حكمت سياسي در انديشه و عمل شيخ شهيد - حكمت سياسي در انديشه و عمل شيخ شهيد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حكمت سياسي در انديشه و عمل شيخ شهيد - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمت سياسي در انديشه و عمل شيخ شهيد

متن مصاحبه دكتر محمدعلي اكبري در روزنامه ايران مطالعه شد. كه نسبت به برخي از مطالب مطروحه ملاحظاتي مطرح است كه در دو بخ ارائه مي‎گردد.

بخش اوّل

ايشان با تقسيم گروه‎هاي اصلي و مؤثر در تكوين مشروطه به سه گروه «روحانيون شرع‎مدار»، «ديوانسالاران» و «منورالفكرها» در تبيين مهم‎ترين و اصلي‎ترين نقطه درگيري اين نيروها مي‎گويد: «اوّلاً بايد بگويم كه هيچ يك از اين گروه‎ها با شرها مخالفت نداشتند و حتي از مفاهيمي استفاده مي‎كردند كه طنين شرعي و ديني داشت... (ثانياً): مهم‎ترين عرصه تنازع اين گروه‎ها، بحث بر روي (تفسير) «حقوق ملت» بود.» سپس با اشاره به تلاش‎هاي صورت گرفته براي تأمين نظريات «روحانيون شرع‎مدار» مي‎گويد: «من به جدّ معتقدم كه نظر روحانيون، تأمين شد. مخالفت‎هاي مرحوم شيخ نوري و ساير روحانيون شرع‎مدار ربطي به صورت مطالبات ايشان نداشت و منازعات، عمدتاً صبغه سياسي و حناحي داشت نه معرفتي» و البتّه دليل ايشان بر اين مطلب «تصويب اصل دوّم متمم قانون اساسي و مقيد شدن اصول مربوط به حقوق ملت به حدود و موازين شرعي» مي‎باشد لذا مدعي مي‎شوند كه با اين دو كار «دغدغه‎هاي روحانيّت شرع‎مدار... تأمين شد.»

به نظر مي‎رسد توجه به نكات ذيل مفيد باشد:

1. سوگمندانه بايد گفت تاريخ مشروطيّت؛ غالباً نه از منظري «بي‎طرفانه» و «واقع‎بينانه» بلكه «يكسويه» و «جهت‎دار» نوشته شده است و بويژه كساني كه سنگ‎بنايِِ «نگارش» اين بخش از تاريخ ايران را نهاده‎اند، بيش و پيش از آنكه در صددِ كشف و شناسايي حقايق باشند ملكوك‎سازيِ چهره «جناح مغلوب» و توجيه اعمال «جناح غالب» در آن دوران عبرت‎زدايي تاريخي را مدّنظر داشته‎اند و البتّه پر پيداست اين امر بدون «تحريف» يا «كتمان» واقعيات، شدني نبوده است و اين امر بيش از همه در مورد شيخ شهيد اين شخصيّت تأثيرگذار تاريخي، مصداق دارد لذا است كه بايد چراغي براي «بازنگري» و «بانگاريِ» مشروطيّت برافروخت تا به «واقعيّات» اين دوران سرنوشت‎ساز و به حكمت سياسي شيخ شهيد در عرصه انديشه و عمل نزديك و نزديك‎تر شد.

2. استفاده از مفاهيم شرعي و ديني هيچ دليلي بر عدم مخالفت آنها با «شرع» نمي‎تواند باشد چرا كه ملاحظه اسناد تاريخي پيرامون انديشه‎گران تجددخواه و مدعيان قانون‎خواهي و مروّجان «فكر دموكراسي» دوره ناصري ما را بر اين نكته رهنمون مي‎سازد كه آنها با درك اين حقيقت كه در ايران براي تحقّق اهداف بايد با ادبيات اسلامي و ديني به بيان و توجيه مراد خود بپردازند در دو جهت اقدام خود را آغاز كردند يعني از سوئي با آماده‎سازي فضاي فرهنگي و از سوي ديگر زمينه‎سازي فكري اقدام به جايگزيني اصول «آدميّت» بجاي اصول اسلامي تحت عنوان اسلام كردند و لذا است كه مي‎توان گفت اگرچه ميرزا ملكم‎خان نقشي مستقيم در مشروطيّت نداشته است؛ چرا كه اين نهضت عملاً در سال‎هاي پايان عمر او و پس از درگذشت او اتفاق افتاد؛ ولي نقش او را نمي‎توان در موارد ذيل ناديده گرفت:

1. تربيت هسته‎اي از مردان باصلاح نخبه و برجسته براساس باوهاي غربگرايانه.

2. نگارش اصولي كه شالوده ساختار فكري «منور الفكرها» در جريان مشروطيت گرديد.[1]

3. تلاش براي نفوذ در روحانيت و مردم و سوء استفاده از حُسن ظنّ آنان در جهت حمايت از تفكر پيشنهادي و باوراندن هماهنگي و همخواني اصول و عقايد اسلامي با اصول تفكر غربي[2] و... .

3. اما نسبت به «حقوق ملّت»، بطور كل بايد گفت كه با تمام افتراق‎هائي كه گونه‎ها و نحله‎هاي مختلف روشنفكري در ايران داشته‎اند شايد بتوان ويژگي‎هاي مشتركي را براي آنان برشمرد كه در طول استمرار و استقرار تفكرات و اقدام‎هاي آنان، ديده مي‎شود و البتّه يكي از مهم‎ترين آن ويژگي‎ها استفاده از ابزارهاي فرهنگي و علمي و ادعاي ترجمه شده «حقوق ملّت» بوده است. كه البتّه بر صاحبان انديشه مخفي نيست كه اگرچه اين‎گونه ادعاهاي موهوم و چند پهلو تاريخ ايران معاصر را پر كرد ولي بخاطر عدم همسوئي متون ترجمه شده با فرهنگ و تمدن اسلامي ـ ايراني نه تنها مشكل و بحرني را در كشور درمان نكرد بلكه بر انبوه بحرن‎هاي اقتصادي، سياسي و... مردم بحران ديگر و مهم‎تري را افزود. آري، در اين دوره برخلاف دوره حيرت، تجددخواهان و مدعيان «دموكراسي» با ادّعاي آگاهي از تمدن جديد در زمينه‎هاي حقوق فردي و اجتماعي و آزادي‎هاي مدني به بحث نظري پرداخته و كوشيدند آراء خود را در قالب رسائل و كتابچه‎ها ارائه كنند. و لذاست كه سه شعار را به تدريج مطرح كردند كه عبارت بود از پارلمانتيسم، مدرنيسم، سكولاريزم.[3]

4. اما نسبت به خصوص مجلس شوراي صدر مشروطه، و ماهيّت و عملكرد آن بايد گفت شيخ شهيد، گذشته از اشكالات فكري و اعتقادي كه به اساس پارلمانيسم غربي (نه مجلس شوراي اسلامي) داشت از نظر شكلي و ظاهري نيز به مجلس شوراي صدر مشروطه و اعضاي آن ايرادات اساسي داشت كه آنها را مي‎توان علّت مخالفت شيخ با مجلس صدر مشروطه علي‎رغم تصويب متمّم و... دانست كه به برخي ذيلاً اشاره مي‎شود:

الف) از نظر شيخ شهيد اوّلاً تمام اصلاحات پيشنهادي وي در متمّم قانون اساسي اعمال نشده بود. ثانياً وي از مشروطه‎خواهان مي‎خواست كه اصل دوم را عيناً با همان تعابير و عباراتي كه توافق شده است در متمّم قانون اساسي بگنجانند.[4] آري با گذشت زمان، شيخ چنان‎كه خود گفته است، وقتي ملاحظه كرد كه مجلسيان به انجام خواسته‎هاي وي با توجه به ارائه دلايل محكم بي‎توجهي مي‎كنند كوشيد تا از طريق كناره‎گيري از مجلس و تشكيل مجالس روضه‎خواني و... زمينه را براي انجام خواسته‎هاي مشروعه‎خواهانه فراهم كند.[5]

ب) ايراد ديگر ايشان به «نحوه انتخاب وكلا در مجلس اول» بود چرا كه «اصالت و اعتبارِ قانونيِ» برخي از نمايندگان از نظر او مورد ترديد جدي قرار داشت چنانچه شيخ در گفتگويي كه با سيّدَين سَنَدين در تحصّن عبدالعظيم ـ عليه السّلام ـ داشت، با تأكيد بر موافقت خويش با وجود مجلس شورا به عنوان مركز قانون‎گذاري كشور اين سؤال را پيش كشيد كه؛ چه نوع وكيلي براي اين مجلس لازم است؛ داراي چه صفاتي بايد باشند كه وكيل سي كرور مردم ايران باشند؟ از تمام صفات كه صرف‎نظر كنيم لااقلّ بايد مسلمان و طريقه جعفري را دارا باشد، از خدا بترسد، دين به دنيا بفروشد، براي اجانب كار نكند و واضح‎تر و ساده‎تر بگويم يعني بهائي نباشد.[6]

ج) ايراد ديگر شيخ به مجلس شوراي مشروطه، انفعال اكثريّت اعضاي آن مجلس در برابر اقليّت تندرو و شهرآشوب آن بود. شيخ كراراً در اظهارات خويش به اين معني اشاره و از آن شديداً انتقاد كرده است.[7]

حال، با توجه به نكات فوق و نكات ديگر كه بيان آن از حوصله مقاله خارج است آيا ادعاي اينكه شيخ از جهت «جناحي» به مخالفت پرداخت كم‎توجهي به اسناد و منابع تاريخي نيست؟

آيا با توجه به حكمت سياسي در انديشه و عمل شيخ شهيد در زمينه فوق نمي‎تواند بهترين راهنما در تحليل وقايع باشد؟ راستي! شيخ شهيد هرچه بود و هرگونه كه مي‎انديشيد، بر سر عقيده خويش تا پايان عمر با كمال اعتقاد ايستاد پس ما نيز اين مقدار درس را بياموزيم و راست بگوئيم و راستي‎ها را بگوئيم!!

بخش دوّم

ايشان در بحث «انحراف مشروطه» و زمان طرح آن و نيز علل و مناديان آن مطالبي ارائه كرده‎اند كه پيرامون آن مطالب نكته‎اي به نظر مي‎رسد.
متأسفانه «تشتّت بيان و نظر» پيرامون قضيّه فوق در مصاحبه ايشان مشهود است كه اين خود دليل روشني بر عدم جامع‎نگري ايشان در مقام تحليل وقايع مي‎باشد چرا كه در ابتداء مي‎گويند. «در صدر مشروطه اصلاً بحث انحراف مشروطه مطرح نبود اما طرح موضوع انحراف مشروطه به شكل حادّ زماني صورت گرفت كه دولت رضاشاه سركار آمد؛ البتّه مدعي هستند كه منورالفكرها از اول به قدرت رسيدن او و به خاطر نقض آرمان مشروطه يعني تأسيس دولت دموكراتيك مدرن و روحانيان از زمان اقدامات شرع‎ستيز او به طرح اين بحث پرداختند و به منورالفكرها در اين بحث پيوستند؛

ولي در عين حال در پاراگراف ديگر مي‎گويند: «ايشان (روحانيت) از وقتي ديدند بسيج توده‎ها از دست ايشان خارج شد از انحراف مشروطه حرف زدند.» و البتّه در نهايت نيز مي‎گويند «انحراف مشروطه بحثي است كه «امروزي‎ها» براي مصارف گروهي و سياسي خود طرح مي‎كنند.»
آيا اينگونه تشتّت در سخن بر محقّق شايسته است؟؟

آيا اين بهترين دليل بر اين نيست كه نسبت دادن منازعات و مخافت‎هاي برخي از روحانيون به «وجهه سياسي و جناحي» انعكاس آينه‎وار كيفيّت ورود و خروج تحليل‎گر محترم مي‎باشد؟

همه اينها در حالي است كه اگر پرونده رژيم پهلوي را ورق بزنيم با اسامي از رجال مشروطه برمي‎خورم كه جز ومادمان و مؤيدان، بلكه پديدآورندگان و گردانندگان و بعضاً اركان آن رژيم بوده‎اند.[8]

حال جاي اين سؤال باقي است كه علي‎رغم وجود اسناد مختلف و بديهي بر همكاري وسيع رجال مشروطه با رژيم پهلوي چرا و چگونه ايشان، كه از پژوهشگران تاريخ ايران معاصر هستند، اقدام به انكار آن مي‎نمايند؟؟ آيا دولت رضاخان همان دولت دموكراتيك و مدرني نبود كه خواست منورالفكرهاي تجددخواه بود؟

حرف آخر اين‎كه: بيائيم زمينه تأمّل جدّي و عالمانه در انديشه سياسي شيخ شهيد و مباني نظري ايشان را با توجه به نظرات انديشمندان و بزرگاني چون حضرت امام(ره) و با مراجعه به اسناد و مدارك مغتم شمرده و در معرفي ايشان براي نسل جوان و تحليل وقايع حقيقت‎جوئي و حقيقت‎گوئي را فراموش نكنيم.


[1]. رجوع كنيد به آثاري از ملكم‎خان چون «كتابچه غيب» يا «دفتر تنظيمات».

[2]. نقش روحانيّت پيشرو در جنبش مشروطيّت، حامد الگار، صص 268ـ267.

[3]. يرواند،‌آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، چ پنجم، نشر ني، 1379، ص 80.

[4]. تركمان، محمد، شيخ فضل‎الله نوري، چ اول، مؤسسه خدمات فرهنگي رساء، چاپ مهتاب، 1362، ص 267.

[5]. دكتر غلامحسين زرگري، رسائل مشروطيت، انتشارات كوير، ج اول، 1374، ص 20.

[6]. رسائل مشروطيت، همان، ص 18.

[7]. ر.ك: رسائل،...، تركمان، ص 241 و نيز خاطرات احتشام السلطنه، صص 519ـ520 و 524 و 529 و 533.

[8]. ر.ك: شرح حال رجال ايران، مهدي بامدادي، ج 2، صص 112ـ113 و نيز خاطرات ايرج اسكندري، صص 510ـ512.

محمد امين

/ 1