اگر خطيئه ى حضرت آدم(عليه السلام) گناه نبود، چرا آن حضرت و فرزندانشان به مشقات زندگى دنيوى گرفتار شدند؟
پاسخ
يكى از نكات كليدى براى چاره جويىِ اَعمالِ به ظاهر گناه آلود معصومان، تمايز نهادن ميان امر و نهى «مولوى» و «ارشادى» است[1]. در امر و نهى مولوى، خودِ سرپيچى از فرمان، زيان بار است; چراكه حرمت و منزلت كسى كه پى روى از او لازم بوده، ناديده گرفته شده است. به عنوان مثال، نهى از خوردن شراب، نهىِ مولوى است كه سرپيچى از آن، خواه ناخواه، عقوبت زا است; چه به مستى و عواقب ناشى از آن بينجامد و چه اين پى آمدهاى ناگوار را به دنبال نياورد. اما امر و نهى ارشادى، به منزله ى ارشاد و راه نمايى به حكم عقل است و صِرف سرپيچى از آن، ضرر و زيانى در پى ندارد. امر و نهى پزشكان، نمونه ى روشنى از اين دست است.وقتى كه پزشك به خوردن دارويى فرمان مى دهد و يا بيمار را از انجام عملى برحذر مى دارد، نه از آن رو است كه خود را مولا و صاحب اختيار و بيمار را عبد و بنده ى خود بداند، بلكه فرمان وى بيان گر وجود رابطه اى مثبت بين خوردن دارو و درمان بيمارى است. بديهى است كه اطاعت و سرپيچى از اين فرمان، به خودى خود، سود و زيانى ندارد; بلكه تنها، پى آمدهاى واقعىِ مربوط به متعلَّقِ آن، دامن گير بيمار مى گردد.نكته ى درخور توجه اين است كه امر و نهى خداوند و اولياى دين نيز گاه جنبه ى ارشادى به خود مى گيرد و در اين صورت، تخلف از آن، گناه و حرام شرعى به شمار نمى آيد. براى مثال، اگر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شخص بيمارى را از خوردن يك نوع غذا برحذر دارد و دليل آن را شدت يافتن بيمارى وى بشمارد، سرپيچى از اين فرمان، غير از شدت يافتن بيمارى، عقوبت ديگرى در پى نخواهد داشت.يكى از راه هاى تشخيص مولوى يا ارشادى بودن امر و نهى، توجه نمودن به «علتى» است كه براى حكم بيان مى گردد. مثلا از عبارت «از انجام اين كار بپرهيز; زيرا آتش دوزخ را در پى خواهد داشت» مولوى بودن نهى استفاده مى شود. اما اگر گفته شود: «اين عمل را ترك كن، وگرنه دچار مشكلات دنيوى مى گردى» چيزى جز ارشادى بودن نهى، برداشت نمى شود.در داستان حضرت آدم(عليه السلام) نيز شواهد فراوانى، بر ارشادى بودن نهى، مهر تأييد مى زنند; از جمله:1. آيات 117 تا 119 سوره ى طه، پى آمد استفاده از «شجره ى ممنوعه» را گرفتار شدن به سختى هاى زندگى دنيوى دانسته اند، نه دور شدن از ساحت قرب الهى. و اين، خود، دليل روشنى بر ارشادى بودن نهى است كه سرپيچى از آن، جز مشكلاتِ مورد اشاره، مفسده ى ديگرى در پى ندارد. از اين جا اين نكته روشن مى گردد كه مقصود از «ظلم» در آيات ديگرى كه نتيجه ى بهره گيرى از آن درخت را، ظالم خوانده شدن آدم و حوا مى دانند، ظلم به خود و روا داشتن سختيها بر خويشتن است، نه گناه و خروج از دايره ى عبوديت.2. از آيه ى 38 سوره ى بقره، چنين برمى آيد كه تكاليف الهى و امر و نهى عقوبت زا، تنها از زمان هبوط آدم و حوا(عليهما السلام) آغاز گشته اند، و عالَمِ پيش از آن، عالَم تكليف نبوده است، تا سخن از نافرمانى و گردن كشى در برابر شريعت الهى به ميان آيد[2].كوتاه سخن آن كه، در دفاع از عصمت حضرت آدم ابوالبشر(عليه السلام)پاسخ هاى مختلفى از سوى انديشمندان شيعه و سنّى ارايه گشته[3] كه يكى از بِه ترين آن ها، پاسخِ يادشده است كه خاست گاهِ آن، نه حدس و گمان، بلكه آيات شريف قرآن است.[1]. ر.ك: آموزش عقايد، ج 2ـ1، ص 238.[2]. الميزان، ج 1، ص 136 و ج 14، ص 219; الالهيات، ج 3، ص 530; و راه نما شناسى، ص 175.[3]. براى نمونه، ر.ك: ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج7، ص 13-12; الكشاف، ج3، ص 94; التفسير الكبير، ج 3، ص 14ـ5; روح المعانى، ج1، ص 215; مجمع البيان، ج7، ص 55; التعرف لمذهب اهل التصوف، ص 85 ـ 84; اظهار العقيدة السنية، ص 55; و الجواهر الكلامية فى العقيدة الاسلامية، ص 57.