حكومت ديني عقلاني با هيچ بن‎بستي مواجه نيست - حكومت ديني عقلاني با هيچ بن‎بستي مواجه نيست نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

حكومت ديني عقلاني با هيچ بن‎بستي مواجه نيست - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكومت ديني عقلاني با هيچ بن‎بستي مواجه نيست

يكي از اشتباهات بارز برخي از طبقات روشنفكر و غرب‎گرا آن است كه بدون توجه به تفاوتهاي فرهنگي و ويژگي‎هاي اختصاصي و بومي جوامع شرقي به الگوبرداري شتاب‎زده از مفاهيم و اصطلاحات غربي روي مي‎آورند. غافل از آن كه هر مفهومي ابتدا بايد در بستر تجربه و فرهنگ جامعه‎شناختي خود مورد استفاده قرار گرفته و سپس قابليت انطباق يا عدم انطباق آن در بسترهاي فرهنگي ديگر مورد ارزيابي قرار گيرد.

اصطلاح سكولاريزم مفهومي است كه در بستر تجربه مدرنيته در غرب روييد و از درون انديشه، فرهنگ و تحولات مربوط به جوامع غربي سر برآورد. اين اصطلاح كه به معاني غير دين‎گرايي، ناديني‎گرايي و جداسازي دين از دنيا مي‎باشد گرچه در جوامع اسلامي از معاني يكساني برخوردار نيست و در يك طيف وسيع ميان الحاد و دين‎داري در جريان است،[1] اما اگر آن را در دو دسته كلي افراطي و ملايم هم تقسيم‎بندي كنيم باز خواهيم ديد كه نه سكولاريزم خشن و افراطي كه علناً به دين‎ستيزي مي‎پردازد و نه سكولاريزم ملايم كه دين را به عرصه‎هاي فردي و نيازهاي شخصي محدود مي‎سازد هيچ كدام با فرهنگ و آموزه‎هاي ديني اسلام سازگار نيست. به عبارت ديگر اسلام ديني نيست كه بتوان آن را از صحنه مسايل سياسي، مديريتي و اجتماعي حذف و به مسايل فردي و اخلاق شخصي منحصر ساخت.

چه بخواهيم چه نخواهيم اسلام دين سياست و زندگي است و ما نمي‎توانيم با ادعاي مسلمان بودن قلمرو دين را در چارچوب سليقه‎اي و مطابق ميل خود محدود سازيم. چگونه اين را به يك ارتباط جزيي و شخصي ميان خالق و مخلوق محدود كنيم و حال آن كه بسياري از قوانين و احكام الهي اسلام بر پيوند دين با احكام سياسي و اجتماعي تأكيد دارند و صدور و وضع اين احكام بر قوانين را به غير اذن و دستور الهي مشروع نمي‎دانند؟[2]

چندي پيش يكي از نشريات در تبيين انديشه‎هاي يكي از روشنفكران عَرَب، بار ديگر به طرح مسئله سكولاريزم و ديدگاه وي در اين زمينه پرداخت. در بخشي از انديشه‎هاي دكتر عزيز العظمه انديشمند سوري تبار آمده است:

«در فقه كنوني، اسلام حاصل فراز و نشيب‎هاي تاريخي به ويژه در دوره عثمانيان و استيلاي آنان بر جهان عرب بوده است... پس از راه‎يابي اسلام به اين جوامع ميراث اسلامي طبقه‎بندي و پيرايش شد و آنگاه كه در چارچوب علم اصول فقه تعريف و خلاصه شد ويژگي مدنيت خود را از كف نهاد...»[3]

در ادامه وي با تأكيد بر وجود برخي چالش‎ها و بن‎بست‎ها ميان دين با دنيا در عصر حاضر، تنها راه خروج از اين بن‎بست‎ها و چالش‎ها را «پذيرش سكولاريزم» و كنار نهادن حاكميت فقه و دين از صحنه اجتماع مي‎شناسد.

لازمه منطقي چنين ديدگاهي درباره احكام اجتماعي، حقوقي و جزايي اسلام آن است كه
:

اولاً

وجود هرگونه ملاك و مصلحت غيرقابل درك و مخفي بر عقول بشري را در اين احكام انكار كنيم. زيرا توصيه به پذيرش سكولاريزم براي رهايي از بن‎بست‎هاي ادعايي ميان دين با دنيا، به معناي آن است كه احكام الهي و فقهي اسلام فقط محدود به همين ملاكات و مصالح ظاهري است كه از ديد يك انسان مادي‎گرا چندان با معيارهاي مادي و ظاهري زندگي بشر كه فقط در جستجوي سود و لذت بيشتر است، قابل تطبيق نيست و لذا توصيه به كنار نهادن دين از صحنه اجتماع مي‎كند. در حالي كه احكام الهي تماماً قابل فهم با عقل محاسبه‎گر و سودجوي مادي نيست و قطعاً داراي رموز و مصالح خاصي است كه به واقعيات زندگي غير جسماني نيز توجه دارد.

و ثانياً

وجود عنصر عقلانيت در مديريت فقه و دين بر جامعه را ناديده بگيريم و تصور كنيم ميان مديريت فقهي و ديني با مديريت علمي و عقلاني گويا تضاد و تقابلي برقرار است. بديهي است منشاء چنين تصوري آن است كه رابطه عقل و دين به درستي تبيين نگرديده باشد و در مديريت كلان يك جامعه اسلامي حوزه و كاركرد فقه از جايگاه و نقش عقل و دانش بشري از هم باز شناخته نشده باشد و حال آن كه چنين تقابلي فاقد هرگونه پايه و اساس است.

حكومت ديني و اداره جامعه بر اساس احكام فقهي اسلام چه در گذشته و چه در حال هرگز خالي از عنصر تدبير عقلاني نبوده تا نتيجه آن بروز چالش و بن‎بست در مسير اداره جامعه باشد حكومت‎هاي ديني صدر اسلام در عين محور قرار دادن فقه اسلامي از عنصر عقلانيت نيز سود جسته و در تدبير و تمشيت امور جامعه مصلحت‎انديش و چاره‎جويي‎هاي عقلايي را بكار برده‎اند. اين اشتباه فاحشي است كه تصور كنيم حكومت سكولار يعني حكومت عقلاني و حكومت ديني يعني «حكومت متكي به مديريت فقه و بي‎اعتنا به عقلانيت بشري»!

واقعيت آن است كه حكومت ديني اصيل، عقلانيت متناسب با شرع را مطالبه و آن را جهت‎دار و هدفمند مي‎سازد. چنين حكومتي هرگز بر آن نيست كه تدابير جزيي و برنامه‎ريزي‎هاي خرد و كلان اقتصادي و سياسي راه حل مشكلات جاري و پيچيده جوامع را مستقيماً و بدون دخالت عقل و علم از دل فقه بيرون بكشد كه اين امر نه ممكن است و نه اساساً دين مدعي آن است. فقه در عرصه حيات جمعي دو كاركرد مشخص دارد:

نخست آن كه در جنبه‎هاي مختلف به تنظيم روابط حقوقي مي‎پردازد و حد و مرزهاي حقوقي را مشخص مي‎سازد.
و دوم آن كه اصول و ضوابط و ارزش‎هاي كلي را در ساحت فرهنگ، اقتصاد و سياست داخلي و خارجي مطرح مي‎سازد.
حال چنانچه در اداره جامعه با مواردي مواجه شويم كه حفظ برخي از مرزهاي حقوقي و فقهي به مصلحت جامعه نباشد باز در اين موارد هم حكومت ديني اصيل با بن‎بست مواجه نيست زيرا در چنين مواردي ولي فقيه با اختياراتي كه همين دين در اختيارش نهاده است به تشخيص مورد پرداخته و با صدور حكم حكومتي چاره‎انديشي خواهد نمود.

با اين فرض و با توجه به آن كه فقه مداري و مديريت فقهي در اداره جامعه به معناي انزواي عقل و دانش و تجربه بشري نيست نظام اسلامي با بن‎بستي مواجه نخواهد بود تا برخي بخواهند براي به اصطلاح رهايي از اين تنگنا حكومت سكولار را توصيه كنند!


‎[1] . ر. ك: سبلي العيمي، العلمانيه والدوله الدينيه، بيروت، مؤسسه العربيه للدراسات والنشر، 1990، ص 18.

[2] . ر. ك: يونس/59؛ انعام/57؛ يوسف/40و67.

[3] . عزيز العظمه، سكولاريزم از چشم‎اندازي ديگر، نشريه ايران، شماره 2838، ص 8.

محمد ملك زاده

/ 1