دفاع عقلاني از دين در مناظرات امام رضا (ع) - دفاع عقلاني از دين در مناظرات امام رضا (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دفاع عقلاني از دين در مناظرات امام رضا (ع) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دفاع عقلاني از دين در مناظرات امام رضا (ع)

دفاع از دين صور مختلفي دارد. گاهي با مال و ثروت است گاهي با جان، گاهي با زبان و بالاخره گاهي هم صبغه علمي و عقلاني دارد. بديهي است مراد از دين در اين مبحث، مجموعه معارف و احكامي است كه خداوند براي هدايت و سعادت بشر تشريع فرموده و بواسطه پيامبران و رسل خويش آنها را به مردم رسانده است. پس منظور از دين در اين بحث، اديان وحياني خصوصاً آخرين تشريع الهي يعني دين اسلام است. با توجه به آنچه گذشت مي‎توان دفاع عقلاني از دين را هرگونه تفكر، رفتار و گفتاري دانست كه موجب استحكام وتثبيت دين در نظر اهل خرد و تعقل گردد. و به تعبير ديگر، دفاع عقلاني از دين، دفاع از دين است بر اساس اصول و قواعد منطقي و عقلي، شكي نيست كه چنين دفاعي، چون مربوط به حوزه نظر و تعقل است، از اهميت خاصي برخوردار است. چرا كه هرگاه مباني نظري و تئوريكي يك نحله فكري و مكتب كلامي،‌خاستگاه عقلاني داشته باشد هر چه بهتر و بيشتر، فرآيند تبليغ و پذيرش را هموار مي‌سازد.

بهترين دليل بر اهميت اين نوع دفاع را مي‌توان، توجه كتاب و سنّت و انطباق سيره و روش اهل بيت در تبليغ دين بر اين روش دانست. چرا كه قرآن، يكي از راه‌هاي معرفت را تعقل و تدبر در آيات و انفس مي‌داند و انسان را براي رسيدن به حقايق و كشف مجهولاتش به روش‌هاي عقلاني توصيه مي‌كند.[1]

در سيره و روش اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ نيز چنين امري از جايگاه خاصي برخوردار است. نمود اين رويه را، هم‌ مي‌توان در كلمات آسماني آن بزرگواران دريافت و هم در سيره و روش عملي آنان. مناظرات ائمه در حوزه‌هاي مختلف ديني با رهبران و نمايندگان اديان و نحله‌هاي مختلف فكري كه بر اساس مباني عقلاني استوار است يكي از شواهد متقن و مصاديق بارز اهميت و لزوم دفاع عقلاني از دين است كه در نوشتار حاضر بر آن شده‌ايم تا با نگاهي اجمالي، دفاع عقلاني ازدين در مباحث و مناظرات حضرت امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ را از نظر بگذرانيم. قبل از آن توجه به نكته‌اي در خصوص گستردگي علم حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ ضروري است.

گستردگي علم امام رضا)ع(

«در مورد علم امام مي‌توان از جهات مختلف گفتگو نمود. حوزه‌هاي معلومات امام ـ عليه السّلام ـ از چيزهايي است كه شخصيت امام ـ عليه السّلام ـ را متمايز مي‌سازد. معلومات امام ـ عليه السّلام ـ در زمينه الهيات، اطلاعات امام ـ عليه السّلام ـ درباره اديان و كتاب‌هاي آسماني، آگاهي امام ـ عليه السّلام ـ از علوم و معارف قرآني،‌احاطه امام ـ عليه السّلام ـ به بحث‌هاي كلامي، بحث‌هاي امام ـ عليه السّلام ـ درباره پزشكي، طرح اصول و فقه و جز اينها همه گسترش دامنه معلومات امام ـ عليه السّلام ـ را مي‌رساند. بحث‌هاي حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ با جائلين، رأس الجالوت، هرابز اكبر روحاني زرتشتي و عمران صابي متكلم معروف مبين احاطه آن حضرت به كتاب‌هاي آسماني و مباني توحيد و خداشناسي است.

بحث‌هاي حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ درباره فلسفه احكام، مبين بينش عميق آن حضرت است. بحث درباره فلسفه غسل و وضو، فلسفه حرمت زنا، فلسفه زكوه، فلسفه حرمت ربا و فلسفه حرمت شراب و طرح مسايل اجتماعي و اخلاقي در زمينه احكام، برخورداري كامل آن حضرت را از فكر برهاني نشان مي‌دهد. بحث امام درباره مسايل پزشكي و گفتار امام درباره فلسفه احكام حاكي از بينش وسيع امام در زمينه‌هاي علمي و اجتماعي است. حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ در فن خطابه و همچنين در زمينه شعر و ادب و در فصاحت و بلاغت يگانه بود. جامعيت امام ـ عليه السّلام ـ مأمون را به اداي احترام نسبت به آن حضرت مجبور مي‌ساخت».[2]

توجه به عنصر تعقل در مناظرات امام رضا ـ عليه السّلام ـ

مباحث و مناظراتي كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ با سران و نمايندگان اديان و مذاهب مختلف انجام داد با آن همه امتيازات و خصوصيت‌هاي خاص خود كه محتواي آنها چيزي جز تبيين علوم ومعارف اسلامي نبود، از يك درخشش خاصي برخوردار بود و آن، تجلي بُعد منطقي و عقلاني در نوع استدلال‌هايي بود كه اقامه مي‌فرمود. با مراجعه به سخنان و مناظرات ايشان به راحتي مي‌توان به اين نكته دست يازيد كه هر سخني از آن حضرت در خصوص اثبات مدعاي خود با اصل و يا اصول منطقي و عقلاني همراه بوده است. به گونه‌اي كه عنصرتعقل و خردپذيري جزء‌ لاينفك استدلال‌هاي آن حضرت در مقام احتجاج با مخالفان دين و مذهب بوده است. و صد البته همين نكته هم باعث محكوم شدن و ساكت ماندن مخالفين در مقابل امام ـ عليه السّلام ـ و در نتيجه هدايت و مشرف شدن آنها به دين اسلام و تشيع بوده است. بديهي است در مباحث اعتقادي و در باب مناظرات بايد به نقطه مشترك و مقبول بين طرفين كه همان اصول و قواعد منطقي و عقلي است توجه نمود و استدلال بر هر مدعايي را از همين طريق پي گرفت، چرا كه در غير اينصورت نمي‌توان شاهد نتيجه مثبتي از مقدمات خود شد.

اكنون نوبت آن رسيده است كه با نگاهي به سؤال‌ها و جواب‌هاو مباحث واقعه بين امام رضا ـ عليه السّلام ـ و رهبران و نمايندگان ساير اديان و مذاهب، قوت روح علمي و سلوك عقلاني آن امام همام ـ عليه السّلام ـ را در دفاع از دين به نظاره نشست. امّا از آنجا كه محدوديت بحث، چنين اجازه‌اي را نمي‌دهد تا تمامي مناظرات آن حضرت را از نظر بگذرانيم، به مقتضاي حوصله بحث، به بيان فرازهايي از مناظره آن حضرت با عمران صابي (از متفكران و متكلمان بزرگ آن دوران) كه مشتمل بر با اهميت‌ترين اصول و مسايل الهيات است مي‌پردازيم.

دفاع عقلاني از دين در مناظره امام ـ عليه السّلام ـ با عمران صابي

امام ـ عليه السّلام ـ در يك جلسه مناظره، پس از آنكه هيربدان، بزرگ زرتشتيان را با برهان قاطع محكوم ساخت، رو به حاضران كرد و فرمود آيا در ميان شماكسي است كه با اسلام مخالف باشد و اگر مايل است بدون اضطراب ونگراني سؤالاتش را بپرسد؟ در اين ميان عمران صابي، كه يكي از متكلمان معروف بود برخاست و نزد امام ـ عليه السّلام ـ آمد و گفت اي دانشمند بزرگ از نخستين وجود (وجود اوّل يعني خداوند) و مخلوقاتش با من سخن بگوي. امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: «اكنون كه سؤال كردي پاسخ سوالات را بفهم. خداوند يگانه از اوّل بي‌همتا بوده، موجودي است كه چيزي با او نبوده، حدود و اعراض راهي به او نداشته است.[3] استاد محمد تقي جعفري(ره) در شرح اين قسمت از پاسخ امام ـ عليه السّلام ـ مي‌نويسند:

«وحدانيت مطلق خداوندي از صفات ذاتيه اوست؛ لذا به هيچ وجه قابل تغيير نيست و هيچ موجودي نمي‌تواند در برابر آن ذات اقدس چنان مطرح شود و تحقق پيدا كند كه وحدت مطلقه خداوندي را مبدّل به واحد عددي نمايد كه موجود مفروض،‌دوّم آن واحد بوده باشد. نظير اين وحدت را تا حدي مي‌توان در وحدت نفس «من» انساني شهود كرد. من انساني آن حقيقتي نيست كه در برابر امور مادي كه مديريت آنها در اختيار من است به عنوان يك واحد بوده باشد كه امور مادي دوّم و سوّم ... آن من، محسوب گردد.[4]

چنان كه معلوم است سؤال عمران صابي از وجود نخستين يعني واجب متعال است كه چگونه وجودي است و امام ـ عليه السّلام ـ در پاسخ مي‌فرمايند: خداوند يگانه از ازل بي‌همتا بوده، موجودي است كه چيزي با او نبوده، حدود و اعراض راهي به او نداشته‌اند تا ابد چنان است كه ازل تاكنون بوده است. آن چه در پاسخ امام ـ عليه السّلام ـ آمده است در واقع ناظر به يك قاعده عقلاني است يعني وحدت مطلقه واجب بالذات منتزع از مفهوم واجب الوجود بالذات است چرا كه تصور عدم وحدت مطلقه براي ذات واجب، مستلزم تجويز تركب در آن ذات اقدس و در پي آن احتياج و نيازمندي است كه چنين تجويزي با معنا و مفهوم واجب الوجود بالذات ناسازگار است و با توجه به همين وحدت مطلقه است كه حضرت احديت از ازل بي‌همتا بوده و حدود و اعراض در او راه ندارند. چنانكه امام ـ عليه السّلام ـ هم در پاسخ فرمودند ثم خلقَ خلقاً مبتدعاً.

سپس امام ـ عليه السّلام ـ در خصوص سؤال از كيفيت آفرينش مخلوقات مي‌فرمايد:

مخلوقات را به طور ابداعي (بدون اينكه سابقه هستي داشته باشند) خلق كرد، آنها را برگزيده وغير برگزيده مختلف و داراي الفت‌ها و رنگ‌ها و طعم‌هاي مختلف قرار داد و اين خلقت نه ناشي از نياز خداوند به آن بوده و نه براي به دست آوردن درجه‌ي فضلي كه خداوند براي رسيدن به آن، احتياج به صفت كائنات داشته باشد، بوده است و نه در امر خلقت براي خود افزايش و كاهش ديده است.

در اين فقره از كلام امام ـ عليه السّلام ـ ، آن حضرت به بيان كيفيت خلقت و اينكه آفرينش عالم در ذات احديت تغييري ايجاد نكرده و آفرينش عالم نيز از روي نياز نبوده است، پرداخته است. در واقع آن حضرت در اين كلمات گهربار، اشاره به يك اصل مسلم عقلاني يعني كمال مطلق خداوندي دارند چرا كه كمال مطلق در حاق مفهوم واجب الوجود بالذات نهفته است، به گونه‌اي كه تصور واجب بالذات بدون تصور كامل مطلق غير معقول است. يعني هر گاه مفهوم واجب الوجود بالذات كه بدون تصور كمال مطلق بودن، قابل تصور نيست را صحيح درك كنيم به بي‌نيازي مطلق او منتهي خواهيم شد، چراكه بي‌نيازي وعدم استقلال، با كمال و بي‌نيازي مطلق كه در حاق معناي واجب بالذات نهفته است ناسازگار است.

از اين روي، تصور اينكه خداوند با خلقت عالم خواست به تكاملي برسد و يا اينكه در آفرينش عالم مجبور بوده است، امري عبث و مستحيل است.

پس از بيان اين مطلب،‌ امام ـ عليه السّلام ـ سه دليل براي بي‌نيازي خداوند به مخلوقاتش را متذكر مي‌شوند:

1. اگر آفرينش مخلوقات از سوي خداوند براي دفع احتياج مي‌بود، بايستي چيزهايي را مي‌آفريد كه در رفع احتياجش مؤثر باشند و بتوانند او را در اين امر ياري رسانند، در حالي كه احتياج ما سوي الله هم حدوثاً و هم بقاءً به واجب بالذات، سواي آنكه امري است كه عقل سليم بر آن حاكم بوده و از اصول موضوعه عقلاني است، مثبت كمترين صلاحتي براي دخالت در موجوديت خداوند و صفات و اراده او نيست.

يعني چگونه ممكن است موجودي كه همه چيزش را از خدا گرفته درموجوديت خدا تأثيرگذار باشد و چگونه ممكن است خداوند به موجودي كه خودش او را خلق كرده است محتاج باشد. در بحث عليت به خوبي اين مسأله بحث شده است كه علت موجده (علتي كه معلول را به وجود مي‌آورد) به جهت حيث علّي خودش، وقتي معلول را به وجود مي‌آورد، حتما بايد واجد همه كمالات معلول باشد و الا ايجاد معلول توسط آن علت امري ممتنع خواهد بود و از طرفي معلول كه سراپا فقر و احتياج به علت است و هر توانايي كه برايش فرض شود از افاضات علت موجده‌ي آن است، اگر بخواهد در علت خويش تأثير گذار باشد (و رفع نيازي از او بكند) بايد متصف به صفتي باشد كه از جانب علت موجده به او افاضه نشده باشد و خود علت موجده هم فاقد آن باشد. و حال آنكه چنين امري خلف فرض معلوليت معلول است.

2. و لكان ينبغي اَن يخلُقَ اضعافَ ما خلَقَ؛ و اين برهان دومي است كه امام ـ عليه السّلام ـ براي عدم نيازمندي خداوند نسبت به خلقت عالم اقامه فرموده‌اند و آن اين است كه: اگر آنچه را كه خداوند آفريده از روي نياز بوده باشد، شايسته بود كه خداوند چند برابر مخلوقاتي كه خلق كرده مي‌آفريد چرا كه هر اندازه نيروهاي كمكي براي يك موجود بيشتر باشد، آن موجود نيرومندتر مي‌گردد به عبارت ديگر اگر نيازمندي از صفات واجب بالذات دانسته شود با توجه به بي‌نهايت بودن ذات و صفات خداي تعالي، بايستي خلقت موجودات تا بي‌نهايت و به منظور رفع احتياجات بي‌نهايت او ادامه پيدا كند و اين مستلزم تجويز افتقار و نيازمندي بي‌نهايت براي واجب بالذات است كه امري ممتنع است پس آفرينش هستي نمي‌تواند با انگيزه نياز و احتياج صورت پذيرفته باشد.

سپس در بيان دليل سوّم مي‌فرمايد: و الحاجهُ يا عمرانُ لا يَسَعُها لانه لم يحدث من الخلقِ شيئاً الّا حدثت فيه حاجه اُخري. اگر به وجود آوردن مخلوقات از روي حاجت بوده باشد، خلقت هر يك از آن مخلوقات موجب تثبيت احتياجي ديگر براي خداي تعالي خواهد شد، پس هر چه را كه در آينده نيز بيافريند، نسبت به آن محتاج خواهد بود و لازمه چنين امري اتصاف ذات واجب تعالي به نيازمندي بي‌نهايت است كه با مفهوم واجب بالذات بودن او مغايرت دارد.

سپس عمران سؤالاتي درباره علم خدا به ذات پاكش در ازل و قبل از آفرينش موجودات كرد و چگونگي علم خداوند را به آنها بعد از وجودشان جويا شد كه اگر علم او از طريق علم اكتسابي باشد، ذاتش معرض حوادث مي‌شود و پاسخ شنيد كه علم او به ذاتش علم حضوري است و موجودات نزد ذات پاكش حاضرند و گرنه تسلسل لازم مي‌آيد چرا كه اگر علم او حضوري نباشد، بايد به آن علم نيز علمي داشته باشد و همينطور براي علم بعدي و اين منجر به تسلسل محال مي‌شود. سپس عمران از انواع مخلوقات سؤال كرد و امام ـ عليه السّلام ـ آنها را به شش گروه تقسيم فرمودند: از محسوسات گرفته تا ماوراي حسّ و از جواهر گرفته تا اعراض، و از ذوات گرفته تا اعمال و حركات. سپس پرسيد آيا آفرينش در ذات او تغييري ايجاد نكرده است؟ (گويي گمان كرده بود از آنجا كه انسان هر كاري كه انجام مي‌دهد نوعي دگرگوني در او بوجود مي‌آيد، خدا هم چنين است).

امّا پاسخ شنيد كه يك وجود قديم و ازلي كه عين هستي مطلق است دگرگوني و تغير در او راه ندارد و اين مطلب اشاره به اين حكم عقلي است كه واجب تعالي محل حوادث نيست كه در بحث صفات واجب از آن سخن به ميان آمده است. همين طور پيوسته از امام ـ عليه السّلام ـ سؤال مي‌كرد و از چشمه جوشان علم امامت بهره مي‌برد تا اينكه امام ـ عليه السّلام ـ فرمود آيا اين مطالب را خوب درك كردي. عمران عرض كرد آري مولاي من، خوب فهميدم و شهادت مي‌دهم كه خداوند همان گونه است كه شما توصيف كرديد و وحدانيتش را ثابت نموديد و گواهي مي‌دهم كه محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ بنده اوست كه براي ابلاغ دين حق فرستاده شد،سپس رو به قبله به سجده افتاد و از دل باختگان و عاشقان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ گرديد.[5]

نتايج مناظرات عقلاني امام ـ عليه السّلام ـ براي اسلام و مسلمين

1. قبل از انجام اين مناظرات رهبران اديان مختلف چه توحيدي و چه غير توحيدي و نيز ساير مذاهب و مكاتب اسلامي و غير اسلامي مدعي برتري آيين خود بودند كه با توجه به شكستي كه در اين مبارزات علمي متحمل شدند، بر آنها ثابت شد كه اين اديان و مذاهب قابليت پيروي ندارند و دين اسلام و مذهب حقه تشيع بهترين مكتب كلامي است.

2. با انجام اين مناظرات و باز شدن دروازه حقايق به روي صاحبان نحله‌هاي مختلف كلامي، آنها دريافتند كه اسلام ناب در اختيار آنان نيست و بايد اسلام ناب را از اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ دريافت كنند.

3. بر عموم مسلمين وغير مسلمين ثابت شد اسلام كه مدعي است كه دين برتر و جاودانه است فقط در حد يك شعار نيست بلكه در مقام اثبات و مناظره با مخالفين از اديان و مذاهب ديگر مي‌تواند اين حقيقت را به اثبات برساند.[6]

4. امام ـ عليه السّلام ـ در اين جلسات روح آزاد منشي اسلام و سماحت و وسعت نظردربحث را به همگان نشان داد و ثابت كرد كه اسلام برخلاف گفته بدخواهان ودروغ پردازان با زور سرنيزه و شمشير به مردم جهان تحميل نشده است و يك پيشواي بزرگ اسلامي به مخالفان خود اجازه مي‌دهد كه هرگونه ايراد و اشكالي دارند بدون ترس و واهمه مطرح سازند، هر چند محور نفي اسلام و حتي نفي توحيد والوهيت دور بزند.[7]

5. يك پيشواي بزرگ اسلامي بايد از تمام مكتب‌ها آگاه باشد تا بتواند با منطق خود آنها بر آنها غلبه كند و حتي زبان‌هاي زنده دنيا را بداند.[8]

6. اتخاذ روش‌ عقلاني در ترويج و تبليغ دين، ازمخالفان سرسخت اسلام، دوستان وفادار و دل باخته‌اي مي‌سازد كه دائم در مقابل هجوم افكار غير اسلامي از اسلام عزيز دفاع مي‌كنند.

خلاصه و نتيجه آن كه حضرت امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ، مانند ساير ائمه ـ عليهم السّلام ـ در نشر علوم و معارف ديني با سعه صدر و با استفاده از اصول و قوانين منطقي و عقلاني وارد بحث و دفاع و تبليغ مي‌شد و از اين رو بر همه علما و انديشمندان ديني است كه در تبادل انديشه‌ها و نحله‌هاي مختلف فكري همين رويه را پيش گيرند، بايد به زبان دنيا آشنا شده تا بتوانند سخن خود را به جهانيان برسانند. از وسايل ارتباط جمعي جهت رساندن پيام اسلام به ساير جوامع كمال استفاده را ببرند.

با پيشرفت زمان جلو بروند و از مشي منطقي و عقلاني خويش در دفاع از دين و تبليغ آن غافل نشوند كه اين سيره و روش اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ است.


[1] . سوره غاشيه، آيات 17 ـ 20، و نيز بقره آيه 164، و نيز فرقان آيه 2.

[2] . مجموعه آثار كنگره جهاني حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ، ويژگي‌هاي شخصيت حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ ، دكتر علي شريعتمداري، ج 3، ص 117 ـ 119، ناشر كنگره جهاني حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ ، 1368 هـ .ش.

[3] . عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 151، چ اول، 1404 ق، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات.

[4] . تفسيري بر احتجاج علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ با عمران صابي، محمد تقي جعفري، مجموعه آثار دومين كنگره جهاني حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ، ج 1، ص 497.

[5] . ر.ك: عيون الرضا ـ عليه السّلام ـ، همان، ص 151 ـ 158.

[6] . ر.ك: نهضت كلامي در عصر امام رضا ـ عليه السّلام ـ، سيد محمد مرتضوي، چ اوّل، 1375، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، ص 31 ـ 32.

[7] . مجموعه آثار دومين كنگره جهاني حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ، مناظرات امام رضا ـ عليه السّلام ـ، آيت الله مكارم شيرازي، ج 1، ص 460.

[8] . همان، ص 461.

حسن رضايي مهر

/ 1