گام‎هاي مردم‎سالاري در بوته نقد - گام های مردم ‎سالاري در بوته نقد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گام های مردم ‎سالاري در بوته نقد - نسخه متنی

مهدي اكبري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گام‎هاي مردم‎سالاري در بوته نقد

در مقاله‎اي كه تحت عنوان «گذر به مردم‎سالاري در سه گام» در نشريه آفتاب شماره 19 مورخه مهرماه 81 درج گرديده بود، نويسنده محترم در صدد تبيين گام‎هايي در جهت رسيدن به مردم‎سالاري توسط اصلاح‎طلبان در ايران مي‌باشد و ضمن برشمردن سه گام در اين راستا به ذكر راهكارهايي پرداخته‎اند كه صرف‎نظر از برخي نكات مي‎توان به آن به عنوان راهكاري مناسب توجّه نمود و آن را تحسين كرد، امّا چون هر راهكار و نظريه‎اي را بايد آن قدر نقد و ارزيابي نمود كه آبديده شده بتوان در ميدان عمل با كم‎ترين بازخورد اجتماعي منفي (feedback) به منصه ظهور رساند، فلذا در همين راستا بنده با همين نيت سعي نموده‎ام در بحثي كارشناسانه به نقد و بررسي نقاط مثبت و منفي آن بپردازم، باشد كه از اين منظر بتوانم در تحقق هر چه بيش‌تر مردم‎سالاري ديني گامي برداشته باشم.

1. نويسنده محترم در گام اول اشاره به محدود و پاسخگو كردن قدرت بخش غيرمردم‎سالاري حاكميّت مي‎نمايد، كه لازم است در نقد آن، اين توضيح را داد كه در جمهوري اسلامي ايران و بر اساس قانون اساسي كه مقبول همگان و حتّي اصلاح‎طلبان نيز مي‌باشد هيچ نهاد و وقدرتي در نظام، غير مردم‎سالار نبوده و همه اركان از جمله مقام معظم رهبري، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي، با رأي مستقيم و غير مستقيم مردم انتخاب مي‎شوند.

مجلس شوراي اسلامي بر اساس اصل 62 به طور مستقيم و با رأي مخفي ملّت انتخاب و تشكيل مي‌شود، و رييس جمهور كه براي مدت چهار سال با رأي مستقيم مردم انتخاب مي‌شود بر اساس اصل 114 قانون اساسي مي‌باشد و تعيين رهبري بر طبق اصل 107 قانون اساسي به عهده خبرگان منتخب مردم است.

هم‎چنين بر اساس اصل 111 قانون اساسي رهبر نظام كه بالاترين ركن در نظام است هرگاه از انجام وظايف خويش ناتوان شود يا فاقد يكي از شرايط مذكور دراصول 5 و 109 گردد يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است توسط خبرگان منتخب مردم، از مقام خود بركنار خواهد شد. پس مشخص گرديد كه بر اساس اصول مندرج در قانون اساسي هيچ‌ مقام و ركني در ايران غيرمردم‎سالاري نبوده و نيست.

جالب است در اينجا به نظام حاكم در ايالات متحده امريكا اشاره نمود كه از منظر اكثر صاحب‎نظران در عالي‎ترين حد دموكراسي و مردم‎سالاري قرار داد و آن اين‌كه شيوه انتخاب رييس جمهور بدين صورت است كه رييس جمهور نه با رأي مستقيم مردم و بلكه به صورت غير مستقيم است و مردم با انتخاب شوراهايي از هر ايالت به آنها اجازه تعيين رييس جمهور را داده، آنها رييس جمهور را انتخاب مي‎نمايند پس نمي‎توان غيرمستقيم بودن انتخاب مقام و منصبي در نظام را حمل بر غيرمردم‎سالار بودن آن نمود.

و امّا در مورد محور اول در اين گام كه تلاشي براي تغيير گفتمان سياسي غالب در حاكميّت يعني ويژگي‎هايي همچون رقابت ستيزي، نگاه امنيتي به حوزه فرهنگ و نخبگان فرهنگي، ستيزه‎جويي در روابط خارجي، نگرشي منفي به ايرانيان مقيم خارج را مي‎توان از نقاط قوت اين راهكار دانست چرا كه شكل‎گيري اين گفتمان را شرايط خاص دوران انقلاب، زمان جنگ، جبهه‎گيري دنياي غرب در مقابل جمهوري اسلامي، حملات و تبليغات فرهنگي منفي عليه ايران و... دانست و تغيير اين گفتمان البتّه با توجّه و دقت به حفظ امنيت ملّي كاري مناسب به نظر مي‎رسد و همچنين محور دوّم در اين گام نيز اشاره به تأكيد بر قانون‎گرايي و تلاشي براي قانونمند كردن نهادهاي حكومتي است كه اين حركت بسيار جالب است هر چند كه اين امر در قانون اساسي گنجانده شده است ولي شايد به عللي به كمالش نرسيده باشد و لازم است كه پيگيري جدي‎تري صورت گيرد. و محور سوّم نيز ايجاد و تقويت نهادهاي مدني كه بايد گفت پس از جنگ تحميلي و مخصوصاً از زمان رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني اين قضيه دنبال شده بود، ايجاد احزاب جديد و نيز تقويت رقابت‎هاي حزبي، ولي سرعت آن در دوران آقاي خاتمي ملموس‎تر بوده و نكته‎اي مثبت در اين دوران است.

و امّا محور چهارم و پنجم كه اصلاح روش‎ها و رويه‎هايي تصميم‎گيري در كشور و شفافيت آنها و اصلاح ساختار قوانين و مقررات را نمي‎توان به عنوان مسئله‎اي جديد پذيرفت، چرا كه اصولاً روش‎ها و رويه‎هاي تصميم‎گيري هميشه شفاف بوده و مراجع تصميم‎گيري در ايران كاملاً ملموس و عيني است مراجع تصميم‎گيري در ايران عبارتند از مجلس شوراي اسلامي، دولت، مجمع تشخيص مصلحت و امّا اصلاح ساختار قوانين و مقررات اگر به معني تغيير در نوع اختيارات و قلمروهاي حاكمان موجود در حاكميّت باشد كه بايستي اذعان نمود كه اين برخلاف قانون اساسي است و پذيراي هيچ طيف و دسته سياسي نيست و اگر به معني تغيير در شيوه‎هاي بوروكراتيك است مي‎توان آن را پذيرفت و به سمت كم كردن بوروكراسي در نظام اداري و ساختاري كشور گام برداشت و سعي نمود تا دولت به سمت حداقل و كوچك شدن حركت نمايد.

2. نويسنده مقاله مورد نظر در گام دوّم معتقد است كه بايستي در جهت اعمال نظارت و مهار مردمي بر قدرت رهبري، گام برداشت، جالب اين است كه اين گام را در راستاي افزايش مشاركت سياسي اقشار مختلف مردم و گسترش دايره رقابت‎هاي مسالمت‎آميز سياسي مي‎داند. آيا جز اين است كه رهبري در نظام جمهوري اسلامي داراي وظايف و اختيارات خاصي است كه از آن جمله تعيين سياست‎هاي كلّي آن هم پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام، نظارت بر حسن اجراي سياست كلّي نظام، فرمان همه پرسي، فرماندهي كل قوا[1] مي‌باشد و اصولاً رهبر هيچ گونه مانعي بر سر مشاركت سياسي اقشار ملّت نبوده و نيست و حتّي بر طبق قانون اساسي هيچ حقي در اين رابطه براي رهبر قائل نشده‎اند البتّه درست است كه هر جا كه امنيت ملّي به مخاطره بيافتد[2] مراجع ذيصلاح با آن برخورد قانوني خواهند نمود.

همچنين در رابطه با اين‌كه قدرت را فقط قدرت محدود مي‎نمايد بايد گفت كه هر چند اين گفته صحيح است، امّا آيا در ايران غير از اين را شما مشاهده مي‎كنيد؟ آيا غير از اين است كه رهبر را خبرگان، مجلس را شوراي نگهبان، رييس جمهور را رهبر، و همين‎طور دولت‎مردان ديگر؟ پس ايران نيز مصداق محدوديت قدرت‎ها با قدرت ديگر است.

3. و امّا گام سوّم؛ معتقد است كه براي رسيدن به مردم‎سالاري بايستي به تمامي الزامات و پيامدهاي آن ملزم بود يعني اگر رجال سياسي و مردم فعال در عرصه سياست معتقد به تغيير قانون اساسي شوند بايستي آن را پذيرفت و چنين رفتار نمود، در پاسخ بايد گفت كه آيا نظام كنوني مردم‎سالار نيست؟ و آيا بايستي همه دموكراسي‎ها در جهان يكسان باشد؟

و آيا اساساً امكان تحقق يك دموكراسي يكسان در جهان موجود است؟

دموكراسي معنايي سيال دارد و در بيش‌تر نقاط دنيا، دموكراسي با تفاوت‎هايي تحقق يافته و با ايدئولوژي‎هاي سياسي مختلفي هم‎ساز و همراه شده است و اين نشان مي‎دهد كه دموكراسي مضموني واحد و مورد توافق همه ندارد و با پيچيدگي‎ها و تحولات اجتماعي جوامع مختلف، سيماي مختلفي به خود گرفته است در دنياي معاصر، نگاه ارزشي به دموكراسي كاملاً مردود است چرا كه نازيسم آلماني، فاشيسم ايتاليا بر اساس رأي اكثريت به قدرت رسيدند و اختناق و فجايع انساني فراوان آفريدند.[3]

هم‎چنان كه ژان‎ژاك روسو (كه از بنيان‎گذاران مكتب «قرارداد» كه ليبرال دموكراسي غرب بر آن مكتب مبتني است) در توضيح پيرامون دموكراسي مي‌گويد: «هيچگاه در جهان حكومت دموكراسي به معناي واقعي وجود نداشته و نخواهد داشت، زيرا برخلاف نظام طبيعي است كه اكثريت افراد ملّت فرمان دهند و اقليت فرمان برند.»[4] و هم‎چنين در مورد صحت و سقم تصميمات ملّت مي‌گويد، اراده عمومي هميشه درست است و هميشه به نفع تمايل دارد، ولي نمي‎توان نتيجه گرفت كه تصميماتي كه ملّت پس از مشورت مي‎گيرد هميشه صحيح است، انسان هميشه نفع خود را مي‎خواهد امّا هميشه آن را تشخيص نمي‎دهد.[5]

پس همچنان‎كه ذكر شد اولاً هيچ دموكراسي واحدي در جهان شكل نگرفته و نخواهد گرفت و تمامي دموكراسي برمي‎انجامد خواهد بود ثانياً هيچ كس معتقد به صحت دموكراسي به طور قطع نيست بلكه تنها در جهان امروز توانسته تا حدود زيادي امورات مردم را سامان دهد چنان كه جنبش‎هاي فمينيستي، سبزها و... علي‎الخصوص پُست مدرنيسم در مقابله با مدرنيسم و ليبرال دموكراسي غرب شكل گرفته است و كساني هم‎چون ميشل فوكو، جوشاكوهن، دريدا از مشاهير پست مدرنيسم همگي معتقدند كه دموكراسي غربي باعث شكل‎گيري استبداد اكثريت و ضايع شدن حقوق اقليت شده است، فلذا معتقدند بايد به سمت دموكراسي مشورتي رفته تا بتوان از حقوق اقليت دفاع نمود و اكثريت را از استثمار اقليت جلوگيري نمود. پس شاهديم كه نمي‎توان ليبرال دموكراسي را آرماني براي دموكراسي قلمداد نمود، چرا كه با توجّه به مطالب مذكور اين دموكراسي نيز به اندازه كافي معايب خاص خود را دارد.

بنابراين جمهوري اسلامي ايران نيز در راستاي مردم خود، اقدام به تأسيس جمهوري و مردم‎سالاري خاص خود نموده است كه همان مردم‎سالاري ديني است و بر اين گفته نيز توجّه داشت كه قالب جمهوري در عصر ما مناسب‎ترين جامه‎اي است كه بر اندام اسلامي مي‎توان پوشاند.[6] و بر طبق مقدمه قانون اساسي، قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مُبيّن نهادهاي فرهنگي اجتماعي، سياسي و اقتصادي جامعه ايران بر اساس اصول و ضوابط اسلامي است كه انعكاس خواست قلبي امت اسلامي است. همچنين اصل قانون اساسي اشاره مي‎كند كه حكومت ايران جمهوري اسلامي است كه ملّت ايران بر اساس، اعتقاد ديرينه‎اش به حكومت حق و عدل قرآن، ... در همه‎پرسي 10 و 11 فروردين سال 1358 با اكثريت 2/98 درصد كليه محقّين رأي، رأي مثبت آورد.

نتيجه اين كه ملّت مسلمان ايران با خواست و اراده قلبي خود به اين نظام اسلامي رأي مثبت داده است و حضور ميليوني مردم در تمامي عرصه‎هاي انتخاباتي، راهپيمائي‎ها و... مؤيد ادامه پشتيباني ملّت مسلمان از نظام جمهوري اسلامي است و نمي‎توان تنها به زعم عدّه‌اي، نتيجه‎اي كلّي گرفت و چنين برداشت نمود كه اصلاحات به سمت تغيير قانون اساسي و حتّي غير ديني كردن نظام پيش خواهد رفت. اميد آن‌كه تمامي انديشه‎ها و قلم‎ها به راستي به دغدغه مردم‎سالارانه ملّي ايران اسلامي توجّه نمايند و سعي در توسعه هر چه بيش‌تر ايران اسلامي بنمايند.


[1] . اصل 110 قانون اساسي.

[2] . اصول 24 ـ 27 قانون اساسي.

[3] . احمد واعظي، حكومت ديني، مرصاد، 78، ص 253 تا 255 به نقل از:

political ideologies, anderw heywood, stmartins press new york, 1992, p. 277, 281.

[4] . ژان ژاك روسو، قرارداد اجتماعي، ترجمه منوچهر كيا، ص 81.

[5] . همان، ص 34.

[6] . سعيد حجاريان، جمهوريت افسون زدايي از قدرت، تهران: طرح نو، چ 2، 1379، ص 193.

مهدي اكبري



/ 1