لباسي زيبا به نام «جمهوري اسلامي» - لباسي زيبا به نام «جمهوري اسلامي» نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

لباسي زيبا به نام «جمهوري اسلامي» - نسخه متنی

علي اكبر عالميان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

لباسي زيبا به نام «جمهوري اسلامي»

از تكوين نخستين جوامع ابتدايي تا به امروز، انديشه نظم دهي و سامان بخشي به حيات جمعي بشر و تنظيم و تنسيق رابطه‌افراد و گروه ها با حكومت وجود داشته است. اين انديشه در هر زمان، موجب پيدايش شكل خاصي از حكومت شده است. انديشمندان و خردورزان بزرگ نيز با نظريه پردازي موشكافانه خود،‌به دنبال ارائه راه حلي جهت تقويت انديشه سامان بخشي به حيات جمعي بوده اند.

«افلاطون» در كتاب مشهور «جمهوريت» و در دو فرصت مناسبي كه براي پياده كردن نظرات خود به دست آورد، به دنبال حاكم حكيم براي نسق جامعه بود. «ارسطو» نيز براي همان هدف به مدني الطبع بودن انسان اشاره نمود. در همان حال حكيمان مسلمان نظير ابن خلدون و فارابي بر حضور جمهور مردم در اداره كلان جامعه تأكيد كردند. انديشه «حضور جمهور مردم» در مديريت جوامع، كه توسط اين انديشمندان نامدار گسترش يافت، موجب شد تا توجه به نقش مردم تنها به نزد فيلسوفان و حكيمان و انديشه وران محدود نماند و اصلاحگران و متفكران عالم سياست نيز بر اين نقش تأكيد ورزند و گفتمان «جمهوريت» به وجه غالب مباحث و نظريه پردازي ها تبديل گردد.

واژه «جمهوريت» در همه جوامع صورت به يك انديشه و اصل درآمد و در ادبيات سياسي مختلف جايگاه رفيعي يافت. در ادبيات سياسي فارسي نيز از زمان متداول شدن واژه «جمهوري» و «جمهوريت» نوع خاصي از نظم و نظام سياسي اراده شده است. در اين ادبيات مراد از «جمهوريت» نوع نظام سياسي و طرز حكومتي است كه به جاي پادشاه كه اقتدار موروثي داشت، يك نفر از طرف مردم براي مدت معيني جهت اداره امور انتخاب مي شود. البته مي توان وجه مشترك تعريف «جمهوريت» در ادبيات سياسي جوامع مختلف را در واژه ها و تعابيري مانند «عقل گرايي، حكومت قانون، شايستگي، انتخاب آزاد و.» دانست اين مفاهيم به نوبه خود مفاهيم ديگري مانند «مسؤوليت، پاسخ گويي، پاسخ گيري، تحول و پيشرفت» را در بر داشته اند. به همين علت سيستم هاي رياست جمهوري مانند جمهوري هاي آمريكاي لاتين در دهه هاي 1960 و 1970 ميلادي كه فاقد شرايط فوق بودند مورد انزجار و نفرت افكار عمومي قرار گرفتند.

از اين رو بايد گفتمان جمهوريت را معطوف به «نفي سلطه» دانست. جمهوريت با تأكيد بر آزادي مدني (مثبت) هم نافي آزادي ليبرالي (منفي) است، و هم ضدّ جبّاريت فردي و ساختار توتاليتر. در گفتمان جمهوريت، حاكميت سياسي از يكسو با قيد زدن به قدرت نقش سامان دهي سياسي پيدا مي كند و از سوي ديگر به محقق شدن اراده اخلاقي - انساني شهروند مي انجامد. اين گفتمان، در كشور ايران از بهمن 1357 عملي شد.

جمهوري اسلامي ايران با رأي و نظر اكثريت مردم - كه لازمه تحقق جمهوريت اند - شكل رسمي پذيرفت. در اين ميان؛ برخي از صاحب نظران، شكل جمهوريت و عده اي ديگر اساس رأي گيري و پيش زمينه ذهني و روانشناختي رأي دهندگان در 12 فروردين 1358 را به زير سؤال برده اند. از جمله آنان جناب پروفسور سيد حسن امين است كه البته مقاله حاضر نقدي بر ديدگاه هاي ايشان در ماهنامه حافظ مي باشد.[1] نامبرده با تبيين و ريشه يابي انديشه «جمهوريت»، مشاركت سياسي و انتخاب جمهوري اسلامي از سوي مردم را غير منطقي دانسته و مي گويد:

«از دست رفتن آمكان آشتي ملّي در 1357، نتيجه‌مستقيم نبود آزادي در نظام سلطنتي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 بود. به اين معني كه، اگر به نسل ما اجازه و فرصت كافي براي مشاركت سياسي و انتخاب منطقي نظام سياسي مورد علاقه مان داده مي شد، كسي از هول حليم در ديگ نمي افتاد! ........
چگونه كسي مي توانست وقتي مردمي بيست و پنج سال تمام حق تنفّس سياسي نداشته اند، در مقطع انقلاب 1357 از ايشان انتظار داشته باشد كه به انتخاب اصلح دست يابند احساساتي نشوند».

در واقع بايد گفت كه تاريخچه جمهوري شدن ايران به ترفند رضاخان و يا به تعبير آقاي امين، «كلك سياسي» رضاخان بر مي گردد. او با همياري برخي از روشنفكران، براي انقراض سلطنت قاجاريه شعار جمهوري را سر داد و مي رفت تا به تعبير ملك الشعراي بهار در پاي اين جمهوريت زور، خلق الله، قرباني شوند:




  • حقيقت بـــارك الله چشم بــد
    از اين پس گوش ها كر چشم ها
    كور چنين جمهوري بر ضدّ جمهور



  • دور مبارك باد اين جمهوري زور
    كور چنين جمهوري بر ضدّ جمهور
    كور چنين جمهوري بر ضدّ جمهور



شعار زيباي «جمهوري خواهي» رضاخان به «سلطنت استبدادي» او تبديل شد و انديشه جمهوريت عملاً به محاق رفت. بعد از آن تلاش هاي وافري جهت استقرار نظامي مبتني بر اراده جمهور صورت پذيرفت ولي راه به جايي نبرد، تا آنكه با پيروزي انقلاب اسلامي، اولين حكومت مبتني بر «جمهوري» در ايران بنيان نهاده شده اين «جمهوري» با قيد «اسلامي» در آغازين روزهاي سال 1358 به رأي ملت گذاشته شد، تا جمهوري اسلامي جنبه عيني تر و در عين حال مردمي تري به خود بگيرد. تا آنكه با رأي بيش از 98 درصد شركت كنندگان، اين نظام تثبيت شد.

با اين حال براي نگارنده جاي پرسش است كه چرا افرادي نظير جناب آقاي امين اين عزم و اراده‌ ملّي را كوچك شمرده و مردم ايران را در آن زمان، «احساساتي» و البته «به دور از قدرت منطقي» مي دانند؟ ايشان، فضاي استبدادي 25 ساله‌ حكومت محمدرضا شاه را موجب از دست رفتن امكان آشتي ملّي در سال 1357 مي داند، امّا براي ما بيان نمي كند كه معناي «عدم وجود آشتي ملّي در سال 57» چيست؟

اگر در سال 57 آشتي ملّي نبود، چطور يك حكومت تا دندان مسلّح به بايگاني تاريخ سپرده شد؟

وانگهي؛ آشتي ملّي به معناي اتحاد قاطبه‌ ملّت است يا اتحاد برخي جناح ها و گروه ها؟

اگر عموم مردم عزمي راسخ برخواسته اي داشتن، عدم تمكين آن توسط برخي جناح ها به چه معناست؟

آيا خلاف دموكراسي و جمهوريت نيست؟

نامبرده در جايي از مقاله خود، «صحبت از جمهوري شدن ايران در زمان دكتر مصدق را پر بي ربط نمي داند» اما سؤال اينجاست كه چطور حمايت اكثر مردم از دولت دكتر مصدق نشان از «احساسي بودن آنها» نداشت، اما حمايت از جمهوري اسلامي و رأي ملّت به آن، معلول احساسي بودن مردم بود؟ و چطور در مقطع انقلاب 1357، انتخاب اصلح از سوي ملت دور از انتظار بود ولي در زمان دولت دكتر مصدق، حمايت مردم و تشخيص اصلح قابل تشويق و تأييد بود؟!

با اينكه در همان زمان هم استبداد دراز مدت سلطنت قاجاريه و رضا شاهي، در روح و روان ملت تأثير شگرف گذاشته بود. از اين گذشته؛ بر فرض كه انتخاب نظام جمهوري اسلامي از سوي مردم و حمايت قاطع جمهور مردم از آن را ناشي از فضاي استبدادي حكومت محمدرضا شاه بدانيم و به نوعي آنان را دچار احساسات مقطعي و عدم تشخيص اصلح بدانيم، جاي اين سؤال همچنان باقي است كه در سال هاي بعد از 1358، كه تب احساساتي شدن! مردم فروكش كرد، چرا دست از حمايت همان جمهوري اسلامي منتخب خود برنداشتند؟

پس از 12 فروردين، با اينكه امام خميني نمايندگاني را از جانب خويش جهت تدوين قانون اساسي انتخاب كرده بودند، مجدداً در 12 آذر 1358 در همه پرسي قانون اساسي همين مردم در آن شركت كرده و به آن رأي مثبت دادند. بر مبناي همان قانون اساسي مصوّب مردم، اولين مجلس خبرگان رهبري شكل گرفت و اعضاي آن در 19 آذر 1361 با رأي مستقيم مردم انتخاب شدند. ملت ايران علاوه بر شركت در همه پرسي تغيير رژيم، در انتخابات مجلس خبرگان، بررسي نهايي قانون اساسي، 7 دوره مجلس شوراي اسلامي، 9 دوره انتخابات رياست جمهوري شركت كردند و در اكثر اين انتخابات درصدي بالاتر از كشورهاي غربي، از حيث تعداد شركت كننده ها داشتند.

آيا همه‌ اين انتخابات نشانه‌ حمايت از انتخاب 12 فروردين غالب مردم نبود؟

آيا تمام اين انتخابات بر اساس «احساسات» و «دور از منطق» بودن مردم بود؟

از اين گذشته؛ همين مردم در 6 مرداد 1368 در همه پرسي بازنگري قانون اساسي شركت كردند و حدود 38/97 شركت كنندگان به قانون اساسي اي رأي دادند كه بر وجود نظامي با نام «جمهوري اسلامي ايران» تأكيد كرده است.

آيا اين انتخاب هم از روي احساس بود؟

در پايان به سخني از بوچنر «G.Buchner» انقلابي آلماني نيمه اوّل قرن 19 اشاره مي كنم. او معتقد است «حكومت همانند تن پوش است كه مردم خود بر تن مي كنند. اين تن پوش قفس آهنين نيست بلكه زيبايي اندام مردمي را نشان مي دهد». مردم ايران نيز در 12 فروردين 1358 لباسي زيبا به نام «جمهوري اسلامي» را بر اندام خود كردند. اين لباس را از روي منطق و تفكر و عشق انتخاب كردند. براي حفظ اين لباس، با تمام آسيب ها از قبيل جنگ و ترور مقابله كردند. اكنون نيز اين لباس را دوست دارند و آن را بر قامت خود زيبا مي بينند. اما هر گاه اين لباس كمي آلوده شود، آنرا شستشو داده و همچون گذشته، به زيبايي بر اندام مي كنند. جنس اين لباس بسيار بادوام است چرا كه به جنس منطق و عشق اين ملت است.


[1] . ماهنامه حافظ، شماره 15، خرداد 84، ص 5.

علي اكبر عالميان

/ 1