جملة «يحيي و يميت و يميت و يحيي» آيا دور نيست؟ - جملة «يحيي و يميت و يميت و يحيي» آيا دور نيست؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جملة «يحيي و يميت و يميت و يحيي» آيا دور نيست؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جملة «يحيي و يميت و يميت و يحيي» آيا دور نيست؟

پاسخ

خداوند متعال داراي دو نوع صفت است. يكي را به نام صفات ثبوتيه و نوع ديگر را با عنوان صفات سلبيه مي خوانند. صفات ثبوتيه به صفاتي گفته مي شود كه در خداوند موجود است و ما خدايي را مي پرستيم (و خدايي را قبول داريم) كه داراي اين صفات باشد، مثل: عدل، رحمت، جود، و... اما صفات سلبيه آن گونه كه از نامشان پيداست، صفاتي هستند كه بايد آنها را از خدا سلب كرد و صفاتي هستند كه در خدا نيستند مانند: ظلم و جهل و...

صفات ثبوتيه خود بر دو نوع ذاتيه و فعليه تقسيم مي شوند. صفات ذاتيه صفاتي را گويند كه فقط با در نظر گرفتن خداوندي خدا، در او موجود است و صفات فعليه صفاتي هستند كه با در نظر گرفتن رابطة خدا با مخلوقات به دست مي آيد. حيّ و زنده بودن خدا از صفات ذاتي او است. اما زنده كردن و ميراندن از صفات فعلي هستند.[1]

خداوند متعال به هر موجودي به اندازة ظرفيتش، حيات افاضه كرده و بهره اي از آن به او مي دهد. ضعيف ترين درجة حيات در جمادات مثل سنگ و... و كاملترين آن از آن خداوند متعال است كه او عين الحياة است. ميراندن در واقع خارج كردن يك موجود زنده از قالب اوليه خود است. و با مردن انسان به كمال نهايي خود مي رسد.




  • مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
    دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم



  • دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم
    دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم



جملة شريف «يحيي و يميت و يميت و يحيي» در واقع قسمتي از دعايي است كه از ائمه معصومين ما ـ عليهم السّلام ـ ذكر شده و در احاديث زيادي آمده است. به عنوان نمونه در يك حديث آمده است که: از يكي از ياران امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده گفت: شنيدم از امام كه مي فرمود: «من قال عشر مرّاتٍ قبل أن تطلع الشمس و قبل عزوبهما؛ لا اله الا الله وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، يحيي و يميت و يميت و يحيي و هو حيٌ لا يموت بيده الخير و هو علي كلّ شيءٍ قدير؛ كانت كفّارةً لذنوبه ذلك اليوم».[2] ترجمه: هر كس ده بار قبل از طلوع و غروب خورشيد بگويد: هيچ معبودي جز الله نيست، تنها است و شريكي ندارد، ملك و حمد سزاوار او است،‌زنده مي كند و مي ميراند و مي ميراند و زنده مي كند و اوست زنده و مرگي براي او نيست، تمام خير در دست اوست، و او بر هر چيز تواناست. زيرا كفارة گناهان آن روز او مي شود. براي درك بهتر اين كه، اين جمله دور نيست، توضيح مختصري در مورد دور مي آورم.

دور بر دو نوع «مصرّح» و «مضمر» تقسيم مي شود. دور مصرّح دوري را گويند كه دو چيز مستقيماً و بلاواسطه وجودشان متوقف بر هم باشد. مثل اينكه وجود «الف» متوقف بر وجود «ب» و وجود «ب» متوقف بر وجود «الف» باشد. ولي دور مضمر، دوري را گويند كه در آن توقف مستقيم نباشد بلكه با واسطه است. مثل اينكه وجود «الف» متوقف بر وجوب «ب» و وجود «ب» متوقف بر وجود «ج» و وجود «ج» متوقف بر وجود «الف» باشد.[3]

در جملة «يحيي و يميت و يميت و يحيي» بيان مي كند «خدا زنده مي كند و مي ميراند» اين از يك طرف و از طرفي همين خدا «مي ميراند و زنده هم مي كند» يعني بعد از اينكه ميراند باز هم زنده مي كند که اشاره به رستاخيز دارد.

در توضيح دور گفته شد كه، دور عبارت است از وجود الف متوقف وجوب ب و از طرفي وجود ب متوقف بر وجود الف است. يعني الف دوم همان الف اول است و پاية وجودي الف اول متوقف و وابسته به وجود ب است. ولي در جملة‌ مورد نظر اين طور نيست. توضيح اينكه: زنده كردن اوليه خدا غير از زنده كردن ثانويه و بعد از مرگ است يعني اين حيات غير از آن حيات است چرا كه حيات اولي حيات دنيوي است و حيات دوم حيات اخروي هر چند حيات دوم متوقف بر ميراندن است. و از طرفي حيات اول پايه و اساسش از خدا است نه متوقف بر مرگ، و انسان قبل از اين حيات مرگي نداشته تا اين متوقف بر مرگ قبلي باشد.

نتيجه

1. احياءاول متوقف بر وجود خدا است.

2. احياء دوم غير از احياء اول است.

3. دور در اينجا محقق نيست و اين عبارت اشاره به دو مرحله از حيات و مرگ دارد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. شرح الاسماء (شرح دعاي جوشن كبير)، حاج ملا هادي سبزواري، تحقيق نجفقلي حبيبي، 1375 هـ ش، ص 637.

2. حيات عارفانه امام علي ـ عليه السّلام ـ است، آيت الله جوادي آملي.


[1] . ر. ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، نهاية الحكمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1404، ص 2835 الي 284، الفصل الثامن في صفات الواجب بالذات.

[2] . ر. ك: كليني، محمد بن يعقوب، کافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1365، ج2، ص518 الي 536 و ... .

[3] . ر. ك: مظفر، تلخيص المنطق، قم، جامعة الزهرا (س)، ص 47.



/ 1