نظام اسلامي با همت جوانان متعهد، همچنان پويا و سرزنده به پيش خواهد رفت - نظام اسلامي با همت جوانان متعهد، همچنان پويا و سرزنده به پيش خواهد رفت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظام اسلامي با همت جوانان متعهد، همچنان پويا و سرزنده به پيش خواهد رفت - نسخه متنی

نویسنده: محمد ملك زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظام اسلامي با همت جوانان متعهد، همچنان پويا و سرزنده به پيش خواهد رفت

چندي پيش يكي از نشريات[1] در مصاحبه‎اي با آقاي احسان نراقي، به طرح ديدگاه‎هاي وي در خصوص وجود پاره‎اي چالش‎ها در نظام جمهوري اسلامي پرداخت كه اين مقاله ضمن طرح ديدگاه‎هاي فوق به نقد و بررسي مطالب وي خواهد پرداخت. ايشان نخست با اشاره به بحث نه چندان جديد «چالش ميان سنّت و تجدد» و ارائه تحليلي نادرست از وضعيت كنوني جامعه اسلامي ايران، معتقد است در جامعه فعلي ما طبقات نخبه دچار نوعي سرگشتگي مي‎باشند و به عنوان شاهد مثال مي‎گويد: «روحانيون و رهبران، از طرفي سنّت را ترويج مي‎دهند و از طرف ديگر خود در زندگي خصوصي، مدرنيته را ترويج مي‎كنند.»[2] به اعتقاد وي اين وضعيت باعث نوعي تضاد دروني در جامعه گرديده و باعث شده كه طبقه جديد و جوان جامعه، الگو و رهبري نداشته باشند.

وي در ادامه با زير سؤال بردن احكام و آموزه‎هاي ديني، آنها را در چالش با تجدد پنداشته و مي‎گويد: «امروزه نمي‎توان به زنان كه در دانشگاهها اكثريت را در اختيار دارند، گفت شهادت زن نصف مرد است و ديه‎اش با مرد برابر نيست.»[3] وي براي به اصطلاح رهايي از چنين معضلي توصيه مي‎كند كه قانون مدني ما به دليل سنتي و كهنه بودن تغيير يابد. ايشان همچنين در فرازي ديگر جامعه اسلامي را به مخالفت با آزادي تفكر و انديشه متهم ساخته و آن را از ديگر چالش‎هاي موجود مي‎شناسد. و بالاخره وي در خاتمه با تصور بي‎اعتمادي مردم خاصه قشر جوان نسبت به رهبري فرهنگي جامعه، حركت جوان‎ها را به سوي عصيان بيشتر ارزيابي مي‎كند.[4]

ـ نگارنده در نقد و بررسي ديدگاه‎هاي فوق با استناد به منابع مختلف، تنها به تذكر نكات ذيل بسنده نموده و قضاوت نهايي را بر عهده مخاطبان عزيز وامي‎گذارد:

1. بحث چالش ميان سنّت و مدرنيته، همواره يكي از پرالتهاب‎ترين مباحث دهه‎هاي اخير در جوامع مختلف بوده است. نظريه‎پردازان گوناگون همواره سعي داشته‎اند با اثبات نوعي تضاد ميان سنّت و آموزه‎هاي ديني از يك سوـ و مدرنيته از سوي ديگر، در صدد نفي كلي يكي و اثبات ديگري برآيند. جستجو در خصوص رابطه ميان سنّت و تجدد در جامعه ايران نيز ما را با سه رهيافت مختلف در طول تاريخ معاصر مواجه مي‎سازد:

گروهي به تصور حمايت از آموزه‎هاي ديني و سنتي، تجدد و كليه مظاهر تمدن غرب را مغاير با سنّت اسلامي پنداشته و به مخالفت جدي با آن برخاسته‎اند. در مقابل، گروهي ديگر با رويكردي غرب‎گرايانه، پذيرش غرب و مظاهر تمدن آن را تنها بديل ممكن پنداشته و به يكباره سنّت را نفي نموده‎اند. و گروهي نيز با گرايشي اعتدال‎آميز از دو گزينه فوق، ضمن پذيرش برخي از مظاهر تمدن غرب، به بخشي از دستاوردهاي انساني آن احترام نهاده و براي آن ارزش قائل گرديده‎اند و طبعاً برخي ديگر از آن را مورد نقد قرار داده‎اند.

بديهي است دو گروه نخست هر كدام در ارزيابي خويش گرفتار نوعي افراط و تفريط گرديده‎اند به گونه‎اي كه چالش ميان اين دو رهيافت همواره مشكلات و جنجال‎هايي در سطح جامعه ايران معاصر به وجود آورده است. بررسي اجمالي تاريخ معاصر ايران به خوبي حاكي از آن است كه پيروزي انقلاب اسلامي ايران از برايند دو ديدگاه نخست و با جمع ميان سنّت و مدرنيزم توانست تحقق عيني پيدا كند. بي‎توجهي به اين نكته و نيز ناآشنايي با ديدگاه اسلام در برخورد با آموزه‎هاي سنتي و مظاهر تجدد و همچنين ارائه تحليلي نادرست نسبت به تجويز همزمان سنّت و برخي از مظاهر تجدد از سوي نخبگان و رهبران ديني جامعه برخي را به گمانه‎زني در خصوص تصور ايجاد نوعي سرگشتگي و تحيّر ميان نخبگان واداشته و گمان نموده‎اند چنين تلفيقي از سنّت و تجدد ناشي از نوعي تضاد دروني است و اين در حالي است كه اساس شكل‎گيري نظام «جمهوري اسلامي» جز با جمع منطقي ميان اين دو مقوله قابل توجيه نيست.

گرچه دوره مشروطه و دوران حكومت خاندان پهلوي را مي‎توان به دوره سلطه انديشه‎هاي وارداتي غرب و مقابله جدي با سنّت و آموزه‎هاي ديني تعبير نمود، امّا بدون ترديد پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري بنيان‎گذار بزرگ اين نهضت، هرگز در عمل به سنتي شدنِ صرف در روابط و مناسبات اجتماعي و نفي كلي مظاهر تمدن و تجدد منتهي نگرديده بلكه اتفاقاً بسياري از اشكال مدرن انديشه و عمل در همين دوره پرورش يافت. و در حوزه نظريه نيز، فقه، به مشروعيت بسياري از لوازم و اسباب تجدد رأي مثبت نشان داد. امام خميني (ره) به عنوان هدايت‎گر اصلي جريان نهضت، از همان ابتدا از تز اسلامي كردن با گرايش اعتدالي حمايت مي‎كرد و به اين دليل ايشان خواستار تحقق محتواي اسلام در عنوان «جمهوري» بود.[5] وي معتقد بود كه جمهوري اسلامي تلفيقي صحيح و معتدل از سنّت و مظاهر تمدن جديد است و لذا تحقق آزادي و دموكراسي واقعي و نيز رشد و تعالي انسان را بايد در برقراري نظام جمهوري اسلامي جستجو كرد كه قطعاً اين مدل با الگوي غربي آن يكسان نخواهد بود زيرا به اعتقاد ايشان انقلاب به دنبال ايجاد حكومت و جامعه‎اي اسلامي است و نه غربي‎سازي جامعه.[6]

ايشان نقش انقلاب در جمع ميان سنّت و تجدد را در مواضع مختلف اين گونه تشريح نموده‎اند: «... در جمهوري اسلامي قانون اسلامي حاكم است... مقصود ما الگوگيري صرف از حكومت‎هاي اروپايي و غربي نبوده است...[7] اسلام با هيچ تمدني مخالف نيست. اسلام با محدود شدن به دنيا و دلبستگي به آن مخالف است.»[8] بنابراين تلفيق ميان سنّت و برخي از مظاهر تجدد در جامعه اسلامي نه تنها حاكي از هيچ نوع سرگشتگي و تحير نيست بلكه چارچوب كلي نظام جمهوري اسلامي نيز بر اساس آن شكل گرفته است.

2. آنچه مسلم است و رهبران و فقهاء ديني نيز بارها بر آن تأكيد داشته‎اند توجه به اين نكته اساسي است كه احكام ديني قطعاً تابع ملاكهايي است لكن تنها برخي از ملاك‎هاي احكام ديني قابل شناسايي است كه در اصطلاح اصولي به آن مستقلات عقليه اطلاق مي‎گردد و طبعاً چنانچه شارع مقدس دستوري در اين خصوص داده باشد، احكام ارشادي تلقي خواهد گرديد.[9] امّا ادعاي تشخيص تمام ملاكهاي احكام از سوي عقل نيز ادعاي گزافي است زيرا در اين صورت ديگر نيازي به وحي و نبوت نبود. بر اين اساس به صرف عدم تشخيص برخي از ملاكهاي احكام و يا اثبات نوعي تزاحم ميان آنها با تمدن جديد، نمي‎توان حكم به نفي مطلق آن داد به عنوان نمونه به صرف عدم اطلاع از ملاك ادله مربوط به نصف بودن ديه زن نسبت به مرد، حكم به طرد آن نمودن قابل توجيه نيست آنچه مسلم است اين مسئله با توجه به مسائل و احكام ديگر به هيچ وجه درصدد اثبات برتري جنبه انسانيت مرد نسبت به زن نيست جامعيت دين اسلام به گونه‎اي است كه فقه اسلامي را در عين ثبات در اصول و ارزشهاي مبنايي دين اسلام، براي تمام اعصار و زمانها پايدار و پاسخگو ساخته و راه را براي تأمين نيازهاي متغير بشري در ازمنه مختلف مسدود نساخته است.

3. در جامعه اسلامي آزادي جزء ذاتي انديشه است و اساساً به اعتقاد بسياري عقيده و باور قلبي امري اجبار بردار نيست.[10] زيرا تا انسان نسبت به صحّت مطلبي اطمينان قلبي پيدا نكند طبعاً‌ به آن معتقد نخواهد شد و از اين رو مي‎توان گفت كه آزادي جزء ذاتي انديشه و امري مطلق است. لكن بطور قطع چنين اطلاقي در خصوص بيان انديشه صدق نمي‎كند به عبارت ديگر از ديدگاه اسلام آزادي انديشه امري طبيعي و مسلم است امّا آزادي بيان محدود به شرايط و اصول خاصي است زيرا عقيده تا زماني كه در محدوده انديشه و اعتقاد قلبي محصور بماند، امري شخصي و بي‎ارتباط با ديگران است امّا بيان يك انديشه بخشي از رفتار انسانهاست كه در ارتباط مستقيم با ديگران قرار مي‎گيرد و بر روي مخاطبان تأثيرات خاصي برجاي مي‎گذارد و از اين رو نمي‎تواند در چارچوبي مشخص و محدود تعريف نگردد.

4. آقاي احسان نراقي در بخشي از مطالب خويش با هدف ايجاد يأس و نااميدي از وضعيت فرهنگي حاكم بر جامعه جوان كشور، و با ادعاي بي‎اعتمادي مردم به رهبري فرهنگي جامعه، حركت جوان‎ها را به سوي عصيان بيشتر ارزيابي مي‎كند. هرچند كسي منكر وجود پاره‎اي معضلات فرهنگي در سطح جامعه و مدعي وضعيت ايده‎آل حاكم بر فرهنگ كنوني جامعه ايران نيست، امّا آيا به راستي مي‎توان بدون ارائه هرگونه دليل و مدركي و صرفاً‌ با مشاهده برخي موارد تخلف، حكم آن را بر كل جامعه و جوانان تعميم داد؟ آيا مي‎توان حضور پرشور بسياري از جوانان اين سرزمين در صحنه‎هاي مختلف عبادي و اعتقادي نظير نمازهاي جمعه و جماعات مراسم عزاداري و ساير محافل ديني انكار نمود؟ آيا مي‎توان نقش گسترده جوانان اين سرزمين را در پيروزي انقلاب اسلامي و حضور پرشور آنان در صحنه‎هاي حماسي هشت سال دفاع مقدس ناديده انگاشت؟ حضرت امام (ره) در اوج تهاجمات گسترده بر فرهنگ و اعتقادات ديني جامعه خاصه نسل جوان، با ضعيف شمردن ريشه‎هاي فساد در قلب جوانان[11]، پيروزي انقلاب اسلامي را با حمايت گسترده آنان پيش‎بيني نمودند.

نفس مسيحايي امام (ره)، عاشقان و دلدادگاني را در ميان جوانان اين مرز و بوم پرورش داد كه بسياري از اهل رياضت و سير و سلوك به حال آنان غبطه مي‎خوردند. شخصيت جامع حضرت امام و برخورداري ايشان از خصوصيات علمي و عملي و ديدگاه‎هاي منحصر به فرد ايشان در زمينه‎هاي اعتقادي، عرفاني، سياسي، آزادي‎خواهي، عدالت‎جويي و... همواره پاسخ‎گوي نيازها و خلاء وجودي جوانان شهري و روستايي اين سرزمين اسلامي بوده است.

نقش جوانان در پيروزي انقلاب اسلامي و حاكميت نظام اسلامي بر كسي پوشيده نيست و حضرت امام (ره) همواره بر اين نقش تأكيد داشتند و آنان را مي‎ستودند.[12] همچنين نقش جوانان در حفظ نظام و شورآفريني‎هاي آنان در طول هشت سال دفاع مقدس نيز بر كسي پوشيده نيست و هم اينك نيز جوانان رشيد و متعهد اين مرز و بوم هرگاه نظام اسلامي را با خطري جدي مواجه ببينند از هيچ كوشش و ايثاري دريغ نخواهند داشت و قطعاً نظام اسلامي با همت همين جوانان، پويا و سرزنده همچنان به راه خود ادامه خواهد داد.

انشاءالله.


[1] . ضميمه نشريه گزارش، شماره 143، ص 14 ـ 16.

[2] . همان، ص 14.

[3] . همان، صص 14 ـ 15.

[4] . همان، ص 16.

[5] . صحيفه نور، ج 4، ص 334.

[6] . همان، ص 445.

[7] . ر. ك: پيشين، ص 269 ـ ج 5، ص 35.

[8] . همان، ج 5، ص 94.

[9] . محمد تقي مصباح يزدي، حكومت اسلامي و ولايت فقيه، سازمان تبليغات اسلامي، 1379، ص 74.

[10] . ر. ك: محمد تقي مصباح يزدي، پرسشها و پاسخ‎ها،‌ (قم: مؤسسه آموزشي امام خميني (ره) ، 1379)، ص 38؛ عبدالله جوادي آملي، ولايت فقيه، (قم: مركز نشر اسراء، 1378)، صص 32 ـ 33.

[11] . جوانان از ديدگاه امام خميني (ره) ، تبيان 16، (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره) ، 1377)، ص 14.

[12] . جوانان از ديدگاه امام خميني (ره) ، تبيان 16، (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره) ، 1377)، صص 128 ـ 142.

محمد ملك زاده

/ 1