‌اين كه مي‏گويند "حلال محمد حلال الي يوم القيامه و حرامه حرام الي يوم القيامة..." آيا حلال و حرام بودن شرع محمدصلي الله عليه وآله تا ابد با احكام ثانويه و اين كه بعضاً ولي فقيه احكام را در مقطعي از زمان تغيير مي‏دهد با هم منافاتي ندارند؟ - [آیا «حلال محمد حلال الي يوم القيامه و حرامه حرام الي يوم القيامة...» با احکام ثانویه منافاتی دارد؟] نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[آیا «حلال محمد حلال الي يوم القيامه و حرامه حرام الي يوم القيامة...» با احکام ثانویه منافاتی دارد؟] - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌اين كه مي‏گويند "حلال محمد حلال الي يوم القيامه و حرامه حرام الي يوم القيامة..." آيا حلال و حرام بودن شرع محمدصلي الله عليه وآله تا ابد با احكام ثانويه و اين كه بعضاً ولي فقيه احكام را در مقطعي از زمان تغيير مي‏دهد با هم منافاتي ندارند؟

پاسخ

حديثي كه ذكر كرده‏ايد به دو صورت در كتابهاي حديث نقل شده است:

اوّل

مرحوم كليني با ذكر سند از زراره نقل مي‏كند كه گفت: از امام صادق‏عليه السلام از حلال و حرام سؤال كردم، آن حضرت فرمودند:

"... حَلالُ مُحمدٍ حلالٌ ابداً الي يوم القيامة و حرامه حرامٌ ابداً الي يوم القيامة، لا يكون غيره و لا يجي‏ء غيره"[1]

"حلال محمد هميشه تا روز قيامت حلال است و حرام او هميشه تا قيامت حرام است، غير آن نخواهد بود و غير او نخواهد آمد."

دوّم

مرحوم علامه مجلسي در كتاب شريف بحار الانوار به همين مضمون حديثي از رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله نقل كرده است كه آن حضرت فرمودند:

"... حلالي حلالٌ الي يوم القيامة و حرامي حرامٌ الي يوم القيامة"[2]

"حلال من تا روز قيامت حلال است و حرام من تا روز قيامت حرام."

پرسش مذكور، زماني به طور جدّي مطرح مي‏باشد كه تمام قوانين اسلام جنبه جزئي داشته و براي هر موضوعي حكم كاملاً مشخص و جزئي تعيين شده باشد. اما با توجه به اين كه در دستورات اسلام يك سلسله اصول كلي و بسيار وسيع و گسترده وجود دارد كه مي‏تواند بر نيازهاي متغيّر منطبق شود، و پاسخگوي آن‏ها باشد، ديگر جايي براي اين ايراد نيست.

مثلاً با گذشت زمان يك سلسله قراردادهاي جديد و روابط حقوقي در ميان انسان‏ها پيدا مي‏شود كه در عصر نزول قرآن هرگز وجود نداشت. در آن زمان چيزي به نام "بيمه" با شاخه‏هاي متعددش به هيچ وجه موجود نبود و همچنين انواع شركت‏هايي كه در عصر و زمان ما بر حسب احتياجات روز به وجود آمده، ولي با اين حال يك اصل كلي در اسلام داريم كه در آغاز سوره مائده به عنوان "لزوم وفاء به عهد و عقد" آمده است. و همه اين قراردادها را مي‏تواند زير پوشش خود قرار دهد.

بنابراين قانون كلي در اين زمينه ثابت است، هر چند مصداق‏هاي آن در تغييرند و هر روز ممكن است مصداق جديدي براي آن پيدا شود. پس اصل حليت و حرمت همچنان ثابت است و در طول زمان فقط مصاديق آن توسط فقيه جامع الشرايط معيّن مي‏گردد و به عبارت ديگر: حكم مصاديق، تبيين مي‏گردد.

مثال ديگر اين كه: ما قانون مسلّمي در اسلام به نام "قانون لا ضرر" داريم كه به وسيله آن مي‏توان هر حكمي را كه سرچشمه ضرر و زيان در جامعه اسلامي گردد، محدود ساخته و بسياري از نيازها را از اين طريق برطرف نمود.[3]

مثلاً اگر زماني حضور مسلمانان در مراسم حج باعث ضرر و زيان جاني و مالي و اموري كه به جامعه اسلامي ضرر مي‏زند شود طبق اين قاعده وقتي كه اين موانع رفع نگردد، حج انجام نمي‏شود.
گذشته از اين مسأله، "لزوم حفظ نظام جامعه" و "وجوب مقدمه واجب" و مسأله "تقدير اهم بر مهم" نيز مي‏تواند در موارد بسيار گسترده‏اي حلاّل مشكلات گردد. علاوه بر همه اين‏ها، اختياراتي كه به حكومت اسلامي از طريق "ولايت فقيه" واگذار شده به او امكانات وسيعي براي گشودن مشكل‏ها در چارچوب اصول كلي اسلام مي‏دهد. البته بيان هر يك از اين امور مخصوصاً با توجه به مفتوح بودن باب اجتهاد (اجتهاد به معني استنباط احكام الهي از مدارك اسلامي) نياز به بحث فراواني دارد كه در اين مختصر نمي‏گنجد و كتب مربوطه مراجعه مي‏شود.

اما گواه روشن بر آن چه گفته شد آن است كه فقهاي اسلام )به ويژه شيعه) در طي چهارده قرن توانسته‏اند به تمام نيازهاي جوامع اسلامي در زمينه احكام عملي پاسخ گويند و تاكنون موردي پيش نيامده است كه فقه اسلامي از پاسخ گفتن به آن ناتوان باشد امور زير در تحقيق اين هدف مفيد و مؤثر بوده‏اند:

1- حجّيت عقل

اعتبار و حجيت عقل در مواردي كه صلاحيت قضاوت و داوري دارد يكي از طرق استنباط وظايف بشر در طول زندگي است.

2- رعايت اهمّ در موارد تزاحم با مهمّ

مي‏دانيم كه احكام اسلام، ناشي از يك رشته ملاكات واقعي و مصالح و مفاسد ذاتي (يا عارضي) در اشياست كه برخي از آن‏ها را عقل به دست مي‏آورد و برخي ديگر را شرع بيان مي‏كند با شناخت اين ملاكات طبعاً فقيه مي‏تواند در موارد تزاحم آن‏ها، اهم را بر مهم ترجيح داده و مشكل را حل كند.

3- فتح باب اجتهاد

گشوده بودن باب اجتهاد به روي امت اسلامي كه از افتخارات و امتيازات تشيع است خود از عوامل تضمين كننده خاتميت آيين اسلام است، زيرا در پرتو اجتهاد زنده و مستمر، حكم مسائل و حوادث جديد همواره از قواعد كلي اسلامي استنباط مي‏شود.

4- احكام ثانويه

در شريعت اسلام علاوه بر احكام اوليه، يك رشته احكام ثانويه وجود دارد كه مي‏تواند بسياري از مشكلات را حل كند.

في المثل همان گونه كه ذكر شد در جايي كه تطبيق حكمي بر موردي، مايه عُسر و حَرَج يا زيان و ضرر افراد مي‏گردد (با توجه به شرايطي كه در فقه بيان شده است) اصولي چون قاعده نفي حرج يا لا ضرر مي‏تواند به توانايي شريعت در شكست بن بستها و رفع تنگناها كمك نمايد.[4]

قرآن كريم در آيه 78 از سوره حج مي‏فرمايد: "... و ما جعل عليكم في الدين من حَرَج"

"و در دين بر شما سختي قرار نداده است."

و رسول گرامي اسلام‏صلي الله عليه وآله نيز اعلام مي‏دارد: "لا ضَرَر وَ لا ضِرار"[5]

بايد گفت: احكام ثانويه كه مراجع معظم به آن استدلال نموده و حكمي را صادر مي‏كند از همين قواعد كليه است و هرگز استدلال به اين قواعد با حديث مورد نظر شما منافاتي ندارد چه اين كه اين‏ها نيز دستور شرع مقدس براي رفع تنگناها هستند.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1- ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 17.

2- جعفر سبحاني، منشور عقايد اماميه.

3- محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد.


[1] . مرحوم شيخ كليني، الاصول الكافي (دارالكتب الاسلاميه) ج 1، ص 58، ح 19.

[2] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 260، باب 31، ح 17.

[3] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه (دارالكتب الاسلاميه) ج 17، ص 347.

[4] . جعفر سبحاني، منشور عقايد اماميه (مؤسسه تحقيقاتي امام صادق‏عليه السلام) ص 137 و 138.

[5] . شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 17، ص 342.



/ 1