اينكه در جهان هستي يك خدا وجود دارد شكي نيست اما برفرض اين كه عوالم ديگري باشد كه خالق آن خداي ديگري و قائم به ذات باشد چگونه مي توان ثابت كرد كه اين گونه نيست؟ - اگر عالم دارای دو خدا باشد چه می شود؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اگر عالم دارای دو خدا باشد چه می شود؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اينكه در جهان هستي يك خدا وجود دارد شكي نيست اما برفرض اين كه عوالم ديگري باشد كه خالق آن خداي ديگري و قائم به ذات باشد چگونه مي توان ثابت كرد كه اين گونه نيست؟

پاسخ

پيش از پرداختن به پاسخ

لازم است تقسيمات بحث توحيد را مطرح كنيم تا جايگاه پرسش معلوم شود.

توحيد به دو بخش نظري و عملي تقسيم مي شود. آنگاه توحيد نظري به سه بخش
:

1. توحيد ذاتي. 2. توحيد صفاتي. 3. توحيد افعالي تقسيم مي گردد.

پرسش مطرح شده مربوط به توحيد ذاتي است.

توحيد ذاتي، در اصطلاح رايج به معناي اين است كه ذات خداوند يكتا بوده و هيچ مثل و مانندي ندارد. اما گاهي همين تعبير به كار مي رود، ولي افزون بر اين معنا، بساطت ذات الهي را هم شامل مي شود. پس بايد گفت: توحيد ذاتي مشتمل بر دو مطلب است.

1. ذات خداوند از هر جهت بسيط است و هيچ گونه تركيبي در آن راه ندارد؛ در واقع اين بعد از توحيد ذاتي هرگونه كثرت درون ذاتي را از خداوند نفي مي كند و در مقام نفي تركيب از ذات باري تعالي است.

2. ذات خداوند بي همتا است و هيچ شريكي ندارد. اين بُعد از توحيد ذاتي هرگونه كثرت برون ذاتي را نفي مي كند و در مقام نفي تعدد است (يعني در كنار خداوند ذات ديگري كه آن هم خدا باشد وجود ندارد).[1] سوال مربوط به جهت دوم است كه چه اشكال دارد دو خدا وجود داشته باشند كه هر دو قائم بالذات باشند و حيطه حكومت هر كدام جدا و مستقل از ديگري باشد.

در جواب به طور اجمال بايد گفت: ذات باري تعالي، نامتناهي است و هيچ محدوديتي ندارد و از طرفي هم وجوب وجود براي ذات باري كه واجب الوجود است اقتضاء دارد كه آن ذات فاقد هيچ كمال نباشد، پس نامتناهي بودن خدا ايجاب مي كند كه براي خداي ديگري در عالم وجود نباشد؛ هرگز جايگاهي يعني هر كجا كه پاي وجود به آنجا كشيده شده تنها مخلوق باري تعالي خواهد بود.

توضيح مطلب

با فرض اينكه ذات باري تعالي نامتناهي است و او واجد تمام كمالات است، اگر دو خداوند فرض كنيم لازم است كه بين آن دو تمايز وجود داشته باشد. زيرا اگر هيچ تمايزي بين اين دو خدا نباشد دوئيت منتفي مي شود و يك خدا بيشتر نخواهيم داشت. حال كه ناچاريم وجود تمايز را بين اين دو خدا بپذيريم چند احتمال وجود دارد:

1. از اين دو خداي مفروض يكي كامل مطلق است و نامحدود و واجد تمام كمالات و آن ديگري ناقص و محدود و فاقد بعضي كمالات. در اين صورت معلوم است كه آن خداي اولي خداي حقيقي و واجب الوجود است و دومي به دليل وجود نقص و محدوديت خدا نيست؛ چون مفروض اين بود كه خدا اوّلاً نامتناهي است و ثانياً واجد تمام كمالات است.

2. احتمال دوم اين است كه هر يك از دو خداي مفروض داراي كمالي باشند كه ديگري فاقد آن است، در اين صورت روشن است كه هيچ كدام خدا نخواهد بود، چرا كه هر كدام فاقد بعضي كمالات ديگري است و همين كه كمالي از خدا مفقود باشد معلوم مي شود كه خدا نخواهد بود.

3. احتمال سوم اين است كه هر دو خدا واجد تمام كمالات باشند، در اين صورت اصلاً تمايزي بين اين دو نيست[2]

استاد شهيد مرتضي مطهري پيرامون همين بحث مي فرمايد: «... شيخ اشراق تعبيري دارد مي گويد: «صرف الشي لا يتثني و لا يتكرر» يعني هر چيزي خودش در حالي كه فقط خودش است بدون اينكه چيز ديگر به او ضميمه شود، دوتا نمي شود و قابل تعدد نيست. مثلاً اگر انسان را در نظر بگيريم و هيچ چيز ديگر را با او در نظر نگيريم، جزيك حقيقت نيست و بيش از يك وجود نمي تواند داشته باشد، هر چه بخواهيم انسان دومي فرض كنيم كه او نيز صرف الانسان باشد ممكن نيست، او نيز خود اين خواهد بود. انسان آنگاه قابل تكرر است كه به واسطة ماده و زمان و مكان، ضمائم و محدوديتها را بپذيرد، يكي انسان اين زماني و اين مكاني و متحصل از فلان ماده باشد، و ديگري انسان آن زماني و آن مكاني و متحصل از مادة ديگر و در شرائط ديگر... اگر وجودي را مطلق و غير متناهي تشخيص داديم، ديگر فرض وجود مطلق ديگر امكان ندارد، بلكه فرض وجود ديگر كه جدا از او و در عرض او باشد و بتوان آن را دوم اين وجود فرض كرد امكان ندارد.[3]

از مطالب بيان شده نتيجه گرفته مي شود كه چون ذات باري تعالي وجودي است بسيط و غير قابل تركيب و نامتناهي و نامحدود، و از طرفي هم واجد تمام كمالات است، لذا ثاني و دومي ندارد، هر چه هست همين ذات بسيط نامتناهي است و اين ذات به گونه اي است كه جا براي ديگري نمي گذارد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. آموزش عقايد، مصباح يزدي.

2. بداية المعارف، ج 1، محسن خرازي.

3. كشف المراد، علامه حلي.



[1] . ر. ك: سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، چاپ سپهر، 1381، ج 1، ص 74 ـ 75.

[2] . ر. ك: همان، ص 79، 80 ـ رباني گلپايگاني، ايضاح المراد، قم، ناشر انتشارات مركز مديريت حوزة علميه، چاپ پاييز 82، ص 79 ـ 80.

[3] . ر. ك: مطهري، مرتضي، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ناشر انتشارات صدرا، چاپ 22 بهمن، 1372، ج 5، ص 151 ـ 152.



/ 1