نظريه حق الهي نمي‌تواند همان حاكميت انتصابي باشد - نظريه حق الهي نمي‌تواند همان حاكميت انتصابي باشد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظريه حق الهي نمي‌تواند همان حاكميت انتصابي باشد - نسخه متنی

نویسنده: محمد تقي بيگي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظريه حق الهي نمي‌تواند همان حاكميت انتصابي باشد

چندي پيش در هفته‌نامه آبان شماره 139، صفحه 25 نوشته‌اي تحت عنوان نظريه حق الاهي يا حاكميت انتصابي از فرامرز شكوري به چاپ رسيد كه از جهاتي قابل تامل است. در اين نوشته به‌ بررسي علت مشروعيّت حكومتها در طول تاريخ پرداخته و با مشاهده گرفتن از حاكميت‌هاي مختلف از كشورهاي مختلف كه نظام سلطنتي داشته‌اند تاكيد بر انديشه انتصابي بودن سلاطين از سوي خداوند متعال را نموده است، و در خلط بحثي آشكار نسبت فوق را به انديشه سياسي فقها در عصر صفويه و قاجار منصوب كرده است و در نهايت با تمجيد از انديشه سياسي يونان باستان و دمكراسي غربي آرزوي تحقق آنرا در ايران مي‌نمايد و بر اين ادعا تمسك به نوع ادبيات مكاتبه‌اي علماء با سلاطين نموده است.

نقد و بررسي

توجه به اين نكته لازم است كه اگر چه همه مردم مي‌توانند خليفه خداوند متعال بشوند و اختصاص به گروه خاصي ندارد لكن اطاعت از هر كسي كه به هر سببي از اسباب ولي‌امر ناميده شد به برهان عقل و شرع و عرف منتفي است، هر كس ولي‌امر ناميده شد قدرت به او انتقال نمي‌يابد بلكه قدرت به ولي‌امري انتقال مي‌يابد كه داراي شرائط خاصي باشد از جمله آن‌ها فقها‌ي منصوب از جانب امام زمان ـ عليه السّلام ـ در زمان غيبت هستند و در صورتي كه اين امر ولايت باهراهي مردم باشد به فعليت مي‌رسد لذا كساني كه در مسائل احكام و شريعت و مسائل مملكتي و حكومتي و سرنوشت‌ساز كشور اهل خبره و اهل بصيرت باشند صلاحيت امر ولايت را در زمان غيبت دارند و اينها كساني نيستند جز فقها و مجتهدين طراز اوّل، وقتي فقيهي همانند كاشف‌الغطاء كه در زمان حكومت فتح علي شاه داراي مكان اجتماعي بسيار بلندي است هنگامي كه ايشان متوجه حمله فرانسه هجوم ناپلئون و حمله انگليس و وقوع جنگ بين تزار روسيه و ايران و حتي فتح شدن برخي از مناطق قفقاز مي‌شود، به فتح علي شاه اذن مي‌دهد كه از حوزه اسلام و مسلمين با شرائط خاصي دفاع كند[1] اينك به برخي از آن شرائط خاص اشاره مي‌شود.

1. كاشف الغطاء به فتح علي شاه تقويت حكومت را از حيث عدد و آمادگي براي دفاع اراضي مسلمين و اعتراض و حفظ آبروي مسلمين اجازه ميدهد.

2. توصيه مي‌كند سلطان و عمال حكومت را به رعايت تقوي و عدل و مساواه و مهرباني.

3. و عاظي را نصب مي‌كند كه آشنايي به لغت فارسي و تركي دارند تا لشكر را موعظه كنند بر اين‌كه اين كشته شدن، كشته شدن در راه خداست چون ولي فقيه به آن‌ها اجازه جنگ را داده است.

نتيجه كلي اين است كه تأييد سلطان وقت از سوي كاشف الغطاء به صورت مطلق نبوده است بلكه چون قواي لشكري و كشوري در دست سلطان وقت بوده است او را تاييد مي‌كند كه با شرائط خاصي از حوزه اسلام دفاع كند.[2]

يا مرحوم كشفي عقيده دارد كه صفات كلّي سلاطين طوري است كه انسان بايد ايضا با اختيار و به طوع و رغبت داخل در خانه ظلمه و اعوان و انصار آن‌ها نشود و پاي بر فرش ايشان نگذارد و از اموال ايشان نخورد (چون جميع آن چه در يد تصرف ايشان است غالبا آن است كه شبه دارد و و اثر فاسد خود را در نفس اين كس مي‌نمايد و هم‌چنين با طوع و رغبت، مجالست و ملاقات ايشان را ننمايد چون كه مجالست و مصاحبت با ايشان لازم دارد تواضع و مداهنه را.[3]

وي هم‌چنين بر لفظ سلطان تصريح مي‌كند و مي‌گويد كه انسان «بايد كه مجالست با اكابر و سلاطين ننمايد و نهايت احتراز و دوري را از آن‌ها لازم داند چون كه آن‌ها را وفاء نمي‌باشد و به ادني چيزي با اندماي خود بد مي‌شوند و به محض احتمال و به مجرد گمال برادر و فرزند خود را مي‌كشند.[4]

لذا بايد شرائط زمان را لحاظ كنيم و بر اين اساس توجه به نكات ذيل را در تبيين همكاري بين علماء و دولت لازم مي‌دانيم1. دلبستگي فتح علي شاه به امور و شعائر مذهبي و نياز وي به مشروعيت بخشيدن به حكومت دودمان قاجار، خود به خود دوستي نزديك وي با علماء و سر نهادن بر بسياري از خواسته‌هاي آنان را به همراه داشت بطوري كه تاريخ نگاران آن دوره همه از تأسيس و بازسازي بنيادهاي مذهبي، آراستن زيارتگاها و ساختن گنبد امامان و... بوسيله فتح علي شاه محبت به ميان آورده‌اند.

2. جنگ طولاني فتح علي شاه و عباس ميرزا با روس از جمله مسائلي بود كه خواه ناخواه علماء را براي حفظ مركز اسلام به همكاري و پشتيباني از شاه و وليعهدش وا مي‌داشت.

3. ستيز پيگير علماء با صوفيان كه از واپسين سال‌هاي فرمانروايي صفويان در ايران اوج گرفت علماء برجسته اين دوره كتا‌ب‌ها و رساله‌هاي متعددي در رد صوفيان نوشتند و در ذم آنان اشعاري را سرودند در اين ستيز علماء به حمايت دولت نياز داشتند.

4. علماء اصولي شيعه، دشمنان ديگري داشتند كه اخباري بودند در زمان حكومت فتح علي شاه خطر اخباريگري هنوز از ميان نرفته بود شيخ جعفر كاشف الغطاء مجتهد اصولي و ميرزا محمد اخباري كه سخت رويا روي يكديگر قرار گرفته بودند مي‌كوشيدند تا دوستي و پشتيباني مردم و نيز فتح علي شاه را به خويش و بر ضد رقيب جلب كنند.

5. ستيز پيگير علماء با صوفيان در روزگار فتح علي شاه هم چنان برقرار بود بسياري از علماء برجسته اين دوره كتاب و رساله‌هاي متعددي از جمله تحفه الملوك در رد صوفيان نوشتند، در اين ستيز علماء به حمايت دولت نياز داشتند و فتح علي شاه نيز از هيچ كوششي دريغ نمي‌ورزيد.

6. گسترش نفوذ شيخي‌ها در زمان فتح علي شاه[5]

با توجه به مطالب فوق مي‌توان نتيجه گرفت كه اولا مرحوم كشفي اذعان دارد كه جميع آن‌چه دريد تصرف سلاطين است غالبا شبه دارد و ثانيا خطر حمله دول متعدد و وجود فرقه‌هاي ضاله داخلي؛ نياز به حمايت دولت را تشديد نموده است و بر همين اساس بايد تائيد نمودن شاه و فرزندش محمد تقي ميرزا را از سوي فقها توجيه نمود يعني اين تأييد بصورت مطلق نبوده است بلكه بخاطر شرائط خاص آن زمان و بحران‌هاي سياسي و فرقه‌اي بوده است.

امّا مرحوم نراقي حكومت دوران غيبت را به فقهاي عادل مي‌سپارد و معتقد است براي اداره جامعه سياسي اجراي عدالت مهم است و اين عدالت زماني محقق مي‌شود كه شريعت بدست فقيه يا بدستور فقيه در جامعه پياده شود و هرگز لازم نيست كه فقيه مستقيماً حاكم باشد بلكه همين كه حاكمان از فقيه تقليد كنند و نظر او را جلب و اجراء ‌كنند عدالت تحقق پيدا خواهد كرد. مرحوم نراقي اعتقاد دارد كه هر سلطاني ضل‌الله نبوده است و تنها سلطان عادل ضل‌الله است لذا به اين نتيجه مي‌رسد كه اگر سلطاني حتي به تقليد از فقيه هم بتواند عدالت و شريعت را اجراء كند سلطان ضل‌الله خواهد بود چون همان‌طور كه با اجتهاد مي‌توان عدالت را شناخت مقلد نيز از طريق تقليد مي‌تواند عدالت را بشناسد و آنرا عمل كند.[6]

در انديشه سياسي نراقي سياست و حكومت با عدالت عجين بوده و عدالت را رمز تحقق تمامي فضايل و كمالات مي‌داند[7] ايشان معتقد است براي تحقق مهم‌ترين آرمان، يعني عدالت، و زدودن بحران در جامعه، يعني ظلم، تنها مي‌توان از نظام سياسي‌اي بهره جست كه درصدد تحقق عدالت و رفع ظلم باشد و آن نظام سياسي است كه مبتني بر ولايت فقيه باشد و لذا ايشان يكي از وظايف ولي فقيه را اجراي عدالت مي‌داند و برهمين اساس ايشان بين عدالت و سياست رابطه بالسويه برقرار مي‌كند بطوري كه از يك طرف، عدالت، عنوان و اساس قوام نظام آفرينش مطرح مي‌شود و از سوي ديگر نظام سياسي را موظف به اجراي آن مي‌داند.[8]

حرف آخر اين‌كه

همه جانبه‌نگري نسبت به اوضاع و شرايط سياسي، اجتماعي و مذهبي در ارائه تحليلي درست از مسائل تاريخي مهم است و اين امر در بررسي انديشه‌ها اهميت بيشتري مي‌يابد اهميتي كه غفلت از آن و يا تغافل از آن باعث كژفهمي و كژانديشي‌ خواهد شد.


[1]. كشف الغطاء، ج 1، ص 25 ـ 24.

[2]. كشف الغطاء، ج 1، ص 25 ـ 26.

[3]. تحفه الملوك ج2، ص 99.

[4]. تحفه الملوك ج 2، ص 97.

[5]. انديشه سياسي شيخ جعفر بن اسحاق كشفي قسمت خلافه الدوله (فصل اوّل)

[6]. معراج السعاده، ص 347 ـ 348.

[7]. همان، ص 373.

[8]. عوائد الايام،‌ص 40، نراقي.

محمد تقي بيگي

/ 1