ايمان و ثبات - ایستگاه‎های صلواتی چه وظیفه‎ای بر عهده داشتند؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ایستگاه‎های صلواتی چه وظیفه‎ای بر عهده داشتند؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ايمان و ثبات

دما سنج

آدم زنده را بياوريد در جاي گرم و دماسنج را زير زبانش بگذاريد37 درجه را نشان مي‎دهد، بگذاريدش در جاي سرد باز 37 درجه را نشان خواهد داد اما آدم مرده را اگر در جاي گرم بگذاريد، دماسنج ، درجه بالا را نشان مي‎دهد. در جاي سرد بگذاريد، دماسنج، درجه پايين را نشان مي‎دهد. مرده حرارت بدنش در صفر درجه، صفر است در ده درجه زير صفر حرارتش 10 درجه زير صفر است. در چهل درجه حرارت بدنش چهل است. در جايي كه پنجاه درجه حرارت دارد درجه حرارت او هم پنجاه است. چرا؟ چون اين مرده است، اما آدم زنده چنين نيست. شما خودتان هواي تابستان كه گرم مي‎شود. درجه بگذاريد زير زبانتان، هوا پنجاه درجه است، اما درجه زير زبان شما فقط 37 درجه را نشان مي‎دهد زمستان 10 درجه زير صفر است درجه را مي گذاريد زير زبانشان باز دوباره 37 درجه را نشان مي دهد و يكنواخت و ثابت روي يك قرار است. اين يك قراري، علامت اين است كه دستگاهي در وجود اين انسان هست حرارتش را هميشه يكنواخت نگه مي‎دارد.

مؤمن و ضعفش اينطوري است كه اگر مثلاً فرض كنيد زندگي به او تنگ گرفت صبر مي‎كند. اگر زندگي برايش وسعت پيدا كرد شكر مي‎كند، صبر يك نوع بندگي است، شكر يك نوع بندگي است. حرارت بدنش بندگي را نشان مي دهد. يعني دماسنج كه مي‎گذاريد زير زبانش مي‎بينيد37 درجه را نشان مي‎دهد، 37درجه انسان براي ايمانش(بندگي خدا )، عشق به خدا و اعتماد به خداست، وقتي انسان هميشه خدا را در نظر دارد مثل اين است كه هميشه حرارت بدن 37 درجه است. گاهي كه انسان مغرور مي‎شود مثل اينكه گرم شده، گاهي كه مأيوس مي‎شود مثل اينكه سرد شده است. اما مؤمن اگر دنيا به كامش بشود، باز احساس مي‎كند بنده خدا است و همه چيز از خدا است هيچ چيز از خودش نيست، مغرور نمي‎شود. اگر دنيا به كامش نباشد، باز هم مي‎گويد دنيا و همه چيز مال خداست.

مأيوس نمي‎شود به او دنيا را بدهند مي‎گويد خدا، از او هم بگيرند مي گويد، خدا، به هر جانب ميغلتانندش باز بر ميگردد ميگويد خدا، و در همه احوالش توجّه به خداوند دارد، اگر اين توجه به خدا حفظ شود، مي‎بينيم آن وقت كه نعمتي به او داده مي‎شود حرارت بدن و حرارت بر خوردش همين است، وقتي هوا از او مي گيرند همين است، بر خوردش هم همين است. اما وقتي ايمان ضعف است، هوا كه گرم شد حرارت بدن هم مي‎رود بالا. معلوم مي شود دستگاه بدن خوب كار نمي كند، دستگاه ايمان خوب كار نمي كند. پس شما بايد براي شناختن ايمان افراد، محك بزنيد، چطور نبض طرف را ميگيرند كه ببينند نبضش مي زند يا نه تا بفهمند زنده است يا نيست. وقتي يك منكر مي بيند انسان بدش مي آيد. اين نبض ايمان آدم است كه مي زند. شما در مجلسي مي‎رويد، مي بينيد كسي دارد خلاف مي‎كند، اينها هم ساكتند، مي‎فهمي كه اينجا اصلاً بحث خدا نيست، بحث امر به معروف و نهي ازمنكر نيست، اگر كسي گفت كه چرا اين منكر را بجاي مي آوري مسخره‎اش مي كنند. اين محك را كه زدي نبضشان را گرفتي، ديدي اينها اصلاً توجه به خدا ندارند.

حائري شيرازي ـ تمثيلات ج 1

/ 1