نقدي بر مؤلفههاي نوانديشي ديني
مقدمه
چندي قبل روزنامه اعتماد ملي مورخه 26/9/85 گزارش مبسوطي از سخنراني جناب آقاي محمد مجتهد شبستري به نام «مؤلفههاي نوانديشي ديني» به چاپ رساند از آن جا مطالب مطرح در آن جلسه تأملات متعددي دارد ما را بر آن داشت تا بررسيهاي كوتاهي نسبت به مباحث مطروحه با ايشان داشته باشيم.1. آقاي شبستري معتقد است «در آن چه امروزه به نام دين چه در حوزه عقايد و چه در حوزه احكام و چه در حوزه اخلاق از آن صحبت ميشود مستقيماً و بلاواسطه از قرآن و حديث به دست نيامده بلكه با وساطت همين علوم متعدد كه انسانها آن را به وجود آوردهاند و درباره آنها هزاران كتاب نوشتهاند. از قرآن و حديث بر گونهاي متفاوت فهميده شده است كه هر كدام از اين فهم و تفسيرهاي بشري در جاي خود قابل بررسي است.»نقد و تحليل
اولين نقدي كه نسبت به سخنان ايشان وارد است اين كه وي ادعاي خود را مبني بر اينكه آن چه امروزه به نام دين مطرح است كه مستقيماً و بلاواسطه از قرآن به دست نيامده مستند به دليل نكرده است لذا به مصداق البينه للمدعي ميبايست نشان دهند كه ديني كه مستقيم و بلاواسطه از قرآن و سنت بدست آمده اين است و آنچه امروزه مطرح ميكنند مستقيماً از دين و حديث به دست نيامده است پس صرف ادعا نميتواند دليل تلقي شود. و مدعاي مورد قبولي قلمداد نميشود.دومين نقدي كه به همين سخنان وي وارد است اين است كه وي دين را يك امر صامت خارجي ميپندارد و بر اين اساس گمان ميكند آنچه امروزه به نام دين در حوزههاي مختلف مطرح است برداشت از يك دين صامت است و معاني و مفاهيم ديني يك معارف بشري است در حالي كه قرآن يك امر صامت خارجي نيست تا در ظرف معارف بشري در چهره مفهوم و لفظ درآيد بلكه خود يك سلسله معاني و مفاهيم و حتي الفاظ نظام يافتهاي است كه ضمن معرفي سعادت انسانها به عنوان يك ميزان و معيار عام نقش بنيادين در توزين جميع معارف بشري را دارد به همين دليل است كه جميع معارف بشري در مقايسه با اين ميزان در صورت مطابق بودن مورد تأييد قرار گرفته و در صورت مباين بودن ابطال ميشود بدين ترتيب مجموعه معارف ديني مجموعه ثابتي است كه از دستبرد تحريف هرگونه خيال و وهم محفوظ مانده و از حوادث روزگار نيز مصون است.[1]سومين نقدي كه متوجه سخنان جناب آقاي شبستري است غفلت از اين نكته است كه اختلافي كه از اين رهگذر در بين پژوهندگان معارف ديني حاصل ميشود چند قسم است:قسم اول
اختلاف عرضي است كه ناشي از نظر بر ابعاد مختلف معارف ديني است اين نوع از اختلاف بدون آن كه آسيبي به ثبات معرفت ديني وارد نمايد نتيجه طبيعي بسط آن و بلكه خود عاملي مؤثر در توسعه مباحث ديني است اين قسم از اختلاف چون در عرض هماند و نقيض يكديگر نيستند ممكن است همه آن آراء صواب باشد ليكن هر كدام از حيثيتي خاص، چه اينكه ممكن است همه آنها به سبب جهاتي مخصوص باطل باشند.قسم دوم
اختلاف طولي است كه با تعمق و تدقيق در مسائل ديني حاصل ميشود اين نوع از اختلافها آسيبي به وحدت و ثبات معرفت ديني نرسانده و نتيجه تحقيق در موضوعات مختلف ديني و دستاورد طبيعي استعدادهاي گوناگون افراد است چه اين كه هر كس به گونهاي خاص آفريده شده است (قد خلقكم اطواراً نوح: 14) اين قسم از اختلاف نيز چون نقيض هم نيستند بلكه همه آن آراء در طول يكديگرند ممكن است همه آنها صواب باشند چنان كه ممكن است همهآنها ناصواب باشند.قسم سوم
اختلافي است كه رو در روي و غيرقابل جمع است در اين گونه از موارد هرگز نميتوان گفت طرفين اختلاف هر كدام از طرف ذهن خود معرفت ديني خاصي را نظم دادهاند زيرا معرفت اينجا همان حقيقت واحد است كه خود شريعت گوياي آن است از اين جهت شكي نيست كه يكي از اين دو نظر غيرقابل جمع مطابق با معارف ديني نبوده و خطا ميباشد و اين همان قول به تخطئه است كه در اصول و فروع دين ناگزير از اقرار به آنيم.[2]البته مجتهد و اسلام شناس كه يك فقيه عادل است بر اساس استنباط از ادله ظني اظهارنظر ميكند لذا احتمال خطا و اشتباه نسبت به وي ميرود زيرا احكام و فتاواي او يا مطابق مصالح واقع است كه صحيح است و يا مخالف آن ميباشد كه خطاء است و قول به تصويب در اصول و يا فروع كه ملازم با سفسطه بوده باطل و بي اساس است ليكن اين مسئله هست كه مجتهد كه قدرت استنباط احكام الهي را داراست پس از تلاش و كوشش اگر بدون آن كه تقصيري مرتكب شود و فتوا يا حكمي را صادر كند كه مخالف واقع باشد معذور است.[3]نقد چهارمي كه به سخنان جناب آقاي شبستري متوجه است اين است كه خطا داشتن همه معرفتهاي بشري (مفسران، فقيهان و متكلمان و به طور كلي دين شناسان) بازگشت به اين است كه اصولاً حقيقت دين به بشر ابلاغ نشده است و مطابق اين فرض هيچ يك از معرفتهاي ديني با واقعيت دين هماهنگ نيست.[4] جمع بندي اين سخنان اين است كه در مورد فهم نخستين مرتبه از معارف و احكام ديني كه فهم مشترك و ثابت انسان از دين است و ابلاغ دين در گرو آن است خطا راه ندارد. خطاپذيري معرفتهاي ديني جايي است كه انسان غير معصوم به تفسير دين دست ميزند. از آنجا كه اين گونه معرفت ديني محصول سعي و تلاش انسان غير معصوم و خطاپذير است معرفتهاي ديني او نيز خطاپذير خواهد بود البته خطاپذيري كلي و همه جانبه نيست زيرا در بديهيات عقلي كه پايههاي معرفت را تشكيل ميدهد خطا راه ندارد بنابراين آنچه در پرتو اين اصول عقلي و بديهي از كتاب و سنت استفاده ميشود نيز استوار و خطاناپذير است.احتمال خطا مربوط به مواردي است كه چنين بداهت و وضوحي در ميان نباشد و قطع و يقين به دست نيايد و آن در مواردي است كه يا سند حكم شرعي قطعي نيست، مانند رواياتي كه از طريق غير مستفيض و غير متواتر نقل شده است و يا دلالت خطاب قطعي نيست هر چند همان مدلول ظاهري حجت شرعي بوده و عمل بدان واجب است.[5]2. آقاي شبستري در فراز ديگري از سخنان خود ميگويند «نوانديشان ديني جهان اسلامي به علماي سنتي ميگويند معيارهاي شما براي تشخيص صواب و ناصواب در حوزه عقايد و اخلاق و احكام ديني كه برگرفته از سنت علمي گذشته است در جهان حاضر با تحولاتي كه در همه ابعاد فرهنگ بشري رخ داده معيارهايي كافي و بي نياز كننده از معيارهاي جديد ديگر نيست.» آنگاه خودشان سه معيار براي تشخيص صواب از ناصواب مطرح ميكنند كه عبارتند از:
1. خردستيزي و يا خردپذيري.
2. حسن اخلاقي داشتن يا قبح اخلاقي داشتن.
3. مفيد بودن يا مضر بودن.وي اضافه ميكند نوانديش ديني در جهان اسلام ميگويد آنچه در عصر حاضر از طرف عالمان دين ابلاغ ميشود علاوه بر معيارهايي كه خود عالمان دارند بايد با اين سه معيار هم سنجيده شود. بايد بررسي شود كه فلان عقيده ديني خردپذير است يا خردستيز...
نقد و تحليل
قبل از نقد و بررسي اين ادعا لازم است مقدمهاي كوتاه در باب علوم و داوري در آنها ذكر شود.علوم درجه اول صحنه برخورد حق و باطل است و هر يك از آنها از ابزارهاي متناسب با خود برخوردارند زيرا علم در مقام تعريف مشتمل بر يك سلسله مسائل بيّن و يا مبيّني است كه به گونهاي برهاني پيرامون يك موضوع شكل ميگيرند و اين سلسله از مسائل در مقام تعريف خاص از مسائل بيگانه بوده و نسبت به ابعاد موضوع خود تام و مطابق با واقع ميباشند و به دليل مطابقت با واقع به وصف صحت نيز متصف ميگردد در هر علم راه و ابزارهاي خاصي براي تشخيص صواب از خطا وجود دارد كه طريق گذر از سفسطه به علم است و در صحنه نزاع دانش پژوهان ميكوشند تا با استفاده از راه و ابزارهاي مخصوص هر علم رأي صواب را به دست آورند و از راههاي خطا و غلط دوري گزينند و داوراني كه در درجه دوم ناظر نزاع و درگيري عالمان علوم نخستين هستند در محدوده نظر خود به داوري ميپردازند به عنوان مثال در فقه فقيهان با ميزان و روش خاص خود به نقد و بررسي يكديگر ميپردازند و ليكن داوري كه در رديف بعد نظير معرفت شناسي به داوري پيرامون گفتگو و نزاع و تحولات فقيهان ميپردازد در فضاي استدلال و نفي و اثباتهاي فقه قرار ندارد و داوري او الزاماً به نفع و يا زيان يكي از هر طرف نميباشد و در حقيقت داوري او پيرامون نظر فقها داوري فقيهانه نيست بلكه معرفت شناسانه است.[6]حال با عنايت به اين مقدمه عطف توجه به اين نكته ضروري است كه امثال جناب آقاي شبستري معرفت آنها يك معرفت درجه دوم است و اصولاً اين جايگاه مقام توصيه و بايد نيست نهايت مطلبي كه هست اين است كه وي ميكوشد تا سرّ فتواي فقهاي پيشين و يا گاهي سرّ پيروزي فقهاي متأخر را بر اساس چارچوب نظريه معرفت شناسانه خود بيان نمايد.ثانياً: با غمض نظر از آنچه گفتيم ترويج تعقل و آزاد انديشي و بسط نقد و نوانديشي از دست آوردهاي فرخنده تاريخ علمي شيعه است كه با نگاهي كوتاه به آنها ميتوان اين نوانديش را لمس كرد.1. تصلب زدايي و جمودشكني و تأمين پويايي و انطباق پذيري آموزههاي حكمي با تطوّرات زمان و زندگي.2. عقلاني و خردپسند كردن معرفت ديني.3. تكامل معرفت اسلامي با كشف مفاهيم نو به نو از مدارك (منابع) ديني.[7]آنچه برشمرديم نمونهاي از صدها نوانديشي در باب علوم اسلامي است و ناديده انگاشتن اينها خود نوعي تصلب بر پوشاندن رهآورد فقها و متكلمان و فلاسفه اسلامي است و انگ سنتي القاء تحجر نسبت به ساحت علمايي است كه با كوشش و اجتهاد خود سعي دارند در روزگار غيبت معصوم ـ عليهم السّلام ـ و در حوادث روزگار نيازهاي مكلفان را با بهرهگيري از قرآن و سنت و عقل و اجتهاد مستمر و پويا پاسخگو باشند.
گرچه هم اينك نيز نيازمند وجود دانشهاي روشگاني ديگر در باب دين پژوهي و دين فهمي هستيم و آنچه نيز داريم به معناي بي نيازي به روشهاي راه گشا در علوم مختلف نيست. و اصلاً كسي نميتواند چنين ادعايي بكند.و ثالثاً ما معتقديم بايدها و هستها تابع مصالح و مفاسد است گرچه به مصالح و مفاسد واقعي نرسيم مضافاً به اين كه اگر اين احكام و اخلاق و عقايد خاستگاه الهي دارد ديگر نميتوان آنها را بدون لحاظ و منشاء الهي ديد و آن منشاء، خود رئيس العقلاء است و تصور صدور اوامر و نواهي اعم از اين كه در احكام باشد يا اخلاق... ) جداي از خرد يا مخالف خرد تصوري موهوم استرابعاً معيارهاي مطرح شده به نوعي در حوزههاي مختلف اسلامي تحصل دارد و ميتوان مشاهده كرد. و آن چه ايشان به نام معيارهاي نوانديشان مطرح ميكنند در قالب بايدها و هستهاي علماي اسلامي به ويژه شيعه بروز و ظهور دارد لذا بيان اين معيارها آن هم به گونهاي كه ايشان مطرح ميكنند موهم اين است كه چنين معيارهايي در ساحت هستها و بايدها وجود ندارد در حالي كه آنچه به عنوان نمونههايي از نوانديشي ديني كه از زمان استاد اكل وحيد بهبهاني آغاز شده است ذكر كرديم نشاندهنده معيارهاي نوانديشي است.اسماعيل روشنتن
[1] . ر. ك: شريعت در آئينه معرفت آيت الله جوادي آملي، ص 145.[2] . همان، ص 147 ـ 148.[3] . همان، ص 134.[4] . معرفت ديني از منظر معرفت شناسي علي رباني گلپايگاني، ص 41.[5] . همان، ص 44 ـ 45.[6] . شريعت در آئينه معرفت، ص 263 ـ 264.[7] . ر. ك: دين پژوهي معاصر علي اكبر رشاد، ص 170.