قضا و قدر را توضيح دهيد - قضا و قدر را توضيح دهيد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قضا و قدر را توضيح دهيد - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قضا و قدر را توضيح دهيد

پاسخ

قضا و قدر در لغت: القضاء اصل صحيح يدل على احكام امر و اتقانه و انفاذه.

قضا در لغت عبارت از: يك اصل صحيح است كه دلالت بر محكمى كارى و استوارى و نفوذ آن مى كند.[1]

اما قدر در لغت (حَدُّ كل شىء و مقداره و قيمته و ثمنه...)[2]

قَدَر اندازه و مقدار و ارزش هر چيزى را گويند.

راغب اصفهانى مى گويد: (القدر و التقدير تبيين كمية الشىء)[3]

يعنى قدر و تقدير بيان مقدار چيزى است.

خلاصه قضا يعنى هر قول يا عملى كه متقن و مستحكم و استوار باشد و تفسير و تبديل در او نباشد و قدر هم اندازه و ارزش و محدوده اشياء است قضا و قدر در آيات و روايات بار معنايى لغوى را با خود دارند يعنى در فرهنگ اسلامى به همان اصطلاح و معناى لغوى استعمال شده با اندك تغيير و تفسير.

قضا و قدر در قرآن مجيد

لفظ قضاء در قرآن متعدد آمده كه از مجموع آنها بدست مى آيد در سه معناى عمده استعمال شده است و هر سه به اصل و ريشه لغوى آن يعنى اتقان و انفاذ بر مى گردند

1ـ به معنى خلق و اتمام يعنى آفريدن مثل (فقضاهنّ سبع سموات فى يومين)[4]

يعنى آسمانها را در طول دو روز به آسمانهاى هفت گانه آفريديم و خلق كرديم.

2ـ به معنى اعلان كردن و خبر دادن مثل (و قضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب)[5]

يعنى به بنى اسرائيل خبر داديم و اعلام كرديم در كتاب كه...

3ـ به معنى حتمى شدن و حكم كردن و دستور دادن مثل (و قضى ربّك ان لا تعبدوا الاّ ايّاه)[6]

يعنى خدايت چنين حكم كرد و دستور داد كه غير او را نپرستيد و...

لفظ قدر هم در قرآن متعدد آمده است كه اغلب به همان معنى لغوى اش برگشت دارد به عنوان مثال
:

(قَد جَعَل اللّهُ لكلِّ شىء قَدْراً)[7]

يعنى خداوند براى هر چيزى اندازه و محدوده قرار داده است.

(و ما نُنَزِّلهُ الاَّ بِقَدَر مَعلُوم)[8] يعنى از همه چيزى به مقدار و حد و اندازه معين فرستاده ايم.

قضا و قدر در روايات

يونس بن عبدالرحمان از معنى قضاء و قدر از امام هشتم(عليه السلام) سؤال كرد، امام فرمود:

(هى (قدر) الهندسه و وضع الحدود من البقاء و الفناء و القضاء هو الابرام و اقامة العين)[9]

يعنى قدر هندسه و اندازه و تعيين مرز و حد براى استقرار يا نفى يك شىء است و قضاء يعنى محكم كردن و بر پا كردن عين اشياء.

از امام جعفر صادق(عليه السلام) نقل شده: (انّ اللّه اذا اراد شيئاً قدّر فاذا قدّره قضاه فاذا قضاه امضاه)[10]

يعنى هرگاه خداوند چيزى را اراده كند معين و محدود و اندازه اش مى كند بعد او را حتميّت مى بخشد بعد او را پديد مى آورد.

تا اين جا معنى عام قضاء و قدر معلوم شد كه در لغت و قرآن و روايات تقريباً به يك معنى و اصل بودند و مطلب هم واضح است. اما مشكل از اين جا ناشى مى شود كه از طرفى از ما ايمان به قضاء و قدر الهى خواسته شده است و از طرف ديگر برخى از تفسيرهاى قضا و قدر حريّت انسان را زير سؤال برده و يا با توحيد در خالقيت منافات پيدا مى كند.

از پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين روايت شده كسى را مؤمن نمى گويد مگر آن كه به خداى يكتا، رسالت من، به قيامت و به قدر (سرنوشت) ايمان آورد.[11] خلاصه ايمان به قضاء و قدر الهى يك اصل اسلامى و يكى از معارف الهى است.

تفاسير قضا و قدر

سه تفسير معروف در اين مورد وجود دارد:

اول ـ تفسير اهل حديث و حنابله مشهور اشاعره

احمد بن حنبل مى گويد: خداوند قضا و حكم قطعى بر بندگان خود نموده، و كسى را توان مخالفت با قضاى الهى نيست و همه انسان ها بايستى همان راهى را طى كنند كه براى آنان مقدّر گرديده... شرابخوارى، دزدى، آدم كشى، و... همه گناهان به قضاء و قدر الهى است و هيچ كس حق احتجاج با خدا را ندارد.

(لا يُسئَلُ عمّا يَفْعَلُ و هم يُسألُون...)[12]

بغدادى از جهم بن صفوان نقل مى كند:

هيچ كسى كار و عملى انجام نمى دهد مگر خداوند، و نسبت دادن كارهاى انسان به انسان مجاز و دروغى است.[13]

اين تفسير طبق مذاق مردم عادى و عوام است اگر مراد از ايمان به قضاء و قدر الهى اين گونه باشد نتايج نامطلوبى دارد از جمله:

1ـ معاصى و مفاسدى كه از انسان ها سر مى زند در حقيقت خدا آن ها را انجام داده است و به آن ها راضى است.

2ـ چون تمام كارها تحت قضاء و قدر الهى است پس ما مجبور هستيم و سعى و تلاش ما اثرى ندارد.

3ـ چون خداوند انسان مجبور را تكليف كرده و در صورت مخالفت او را عقاب مى كند، پس عدالت و حكمت خدا زير سؤال مى رود. به خاطر همين نتايج باطل تفسير دوم كه ضد تفسير اول است به ميان آمد.

دوم ـ تفسير قدريّه و مفوّضه و معتزله

اين عده قضاء و قدر الهى را فقط در قالب لفظ قبول كردند لكن حقيقت و واقعيت آن را قبول نكردند به اين معنى كه انسان را موجود مختار و خالق و پديد آورنده افعال خودش دانستند و حريّت انسان را كاملا و مستقلا حفظ كردند; به عنوان نمونه كلامى از عبدالجبار معتزلى نقل مى كنيم كه مى گويد:

استاد ما ابو على جبائى گفته است: معتزله اتفاق دارند كه كارهاى انسان ها از قبيل تصرفات و ايستادن و نشستن همه از جانب خودشان حادث مى شود و خداوند به آن ها قوت داده است و غير از خود انسانها نسبت به كارهاى شان ديگر فاعل و مؤثرى نيست.[14] يعنى انسان را فاعل حقيقى و خالق افعال مى دانند.

طبق اين نظر و تفسير اشكالات سه گانه قبل حل مى شود اما مشكل جديد لازم مى آيد و آن اين كه خالق و آفريننده اى غير خدا به نام انسان پيدا مى شود يعنى خداوند امور را به انسان ها واگذار كرده و انسان ها مختارند و هر چه خواهند مى كنند، و اين سخن با آيات و روايات توحيد افعالى كه فقط خدا را خالق و مدبّر و فاعل مى دانند منافات دارد و اصولا انكار عملى قضاء و قدر الهى لازم مى آيد پس هر دو تفسير به خطا رفته اند.

به قول استاد شهيد مطهرى: معتزله توحيد افعالى را به خيال خود فداى عدل كردند و اشاعره به گمان خود عدل را فداى توحيد افعالى نمودند اما در حقيقت نه معتزله توانستند عدل را به شكل صحيحى توجيه كنند و نه اشاعره به عمق توحيد افعالى رسيدند.[15]

سوم ـ تفسير اهل بيت(عليهم السلام)

يگانه علتِ نادرست بودن دو تفسير قبل كه منجر به نتايج نا مقبول شد كوتاهى و محروميت از علم اهل بيت(عليهم السلام)است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) اهل بيت را عِدل و همسنگ قرآن و مفسران واقعى آن معرفى كردند راه حق و هدايت و نجات در پيروى از مكتب اهل بيت(عليهم السلام) ميسر است كه در مناجات و صلوات شعبانيه آمده (المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم ذاهق و اللازم لهم لاحق) اهل بيت(عليهم السلام) قضاء و قدر الهى را به گونه اى تفسير و معنى كردند كه هم عدل و حكمت الهى محفوظ ماند و هم توحيد افعالى و هم اشكالات رفع شد.

از امام هشتم(عليه السلام) نقل شده: قدريّه (منكرين قضاء و قدر پيشين الهى) خواستند صفت عدل خدا را تصحيح كنند لكن سلطنت و قدرت خدا را محدود كردند.[16] يعنى اعتقاد به قضاء و قدر الهى منافات با عدالت الهى ندارد.

حضرت على(عليه السلام) در جواب كسانى كه مايه فكرى و دقت عقلى نداشتند و از قضاء و قدر الهى سؤال مى كردند فرمودند: قضاء و قدر راه تاريكى است وارد نشويد، دريايى عميق است قصد او و اصرار نكنيد. سرّ خداست خود را زحمت ندهيد.[17]

از امام باقر(عليه السلام) و صادق(عليه السلام) سؤال شد كه آيا بين جبر و اختيار فاصله و منزلى است فرمودند: بلى بيشتر از آن چه بين آسمان و زمين است; امام صادق(عليه السلام) فرمودند: نه جبر است نه تقدير بلكه منزلى است بين اين دو كه جز عالم (معصوم(عليهم السلام)) يا كسى كه عالم او را تعليم داده باشد نمى فهمد.[18]

ملا صدراى شيرازى مى فرمايند: تحقيق و فهم معنى امر بين امرين (راه و رسم بين جبر و اختيار) از چيزهايى است كه عقول بسيارى از علماء و حكماء از درك آن عاجز است تا چه رسد به ضعفاء... كسانى كه معتقد به اختيار مطلق انسان ها شده اند تمام نگاه و هر دو چشم خود را به سبب نزديك (انسان) دوخته و معتقدين به جبر دو چشمى به سبب و فاعلِ اول يعنى خداوند نگاه مى كنند و از اسباب و عللِ متوسط و از جمله خود انسان غافل شده اند اما معتقدين به تفسير سوم كه منزلى ميان منزل جبر و اختيار است قلب و نظرش دو چشمى است با يك چشم خود به مبدء اعلى نگاه دارد پس هر چه هست و هر كار انسان را به خدا و قضاء و قدر الهى نسبت مى دهد (حفظ توحيد الهى) و با چشم ديگر خود به انسان نگاه دارد و در نتيجه براى انسان در افعال و كارهايش تأثير و اختيارى قايل است منتهى به قدرت و كمك الهى نه به استقلال، پس عدالت الهى و تصحيح ثواب و عقاب را ثابت مى كند.[19]

حسن ختام بحث قضاء و قدر الهى را كلامى از حضرت امير(عليه السلام) قرار مى دهيم:
يكى از همراهان امام(عليه السلام) درباره رفتن به جهاد با معاويه و سپاه او سؤال كرد كه آيا اين كار به قضاء و قدر الهى بوده است؟

امام(عليه السلام) فرمودند:

آرى اى مرد، ما بر هيچ بلندى قرار نگرفتيم و بر هيچ پستى وارد نشديم مگر آن كه به قضاء و قدر خدا بوده.

مرد پرسيد: سوگند به خدا در اين صورت براى من هيچ اجر و پاداشى نيست
.

(مرد همان برداشت عاميانه را داشته كه قضاء و قدر را مساوى با جبر و بى اختيارى انسان ها مى دانسته است)

امام(عليه السلام) فرمودند: خداوند شما را در اين جهاد هنگام رفتن و بازگشتن پاداش عظيم عطا مى فرمايد و شما هرگز مجبور نبوده ايد، مرد پرسيد: چگونه مجبور نبوده ايم در حالى كه به حكم قضاء و قدر الهى بوده است.

امام(عليه السلام)فرمود: گويا قضا و قدر لازم و حتمى (كه موجب سلب اختيار مى شود) را تصور كرده اى اگر چنين بود پاداش و كيفر باطل و امر و نهى و وعده و وعيد خدا ساقط مى گرديد و هرگز خداوند گناهكاران را ملامت و نيكوكاران را مدح و تكريم نمى كرد...

مرد پرسيد: پس مقصود از قضا و قدرى كه رفت و بازگشت ما در اين جهاد به مقتضاى آن انجام گرفت چيست؟

امام(عليه السلام)فرمودند: مقصود از آن اين است كه خداوند ما را به اطاعت و فرمانبردارى امر نموده و از گناه و نافرمانى نهى كرده و در اين حال به ما قدرت اطاعت و يا معصيت را داده است و آنانى كه را او پرستش كنند يارى نموده و گناهكاران را به خذلان و بى توفيقى گرفتار مى كند...[20]

از اين گونه روايات نتيجه گرفته مى شود كه بين ايمان و اعتقاد به قضاء و قدر الهى و اختيار انسان منافاتى نيست چون قضا و قدر الهى يعنى حتميت يافتن يك كار و لزوم تحقق آن در صورتى كه علت و اسباب آن حتمى شده باشد و يكى از اجزاء و اسباب حتمى شدن كارهاى انسان ضميمه شدن اراده و اختيار اوست. يعنى اختيار انسان خود از مظاهر قضاء و قدر الهى است يعنى خداوند انسان را اين گونه مقدّر و تقدير كرده است كه:
(انّا هديناه السّبيل امّا شاكراً و امّا كفوراً)[21]

يعنى راه را نشان انسان داده ايم مى خواهد سپاس گذار باشد يا كفران نعمت كند.

پس قضا و قدر الهى چنين است كه انسان موجود مختار باشد.

قرآن و سرنوشت انسان

آيات زيادى داريم كه مى گويند دعا، صدقه و فعاليت هاى خوب انسان موجب دگرگونى و بهبود وضع زندگى مى شوند يعنى نقش كارهاى خوب و بد انسان در تغير سرنوشت او خودش يكى از قضاء و قدرهاى كلّى و ثابت به شمار مى روند همين طور در روايات هم زياد آمده است، به عنوان مثال:

(و ما كان اللّه مُعَذِّبَهُم وَ هُم يستغفرون)[22]

يعنى استغفار علتِ رفع عذاب مى شود.

(وَ لَوْ انّ اهلَ القُرى آمنوا و اتّقوا لَفَتَحْنا عليهم بركات من السماء و الارض...)[23]

يعنى رعايت تقوى علتِ نزول بركات الهى است، بنابراين تغيير سرنوشت به دست انسان، خود از قضا و قدر الهى است خداوند خودش چنين خواسته است كه (ليس لِلانسان الاّ ما سَعى)[24]

نتيجه نهايى

معنى صحيح قضاء و قدر الهى فقط در سايه قرآن مجيد و روايات اهل بيت به دست مى آيد ايمان به قضاء و قدر الهى لازم است لكن اختيار انسان و اين كه اعمال خوب و بد ما تأثير مستقيم در سرنوشت ما دارد خودش از موارد قضا و قدر الهى است يعنى خدا چنين خواسته است و مقدر فرموده است كه انسان با اختيار خود چنين و چنان خواهد كرد. كتاب جبر و اختيار بحثهايى از آيت الله سبحانى نگارش على ربانى گلپايگانى را در اين زمينه معرفى مى كنيم.


[1]- احمد بن فارس بن زكريا، كتاب المقاييس، ج 5، ص 99.

[2]- آيت الله جعفر سبحانى، اللهيات (مطبعة قدس، طبع سوم، 1411 هـق) ج 2، ص 63.

[3]- مفردات راغب، ماده قدر، ص 409 (چاپ دارالكتاب العربى).

[4]- قرآن كريم، سوره فصلت: 12.

[5]- اسراء: 4.

[6]- اسراء: 23.

[7]- طلاق:3.

[8]- حجر: 21.

[9]- محمد بن يعقوب كلينى، كافى، ج 1، ص 158.

[10]- شيخ ابوجعفر احمد بن خالد برقى، كتاب المحاسن، ص 244.

[11]- علامه مجلسى، كتاب بحارالانوار، ج 5، ص 87، باب قضاء و قدر، روايت 3.

[12]- احمد بن حنبل، كتاب السنة، ص 44 و 45.

[13]- عبدالقادر بغدادى، كتاب الفرق بين الفرق، ص 211.

[14]- ابن قدامه: كتاب المغنى فى اصول الدين، ج 6، ص 41.

[15]- مرتضى مطهرى، كتاب عدل الهى (انتشارات جامعه مدرسين، پائيز 1361) ص 12.

[16]- علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 54.

[17]- على بن ابى طالب(عليه السلام) نهج البلاغه، بخش حكت ها، حكمت 287.

[18]- محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، باب جبر و قدر، ج 1، حديث 9 و 10.

[19]- صدرالدين محمد شيرازى، كتاب شرح اصول كافى، ص 408.

[20]- علامه مجلسى، بحارالانوار، باب قضاء و قدر، ج 5، حديث 19،20،21. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 78، صحيح صالح و 75 فيض الاسلام.

[21]- انسان: 3.

[22]- انفال: 33.

[23]- اعراف: 96.

[24]- نجم: 39.



/ 1