چرا خداوند پيامبران را فرستاد مگر نمي‌توانست عقول انسانها را كامل كند تا نياز به پيامبر نباشد؟ - چرا خداوند پيامبران را فرستاد مگر نمي‌توانست عقول انسانها را كامل كند تا نياز به پيامبر نباشد؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چرا خداوند پيامبران را فرستاد مگر نمي‌توانست عقول انسانها را كامل كند تا نياز به پيامبر نباشد؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چرا خداوند پيامبران را فرستاد مگر نمي‌توانست عقول انسانها را كامل كند تا نياز به پيامبر نباشد؟

پاسخ

از جمله مسائلي كه از خواسته‌هاي اوليه و فطري انسان محسوب مي‌شود شناخت و‌ آگاهي است كه اين عشق به دانايي با سرشت انسان آميخته است و علهذا دنبال علم و آگاهي مي‌رود كه از اعتماد بيشتري برخوردار باشد و خطا در آن راه نداشته باشد و آن علوم انبياء است كه از طريق وحي به انسان رسانده مي‌شود.[1]

بنابراين عقل انسان هرچه قوي باشد چون از عصمت برخوردار نيست نمي‌تواند در همة موارد مورد اعتماد باشد.

2. اضافه بر اين رسيدن به بعضي علم كه ماوراء حس و تجربه و... مي‌باشد مثل آگاهي از غيب و قيامت و عوالم ديگر و... از حيطه عقل بيرون است تنها وصول به آن‌ها از طريق انبياء و وحي امكان دارد.[2] و چون عقل به تنهايي از رسيدن به آن‌ها عاجز است علهذا خدا منت گذاشته بر او و نعمت خود را با فرستادن رسولان كه عنوان منذر و مبشر را دارند تمام كرده است تا حجتي بعد از ارسال رسل وجود نداشته باشد ـ كيلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل ـ[3] پس چون اين علوم از خواستة بشر مي‌باشد و عقل هرچه قوي باشد چون بدانها نمي‌رسد در نتيجه خدا لطف نموده و براي او نبي فرستاده است.

3. انسان موجودي است داراي دو كمال
:

1. كمال اول يا صورت ظاهري؛

2. كمال دوم كه استعداد نهفتة درون او مي‌باشد و چون مي‌خواهد به كمال مطلوب برسد بايد استعدادهاي او ظهور كند و اين خود به خود رشد نمي‌كند نياز به راهنما دارد و عقل نمي‌تواند اين استعدادهاي نهفته را به مرحلة ظهور برساند گرچه قوي باشد چونكه عقل انسان قادر است حوادث پيرامون خود را مورد ارزيابي قرار دهد و مسائل درون را درك نمي‌كند و دچار اشتباه مي‌شود.

4. عقل هرچه هم قوي باشد باز نياز به راهنما دارد چون اساساً وحي مافوق درك عقل بشر مي‌باشد در افق بالايي است براين اساس مي‌فرمايد: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى... وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى»[4]

يعني قرآن در عالي‌ترين افقها است كه عقل را بدان راهي نمي‌باشد و قرآن بينش فراتر از عقل و احساس را بيان مي‌كند علهذا ملائكه كه از نيروي عقل قوي برخوردارند در هنگام تعليم اسماء عاجز ماندند پس اين مي‌رساند كه عقل هرچه قوي باشد در صورتي به كمالات مي‌رسد كه همراه و توأم با وحي و رسالت باشد و عقل كه عطّية الهي است كمك يار رسالت مي‌باشد و متمم هدف وحي مي‌باشد روي اين اساس است كه در قرآن امر به تدبير و تعقل نموده است در موارد متعددي.

5. عقل دچار لغزش مي‌شود و تحت تأثير آداب و محيط و رسوم و... قرار مي‌گيرد انسان‌هايي كه رسوم خلاف عقل را انجام مي‌دهند به خاطر اين است كه عقل تحت تأثير رسوم قرار گرفته و آن را صحيح مي‌شمرد در حالي كه برخلاف عقول عقلاء است پس نياز به وحي داريم تا از خرافات نجات پيدا كنيم علهذا عقل ميزان الشريعه نمي‌تواند باشد و اين را امام صادق ـ عليه السّلام ـ باطل دانسته فرمود: «انّ السّنة اذا قيست محق الدين؛[5] اگر دين را قياس كني نابود مي‌شود.»

پس عقل در امور شرعيه حق دخالت ندارد گرچه قوي باشد چون احاطة بر مصالح و مفاسد را ندارد و عقل حكم ندارد گرچه عنوان چراغ را در فروعات دارد و از آنجايي كه عقل دچار لغزش و خطا مي‌شود سوفسطائيها اعتماد بر مدركات عقلي نمي‌كنند بر اين اساس در روايات است كه خداوند كساني را كه دوست دارد عقل آنان را كامل كرد، ولي در اين‌گونه مسائل حق را نداده است و آن‌ها را بايد از طريق وحي تلقي كنند.[6] «ما خلقت خلقنا احّب الي منك و لا اكملتك الا في من أحبّه...»


[1] . تنزيه الانبياء و الائمه ـ عليهم السّلام ـ مؤلف: شريف مرتضي علم الهدي، ص36 سال 1380 ش؛ «لايجوز عليهم شيئ مزالمعاصي و الذنوب كبيراً او صغيراً لاقبل النبوة و لابعدها و...»

[2] . علم پيامبر و امام در قرآن، مؤلف احمد مطهري، ص6 سال انتشار 1361 شمسي.

[3] . تاريخ الانبياء و الرسل، مؤلف: محمد سلامتي جبر، ص3، نشر سال 1413 ق؛ تنزيه انبياء، مؤلف: محمدهادي معرفت.

[4] . سورة نجم، آية 3و7.

[5] . وسائل الشيعه، ج18، ص25 مؤلف حرالعاملي.

[6] . اصول كافي باب اول، ص17، آدم از نظر قرآن، ج2، ص130، مؤلف: موسوي غروي، نشر سال 1375 ش.



/ 1