام زواياي احكام و مسائل مرتبط با آن را نميشناسد، تعبد به دستورات ديني كه اصول آن عقلاني و مورد قبول عقل باشد، عاقلانهترين كار است. در مسئله فلسفه احكام شرعي، هم چنان كه نبايد، احكام ديني را خالي از حكمت و مصالح و مفاسد دانست، بايد از حكمت تراشي ناروا و سطحي كردن احكام دين و عمق زدايي از دستورات الهي خودداري كرد.امام رضا ـ عليه السّلام ـ ضمن تبيين فلسفه احكام، نوعي تبيين عقلاني از فلسفه احكام را پي ميگيرند كه با تعبّد به احكام منافاتي ندارد. ابن قتيبه نيشابوري نقل ميكند كه چون از فضل بن شاذان، آنچه را از فلسفه احكام بيان ميكرد شنيدم، از او پرسيدم: آيا اين علتها (حكمتها) را از استنباط و استخراج خود ميگويي و تنها متكي به عقل تو است يا آن كه آن را شنيدهاي و روايت ميكني؟ فضل بن شاذان گفت: مرا توان آن نبوده و نيست كه مراد و حكمت خدا را در فرائضش و مراد و حكمت رسول را در سنّتش، از پيش خود بشناسم، بلكه آن چه نقل ميكنم از مولايم امام رضا ـ عليه السّلام ـ به صورت پراكنده شنيدهام و آنها را گرد آوردهام.[14] نكتهاي كه بد نيست بدان اشاره شود، احتياط عبرتآموز جناب فضل بن شاذان و اظهار عجز او از پي بردن به اسرار احكام الهي است.احتجاجات ثامن الائمه ـ عليه السّلام ـ : از نقطههاي بسيار شكوهمند در آثار علمي و فعاليتهاي فكري حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ احتجاجات و مناظرات ايشان با صاحبان مذاهب و عقايد غير اسلامي است. انگيزه مأمون از برگزاري اين مناظرات هر چه بوده است، مطمئناًآنچه اتفاق افتاد و عظمت امام را بيشتر نمايان كرد، نبوده است. حسن بن محمد نوفلي پس از آن كه مأمور خليفه، امام ـ عليهم السلام ـ را به حضور در مناظره دعوت ميكند، به امام ـ عليه السّلام ـ عرض ميكند: مناظره با اصحاب كلام و مذاهب باطن با مناظره با علماي اسلامي متفاوت است، چرا كه عالم، جز منكر را نميتواند انكار كند اما اهل مكاتب باطل و اهل شرك، اصحاب انكارند. نميتوان با آنان از توحيد خدا و رسالت پيامبر گفت، چرا كه از در افكار و تشكيك و مغالطه در ميآيند... امام ـ عليه السّلام ـ فرمودند: آيا بيم داري دليل مرا مخدوش كنند؟ ... آيا دوست داري بداني، مأمون چه زماني پشيمان خواهد شد؟... آن زمان كه استدلال مرا به تورات در مقابل اهل تورات و به انجيل در مقابل اهل انجيل... بشنود... و هر جماعتي درماند و استدلالش باطل شود و گفتار خود را رها كند.[15]در مناظره با صاحبان اديان مختلف، نقد عقلاني مكتب مقابل و دفاع عقلاني از مكتب اسلام، نقطه اساسي پيروزي در مناظره است. برخي از دانشمندان از مناظرات امام رضا ـ عليه السّلام ـ براهين عقلاني قاطعي را بر اثبات وجود خدا و اين كه او موجد عالم است، اثبات وحدت و بيشريك بودن خداوند، اثبات اين كه صفات الهي عين ذات و منتزع از مقام فعل است و اثبات قضا و قدر و تبيين مسئله جبر و تفويض و امر بين الامرين و مباحث عقلاني نبوت و امور مربوط به آن استخراج و تبيين كردهاند كه اشاره به آن مباحث از حوصله اين مقال خارج است.[16]از خداوند توفيق حركت در مسير عالم آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را طلب ميكنيم. انّه ولي التوفيق
[1] . تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه موسوي همداني، ج 2، ص 374.[2] . . تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه موسوي همداني، ج 2، ص 372.[3] . . تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه موسوي همداني، ج 2،ص 372.[4] . در بسياري از ابواب فقه، شرائط عامه تكليف مطرح شده است از جمله شرايط وجوب زكات، تحريرالوسيله، امام خميني، ج 1، ص 313.[5] . بحارالانوار، علامه مجلسي (ره)، چاپ بيروت، ج 74، ص 160.[6] . بحارالانوار، علامه مجلسي (ره)، چاپ بيروت، ج 1، ص 97.[7] . الكافي، ثقه الاسلام كليني (ره) ،داراالكتب الاسلاميه، ج 1، ص 12.[8] . مستدرك الوسائل، محدث نوري، مؤسسه آل البيت ـ عليهم السّلام ـ ، ج 11، ص 209 و بحارالانوار، ج 74، ص 160.[9] . براي مطالعه بيشتر درباره قاعده،ر. ك اصول الفقه، المظفر، ج 2، الباب الرابع الدليل العقلي.[10] . حقايق الاصول، سيد محسن حكيم (ره) ، مكتبه بصيرتي، ج 1، ص 320.[11] . الكافي، ج 1، ص 11.[12] . الكافي، ج 1، ص 28.[13] . علل الشرايع، شيخ صدوق، (ره) ، مكتبه الداوري، ج 1، ص 122 و بحارالانوار ، ج 11، ص 70.[14] . عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق (ره) ، انتشارات جهان، ج 2، ص 121 و بحارالانوار ، ج 6، ص 85 و علل، ج 1، ص 270.[15] . عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق (ره) ، انتشارات جهان، ج 1، ص 154 و بحارالانوار، ج 10، ص 299.[16] . ر.ك:علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ و الفلسفه الالهيه،آيت الله جوادي آملي، دارالاسراء، الروضه الثالثه والروضه الرابعه.محمد مهدي زارعي