امام خميني و توسعه سياسي - امام خمینی و توسعه سیاسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خمینی و توسعه سیاسی - نسخه متنی

محمد باغستاني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام خميني و توسعه سياسي

در نخستين بخش اين نوشتار، پس از تعريف واژه توسعه سياسي و اركان آن به پيوند استوار ميان فرهنگ سياسي و توسعه سياسي پرداخته شد و آنچه را امام خميني، براي پيشبرد فرهنگ سياسي مردم ايران به عنوان بستر اوليه توسعه سياسي، انجام داد، به گستردگي مورد بحث قرار گرفت و در پايان راهبردهاي عملي حضرت ايشان درباره توسعه سياسي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از راههايي چون ژرفا بخشي به مشاركتهاي مردمي، تشكيل نهادهاي ژرفا دهنده توسعه سياسي و تدوين قانون اساسي بيان شد. آنچه در دومين و آخرين بخش اين مقاله مي‏خوانيد، بررسي نگره‏ها و سيره رفتاري امام در باب اساسي‏ترين اركان توسعه سياسي و جلوه‏هاي آن پس از پيروزي انقلاب اسلامي است، همان‏چيزي كه به عنوان اركان و شاخصه‏هاي استوار شده و پايدار توسعه سياسي، به شمار مي‏آيند.

ضرورت بحث در اين بخش از آن‏جا ناشي مي‏شود كه امام، در برابر فرهنگ غربي موضعي گزينشي داشت كه خود راه سومي بود در برابر روشنفكران غرب‏زده و سنت‏گرايان. به ديگر سخن، امام، با نقد همزمان انديشه غربي و پاره‏اي از ديدگاههاي سنتي نشان داد كه جريان فكر و انديشه اصلاحي، كهنه و نو ندارد؛ يعني زمان‏مند نيست چنانكه شرقي و غربي نيز ندارد؛ يعني مكان مند هم نيست؛ بلكه قانونها و آيينهايي كه با دين، همان فطرت الهي انسان، سازگاري داشته باشد. البته آن‏گونه برداشت از دين كه در پيوند با بوده و هست زمانه باشد. چه قديم و چه جديد و چه شرقي و چه غربي، مي‏تواند در يك سازوكار اسلامي مورد استفاده قرار گيرد.

اينك نگره‏هاي امام را درباره اساسي‏ترين پايه‏هاي فكري «توسعه سياسي‏» بررسي مي‏كنيم:

الف. دموكراسي

دموكراسي از اركان مهم به حقيقت پيوستن توسعه سياسي است و مفهوم روشن آن تكيه حكومت‏برخواست و تاييد شمار بيش‏تر (اكثريت) مردم مي‏باشد. امام بر اين باور بود كه دموكراسي، به اين معني در صدر اسلام و متن آن سابقه دارد و رژيم اسلامي، يك رژيم دموكراسي بوده است. [1]

در اين باره اگر نگاهي به گسترش دعوت اسلامي در مدينه، پيش از آمدن پيامبر(ص) بيفكنيم، مي‏توانيم خواست و اراده مردمي را در تشكيل نخستين حكومت اسلامي در جهان چهارده سده پيش، نمايان و پيدا ببينيم. آن‏هنگام كه نظام پادشاهي مستبد در ايران برقرار بود و اروپا دوران قرون وسطي را مي‏گذراند و آنچه در اين دو گونه نظام معني، نداشت، خواست و اراده مردم بود.

در منابع تاريخ اسلام چنين آمده كه: پيش از آمدن پيامبر(ص) به مدينه، نخست دعوت او گسترش يافت و خانه‏اي نبود كه در آن نام و ياد رسول خدا(ص) نباشد. براي مدت دو سال (دوازدهم و سيزدهم بعثت) نمايندگاني از قبيله‏هاي يثرب به مكه مي‏آمدند و با پيامبر(ص) پيمان همكاري مي‏بستند و سرانجام، حضرت، هنگامي به مدينه مهاجرت كرد كه حضور او به عنوان حاكم، به خواست همگاني مردم اين شهر تبديل شد و نكته جالب آن كه در مراسم بيعت مردم با حضرت، ايشان مفاد بيعت را دوباره مي‏خواند و مردم نيز تاييد مي‏كردند و امر بي‏سابقه‏تر، حضور زنان در مراسم يعت‏بود. جمعيت‏خاموشي كه هيچ‏گاه پيش از اين تاريخ، خواست و اراده (راي) آنان مورد توجه جامعه قرار نگرفته بود.

اگر امروزه به مفاهيمي چون مشاركت مردمي در نظامهاي سياسي بها داده مي‏شود، اوج اين مشاركت را مي‏توان در رفتار سياسي پيامبر(ص) ديد. گسترش احساس مسؤوليت در برابر نظام نوين ديني از راه تزريق آن به بدنه‏جامعه، به اين‏گونه كه بيعت‏يكان‏يكان صورت گرفت و هر انسان مسلماني، پس از آن خود را در برابر حفظ آيينها و قانونهاي اسلامي مسؤول مي‏ديد، همچنين براي ژرفا بخشيدن اين حس مسؤوليت، نمايندگاني از خود مردم توسط پيامبر(ص) برگزيده شدند، تا كاركردي دوسويه داشته باشند (نقيبان دوازده‏گانه): آسان‏سازي پيوند مردم با نظام اسلامي و شرح و بيان و بازگويي خواسته‏هاي مردم از حكومت.[2] اگر مسجد را سنگ‏بناي نخستين شهرسازي در دوره اسلامي بدانيم، چنانكه با پايان يافتن اين بنا، خانه‏هاي مردم نيز در كنار آن ساخته شد و مسجد حلقه پيوند اين شبكه شهري نوبنياد گرديد. مي‏توانيم به چگونگي مشاركت مردم در بناي مسجد نبوي اشاره كنيم، همان‏كه نماد حضور اراده و خواست‏شمار بيش‏تر مردم در مسائل شهري بود[3] و سپس موضوع جنگ و صلح كه از مهم‏ترين مباحث‏حكومتي است.

پيامبر(ص) ضمن آن‏كه مامور به رايزني با مردم بود و بايد همواره جانب آنان را نگه مي‏داشت و بخشش و گذشت و چشم‏پوشي را محور كار خود قرار مي‏داد[4] ، تا كم‏كم مردم رو به كمال روند، در جنگها نيز راي مردم را بر راي خود، پيش مي‏داشت؛ زيرا جنگ، همراه با خسارت مادي و معنوي است و مردمي كه بار حكومت را بر دوش دارند، خود بايد هزينه‏هاي جنگ را نيز بپردازند، چنانكه در جنگ احد، همين‏گونه شد و با اين كه پيامبر(ص) خود علاقه و گرايشي به بيرون رفتن از مدينه نداشت، راي يارانش را پذيرفت و از شهر خارج گرديد.[5] همچنين اگر امروزه شنيدن سخن مردم و توجه به خواسته‏هاي آنان از حكومت، از نشانه‏هاي پا گرفتن و به حقيقت پيوستن دموكراسي است و حكومتگران، به گونه‏هاي گوناگون در صدد دريافت و شنيدن خواسته‏هاي مردمي هستند، پيامبر(ص) هم، اين چنين به خواسته‏هاي گوناگون مردم گوش فرا مي‏داد كه گروهي از منافقان به طعنه گفتند: هو اذن و قرآن پاسخ داد كه: «قل اذن خير لكم.»[6]

امام به پشتوانه چنين تكيه‏گاه استوار و روشني نظام اسلامي را جدا از دموكراسي نمي‏بيند، بلكه اعلام مي‏كند: دموكراسي اسلام، كامل‏تر از دموكراسي غربي است.[7] و با توجه به الگويي از حكومت كه در ذهن امام بود و بر پايه نظام حكومت نبوي(ص) و سپس علوي(ع) استوار گرديده بود، به روشني به مخالف با واژه جمهوري دموكراتيك اسلامي، برخاست؛ زيرا بر اين باور بود كه افزودن واژه دموكراتيك.

«اين توهم را در ذهن مي‏آورد كه اسلام محتوايش خالي است از اين، لذا احتياج به اين است كه قيدي پهلويش بياورند و اين براي ما بسيار حزن‏انگيز است؛ زيرا اسلام همه چيز است، مانند اين كه شما بگوييد ما اسلام مي‏خواهيم و مي‏خواهيم به خدا هم اعتقاد داشته باشيم.»[8]

اما اين پايان ديدگاه امام نيست؛ بلكه در نظر ايشان دموكراسي اسلامي يك ركن ديگر هم دارد و آن اين كه مخالف شريعت و احكام اسلامي نباشد.

به ديگر سخن، دموكراسي اسلامي دو ركن دارد:

1. نگهداشت قانونها و آيينهاي اسلام

ايشان با تكيه بر ديدگاه اعتقادي شيعه كه پست امامت و رهبري امت را همچون نبوت، امري الهي مي‏داند، حكومت را كه ساختار اجرايي مقام امامت است، در پيوند با مشروعيت ديني معني مي‏كند و هر حكومتي را كه چنين مشروعيتي نداشته باشد، طاغوتي اعلام مي‏كند.

2. راي شمار بيش‏تر مردم

با وجود نكته پيشين، همواره بايد راي شمار بيش‏تر مردم نيز همراه حكومت‏باشد و اگر اين پشتوانه مردمي همراه هر حكومتي نباشد، نمي‏تواند پايدار بماند. امام، مخالفت‏خود را با اصل سلطنت و رژيم شاهنشاني ايران، متكي نبودن آن به آراي ملي اعلام كرد و در بياني دقيق، اعلام فرمود:

«طبيعي است كه زمامداري كه با سر نيزه يا توارث روي كار آمده و متكي به آراي ملت نيست، هرگز خود را موظف به وضع و يا اجراي قوانيني كه به نفع مردم باشد نمي‏داند.»[9]

امام، با تكيه بر باورهاي ديني مردم، اسلامي بودن نظام را امري طبيعي و از پيش تعيين شده گرفته و پذيرش نظام اسلام را هم خواست طبيعي مردم مي‏داند. [10]

امام، چنان كه در بخش نخست اين نوشتار آمد، در صدد پرورش روحيه و فرهنگ سياسي در ميان مردم بود و مي‏خواست تا آن‏جا كه ممكن است، توان فكري مردم رشد كند و آنان بر اساس آگاهي دست‏به انتخاب زنند. ذكر نمونه‏هايي ازين دست، كه به گونه‏اي با آراي مردم در پيوند بود گواه صادق اين سخن است. در نخستين همه‏پرسي رياست جمهوري، به خلاف دشواريها و گرفتاريهايي را كه نخستين رئيس جمهور برگزيده شده به وجود آورد، از آن‏جا كه متكي به آراي عمومي مردم بود، حكم رياست جمهوري او از سوي امام تنفيذ گرديده و با وجود آسيبهايي كه از اين سوي، به نظام و كشور رسيد، امام ترجيح داد تنها هنگامي به بركناري نخستين رئيس جمهور، همت گمارد كه بركناري او، به خواست عمومي مردم تبديل شده باشد. امام، بر پيماني كه با مردم بسته بود وفادار ماند، او مي‏خواست‏براي نخستين بار، دگرگوني ريشه‏اي و ژرف در ساختار نظام سياسي استبداد زده ايران به وجود آورد و ساختاري نو و متكي بر اراده ميليونها انسان فراهم سازد. و اين مهم، پا نمي‏گرفت و به حقيقت نمي‏پيوست، مگر از راه بالا بردن سطح آگاهي عمومي.

اگر از روي انصاف و داد، به دوران نخستين رياست جمهوري بنگريم، بالاترين پشتيبانيهاي ممكن از سوي امام، به عنوان رهبر انقلاب، از او كه برگزيده مردم بود، انجام شد[11] و تا هنگامي كه آشكارا با يكي از اركان نظام و قانون اساسي كه ولايت‏فقيه باشد، مخالفتي صورت نداد، امام نيز حمايت‏خود را ادامه داد و چون او به صف مخالفان و ستيزندگان مسلح نظام پيوست، معنايش اين بود كه از مردم و نظام ساخته آنان بريده است و تظاهرات ميليوني مردم نشان داد كه مشروعيت رئيس جمهور برگزيده آنان از ميان رفته است، پس از اين هم، چون راي بي‏كفايتي سياسي رئيس جمهور از سوي نمايندگان برگزيده مردم در مجلس شوراي اسلامي اعلام شد، امام نيز حكم بركناري وي را صادركرد. [12]


[1] . صحيفه نور، رهنمودهاي امام خميني، ج‏222/2، 552، وزارت ارشاد.

[2] . الطبقات الكبري، ابن سعد، ج‏812/1 322، دارالصادر، بيروت.

[3] . تاريخ الامم و الملوك، محمدبن جرير طبري، ج‏2، حوادث سال اول هجرت.

[4] . «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك...». آل‏عمران، 951. «فاعف عنهم واصفح...».

[5] . تاريخ الامم و الملوك، محمدبن جرير طبري، ج‏2، حوادث سال سوم هجرت.

[6] . سوره توبه، آيه 16.

[7] . صحيفه نور، ج‏222/2.

[8] . همان‏181/.

[9] . همان، ج‏171/4؛ ج‏071/3.

[10] . همان، ج‏641/3.

[11] . همان، ج‏362/57221؛ ج‏18/41، 421، 821، 951، 922، 042؛ ج‏31/51، 91، 32، 52، 92، 03، 33، 73، 85، 46، 76، 66، 831، 931، 222؛ ج‏971/61. 762.

[12] . همان، ج‏86/02.

/ 7