در مدح حضرت مهدي حجه بن الحسن العسکري ـ عليه السلام ـ - در مدح حضرت مهدی حجه بن الحسن العسکری (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در مدح حضرت مهدی حجه بن الحسن العسکری (علیه السلام) - نسخه متنی

شاعر: محمد حسین غروي اصفهاني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح حضرت مهدي حجه بن الحسن العسکري ـ عليه السلام ـ




  • دلبرا دست اميد من و دامان شما
    خاک راه تو و مژگان من ار بگذارد
    شمع آه من و رخساره چون لاله تو
    لب لعل نمکين تو مکيدن حظّيست
    رويم از نرگس بيمار تو چون ليمو زرد
    نه در اين دائره سرگشته منم چون پرگار
    درد عشق تو نگارا نپذيرد درمان
    خضر را چشمه حيوان رود از ياد اگر
    عرش بلقيس نه شايسته فرش ره تست
    نبود ملک سليمان همه با آن عظمت
    جلوه ديد کليم الله از آن ديد جمال
    طائر سدره نشين را نرسد مرغ خيال
    قاب قوسين که آخر قدم معرفت است
    فيض روح القدس از مجلس انس تو و بس
    گرچه خود قاسم الارزاق بود ميکائيل
    لوح نفس از قلم عقل نميگردد نقش
    هرچه در دفتر ملکست و کتاب ملکوت
    شده تا شام ابد دامن آفاق چه روز
    چيست تورات ز فرقان شما؟ رمزي و بس
    هست هر سوره بتحقيق ز قرآن حکيم
    آستان تو بود مرکز سلطان هما
    مهر با شاهد بزم تو برابر نشود
    خسرو اگر بمديح تو سخن شيرين است
    ايکه در مکمن غيبيّ و حجاب ازلي
    بکن اي شاهد ما جلوه اي از بزم وصال
    مسند مصر حقيقت ز تو تا چند تهي
    رخش همت بکن ايشاه جوانبخت توزين
    زهره شير فلک آب شود گر شنود
    مفتقر رانه عجب گر بنمائي تحسين
    منم امروز در اين مرحله حسّان شما



  • سرما و قدم سرو خرامان شما
    ناوک غمزه و يا خنجر مژگان شما
    چشم گريان من و غنچه خندان شما
    که نه طالع شودم يار نه احسان شما
    به نگردد مگر از سيب ز نخدان شما
    چرخ سرگشته چو گوئيست بچوگان شما
    تا شوم از سر اخلاص بقربان شما
    ز سرش رشحه اي از چشمه حيوان شما
    آصف اندر صف اطفال دبستان شما
    موري اندر نظر همّت سلمان شما
    نغمه اي بود انا الله ز بيابان شما
    بحريم حرم شامخ الارکان شما
    اوّلين مرحله رفرف جولان شما
    نفخه صور صفيريست ز دربان شما
    نيست در رتبه مگر ريزه خورخوان شما
    تا نباشد نفس منشي ديوان شما
    قلم صنع رقم کرده بعنوان شما
    زده تا صبح ازل سر ز گريبان شما
    يک اشارت بود انجيل ز قرآن شما
    آيه محکمه اي در صفت شأن شما
    قاف عنقاء قدم شرفه ايوان شما
    مه فروزان بود از شمع شبستان شما
    ليکن افسوس نه زيبنده و شايان شما
    آه از حسرت روي مه تابان شما
    چند چون شمع بسوزيم ز هجران شما
    اي دو صد يوسف صدّيق بقربان شما
    تا شود زال فلک چاکر ميدان شما
    شيهه زهره جبين توسن غرّان شما
    منم امروز در اين مرحله حسّان شما
    منم امروز در اين مرحله حسّان شما



آيت الله غروي اصفهاني

/ 1