دانشگاه، ترجمه و نوآوري علمي - دانشگاه، ترجمه و نوآوري علمي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دانشگاه، ترجمه و نوآوري علمي - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دانشگاه، ترجمه و نوآوري علمي

مقاله «دانشگاه سياسي دانشگاه ايدئولوژيك» در نشريه‎نامه شماره 22 مطالعه شد كه تأمّلاتي پيرامون آن مطرح است اين مقاله كه حاصل گفتگو با دكتر حسين بشريه است به بررسي وضعيت دانشگاههاي كشور از نظر علمي پرداخته و به بررسي موانع پويايي و خلاقيت علمي دانشگاهها اشاره و مواردي را برمي‎شمرد.

ايشان در اين راستا تأكيد مي‎كند كه يكي از علل عدم پويايي و خلاقيت در دانشگاهها اين است كه «علوم جديد ما طبعاً غربي هستند و بايد زمينه‎هاي لازم براي گسترش اين علوم فراهم آيد؛ در حالي كه يك نوع غرب ستيزي در سياست و حكومت ايران حاكم شده است. غرب‎ستيزي يعني نفي معارف غربي شيوه فكر غربي و شيوه زندگي غربي. اما از طرف ديگر چاره‎اي جز پذيرش علوم غربي نداريم... پس يكي از عللي كه اين علوم نمي‎تواند پويا شوند اين است كه فضاي سياسي و ايدئولوژيك لازم براي اين علوم نيست و در بررسي چشم‎انداز آينده دانشگاه تأكيد مي‎كنند كه دانشگاه محل عقيده ورزي جزمي نيست... لذا ما «پايبند به چيزي نبايد باشيم» و نتيجه مي‎گيرد كه «كليد حل مشكلات بشري را تنها در علم امروزي مي‎توان يافت.»

به نظر مي‎رسد طرح تامّلات را در يك مقدمه و دو بخش به صورت مختصر بتوان ارائه كرد.

مقدمه

تمدن‎هاي آسيايي خواه ناخواه مقهور سير تمدن غربي هستند كه در جهت بطلان تدريجي جمله معتقدات، ميراث‎هاي معنوي، فرهنگي و تمدني آسيايي به شدت حركت كرده و مي‎كند اما نكته مهم؛ آگاهي يا ناآگاهي تمدن‎هاي آسيايي از ماهيت تفكري كه بر آنان تسلط يافته مي‎باشد چرا كه ما ناآگاهانه بسياري از مفاهيم تفكر غربي را كه امروز حكم آيه‎هاي منزل را يافته‎اند، بي‎چون و چرا و بدون ديد تحليلي و تاريخي مي‎پذيريم و درباره ماهيت آنها و نيز درباره اينكه چرا اين مفاهيم در فرهنگ ما مصداق و مابه ازائي نداشته‎ و ندارند چندان پرسش نمي‎كنيم و البتّه اين توهم مضاعف به دو وجه بروز مي‎كند:

غرب‎زدگي و بيگانگي از خود، يعني ناآگاهي از تقدير تاريخي غرب و ماهيت سنت خودمان، غرب‎زدگي يعني جهل به ماهيت واقعي تفكر غربي، جهلي كه به بيگانگي از خود مي‎انجامد. آري اين دو بيگانگي حالت «نه اين نه آن» را پديد مي‎آورد و تقدير تاريخي ما را متعين مي‎سازد بنابراين نه به كانون تفكر غربي راه داريم و نه به خاطره قومي خود.

در غرب چهار حركت نزولي در سير تفكر غربي رخ داد كه توجه به آنها مفيد است:

1. نزول از بينش شهودي به تفكر تكنيكي.

2. نزول از صور جوهري به مفهوم مكانيكي.

3. نزول از جوهر روحاني به سوائق نفساني.

4. نزول از غايت انديشي و معاد به تاريخ پرستي.

اين چهار حركت، حكم چهار نيروي نابود كننده‎اي را دارند كه در مسير خود همهء نظام‎هاي ارزشي را كه آرمان‎هاي مابعدالطبيعه غرب بر آنها بنا شده بود نفي مي‎كنند.

اين چهار حركت نزولي كه بر روي هم همه بخش‎هاي هستي اعم از طبيعت، انسان تفكر و مبدأ را در بر مي‎گيرد يكجا، متقارن و موازي قدرتي تجزيه‎گرا و باطل كننده دارند و بر همين اساس است كه فرهنگ و تمدن آسيا (و از جمله ايران) به خاطر عدم موضع‎گيري مناسب در تقابل آن دچار آسيب‎هاي جدي گرديده است و در صورت ادامه اين امر خواه يا ناخواه باقي‎مانده گنجينه‎هاي معنوي ما را نيز نخست مسخ و سرانجام نابود خواهد كرد.[1]

بخش اول: روشنفكري ايراني و پويايي و خلاقيت علمي

با ديدي بغايت غربي بايد گفت؛ روشنفكر در مفهوم غربي زاده يك سلسله تحول است و لذا روشنفكر در غرب حساسترين قشر جامعه است و اولين فشاري كه به جامعه وارد شود، روشنفكر را تكان مي‎دهد و او را به واكنش وامي‎دارد. لذا روشنفكر در برابر كليه اموري كه به نحوي از انحاء مربوط به انسان است تعهد ذاتي دارد روشنفكر غربي داراي ويژگي كنجكاوي، دقت، گشاده فكري، عدم تعصب مي‎باشد و لذا همه چيز را به جدّ مي‎گيرد و هميشه پويايي تفكر فكري و علمي خود را حفظ مي‎كند.[2]

با توجه به مفهوم ارائه شده بايد گفت در ايران مشكل اصلي مدعيان روشنفكري همانا عدم پويايي تفكر فكري و علمي آنان است و لذا چون چيزي ندارد كه عرضه كند هيچ امري را جدي نمي‎گيرد و قضاوت‎هايش درباره مسائل يا در جهت ابطال است (خاصيت دفاعي) و يا پرتاب بيرحمانه آراء نپخته و شتابزده كه سخت بوي تقليد خام مي‎دهد و لذا اغلب يورش دستگاههاي ايدئولوژيك در ذيل «ايسم»‎ها به جهان ما معجوني پديد مي‎آورد كه به معني راستين كلمه «آش در هم جوش» است و البتّه مهمترين اثر اين پريشان خاطري، تورم مفاهيم و واژه‎هاست، مفاهيمي كه مانع قوام فكر انتقادي در ما گرديده و بتهاي ذهني را به وجود آورده كه نتيجه آن «الگويي» فكر كردن است.

پس ما، به يك اعتبار، آموزش غربي را آورده‎ايم اما سلاح اصلي آن را كه شيوه تفكر انتقادي و تحليلي باشد، اختيار نكرده‎ايم و از سوي ديگر، نسبت به مضامين خاطره قومي نيز بيگانه شده‎ايم. در چنين وضعي راه حل، انتخاب و ترغيب شيوه تحليلي و انتقادي است تا بدينوسيله «موضوعيت فكري» پيدا كنيم و الا در ارائه تحليل در مسائل مختلف دچار پريشان‎گويي خواهيم شد و باعث مي‎شود كه هر چيز بي‎هيچ دليل گفته شود و هيچ گونه معياري براي سنجش درستي و نادرستي آنها در دست نداشته باشيم و در نتيجه به جاي نقد صحيح به فرافكني و دشنام‎گويي مشغول شويم.

و لذا است كه «غرب‎ستيز» دانستن حكومت را به عنوان علت عدم پويايي علمي معرفي كردن؛ دگرديسي نامعقولي است كه پذيرش آن به نظر با تأملات جدي روبرو باشد. آري، مصيبت بزرگ در ايران و ممالك شرقي همين است كه «تقليد از غرب» در كليه شؤؤن اجتماعي ـ سياسي، اقتصادي و... از ضروريات شمرده شده است و غرب را به مثابه «تابو» مورد پرستش و ستايش قرار مي‎دهند لذا به قول حضرت امام (ره) «هي تو گوشها خواندند.... همه چيز بايد از آنجا باشد، همه چيز ما وابسته بايد باشد، اخلاقمان هم بايد وابسته باشد، وقتي هم كه آزادي مي‎خواهيم يك آزادي غربي مي‎خواهيم، ما بايد غربي باشيم، ...[3]» و در اين راستا حضرت امام به نقش روشنفكران توجه كرده و تأكيد مي‎كنند: «همه چيز را از غرب گرفته‎اند .... آن هم نه فرهنگ اصيل غرب، فرهنگ استعماري غرب...».

البتّه اين نكته براي جناب آقاي بشيريه نبايد مخفي بماند كه برخلاف نظر ايشان كه حاكميت غرب‎ستيزي در ايران را به معني نفي معارف غربي شيوه فكر غربي و شيوه زندگي غربي دانسته‎اند؛ حضرت امام بين ترقيات مادي در غرب و تقليد از آداب آنها تمايز قائل شده و بر اين مفهوم بارها تأكيد مي‎كنند كه
:

«ما با ترقيات مادي و... تمدن مخالف نيستيم، با تمدن صادراتي مخالفيم...»[4]

بخش دوم: ايدئولوژي ترجمه و نوآوري علمي

تفكر، با زبان ارتباط دارد و اگر ما امروز دچار نابساماني فرهنگي هستيم و جامعه علمي ما را موجوداتي «گسسته دماغ» كرده است به خاطر اين است كه زبانمان ترجمه است و گفت و گويمان «دوبله»[5] بر همين اساس نكاتي پيرامون ايدئولوژي ترجمه و «ترجمه‎گرايي» در ايران خواهد آمد و سپس نتيجه‎گيري خواهد شد.

1. ترجمه‎گرايي را مي‎توان يك مكتب ايدئولوژيك رايج در ايران ناميد كه چارچوب خاص خودش را در ايران يافته و شناخت اين چارچوب مي‎تواند ما را به شناخت چارچوب معرفتي ايران در سده اخير راهنمايي كند.

2. اين ايدئولوژي، از مشروطه تا حال در ايران رواج داشته و لذا مي‎توان تاريخ تجدد را در ايران، با تاريخ ترجمه، همراه دانست؛ چرا كه ترجمه، وظيفه انتقال مدرنيسم و تجدد را به ايران به عهده داشته و در پشت اين وظيفه بايدهايي نهفته است كه تشكيل دهنده ايدئولوژي ترجمه‎اند و اگر شناسائي شوند در واقع بايدهاي معرفتي ايران را ترسيم مي‎كنند.

3. ترجمه با نهاد معرفتي سده اخير؛ يعني دانشگاه، رابطه مستقيم دارد، به طوري كه هويت‎ساز معرفتي ـ ساختاري اين سازمان مهم معرفتي و نهادي، نشأت يافته از نهضت مشروطه بوده است و از اين جهت مي‎توان گفت كه بايدهاي ترجمه همان بايدهاي دانشگاه‎هايي ايران در سده اخير است و تاريخ دانشگاه‎ها را مي‎توان از رهگذر ترجمه، تأليف و چارچوب كمي و كيفي آن بررسي كرد.

4. اولين بايد ايدئولوژي ترجمه، خود تجدد است كه بايستي در جهت تجدد ايراني باشد و نه سنت و حتي اگر به سنت پرداخته مي‎شود بايد از ديدگاه تجدد باشد، اين امر را مي‎توان اصطلاحاً «شرق‎شناسي‎زدگي» ناميد. يعني پرداخت به نسبت به شكلي كه مدرنيسم و كشورهاي مدرنيست از بيرون و نه از درون به آن مي‎پردازند و اين يك بررسي فانتزي مثل بررسي‎هاي موزه‎اي است.

5. ترجمه يك ماهيت بي‎انتهاء است مانند خود تجدد.

6. اين بي‎انتهايي نتيجه‎اش هيچ وقت به خود نيامدن و هميشه از دستاورد ديگران خوردن است كه البتّه نتيجه آن عدم اعتماد به نفس و تعطيلي ذهن و هوش خواهد بود و در نهايت ايجاد شخصيتي در قالب حافظه و حافظه‎پروري و نه نوگرا.

7. اين شخصيت حافظه‎گرا نه فقط به نوآوري نمي‎گرايد بلكه در مقابل آن مقاومت هم مي‎كند و البتّه شناخت اين ابعاد و اشكال مقاومت مي‎تواند در شناخت موانع رشد علم و فكر در ايران ما را كمك كند.[6] بر همين اساس است كه در نهايت بايد بگوييم كه، هرگاه ما توانستيم قالب‎هاي فكري خود را عوض كنيم و دقت و موشكافي و توجه خاص به امور را در ساحت انديشه خود بگنجانيم مي‎توانيم از فلج فكري كنوني آزاد شويم و خود به تفكر و غور در امور بپردازيم.

آري، بياييد شهامت فكري داشته باشيم و لذا اولاً در تحليل علل ناكامي‎هاي معرفتي و ساختاري جامعه دانشگاهي خود به واقعيت‎ها تصريح نماييم و ثانياً با عباراتي چون «ما نبايد پايبند چيزي باشيم» و يا «كليد حل مشكلات بشري تنها در علم امروزي است». به فقدان اعتماد به نفس و تعطيلي ذهن و هوش مهر تأييد نزنيم و جامعه علمي و دانشگاهي را به سوي نوگرايي، نوآوري ترغيب نماييم.

كلام آخر اينكه؛ چرا در حالي كه تعصب را از ساحت دانشگاه مي‎زداييم خودمان دچار تعصب شده و نسبت به «علم امروزي» متعصبانه به دفاع برخواسته‎ايم؟ بياييم با كمك هم تحفّظ (حفظ فرهنگ و تمدن گذشته و كمك گرفتن از علم روز با هدف رشد آن) را به جاي تعصب ترويج نماييم.


[1] . آسيا در برابر غرب، داريوش شايگان، اميركبير، چاپ اول، 2536، صص 47 ـ 57.

[2] . ر. ك: پدرسالاري جديد، هشام شرابي، ترجمه سيد احمد موثقي.

[3] . صحيفه نور، ج 66، صص 340 ـ 338.

[4] . صحيفه نور، ج 5، صص 162 ـ 161 و نيز ج 7، صص 11 ـ 10.

[5] . ر. ك: جامعه‎شناسي غرب‎گرايي، دكتر علي محمد نقوي، اميركبير، چاپ دوم، 1377.

[6] . ر. ك: آسيا در برابر غرب، داريوش شايگان، اميركبير، چاپ اول، 2536.

حسن صادقي پناه

/ 1