با وجود عقل، پيامبران چه ضرورتى دارند؟
پاسخ
يكى از دلايل «برهمن ها» براى نفى نياز انسان ها به پيامبران الهى ـ بر اساس آنچه كه شهرستانى در كتاب «ملل و نحل، در بخش آراى هندوان[1]آورده ـ اين است كه با وجود عقل و خرد، به فرستادن پيامبر از جانب خداوند، نيازى نيست.انديشمندان جهان ـ از اديان و مذاهب گوناگون ـ پاسخ هاى مبسوطى ارائه كرده اند[2] كه در اين جا به ذكر يكى از آن ها اكتفا مى شود، و آن برهانى است كه از سه مقدمه تشكيل مى گردد:
مقدمه ى اول
هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام دادن افعال اختيارى، مسير تكامل خود را به سوى كمال نهايى و سعادت دنيا و آخرت، بپيمايد.[3]مقدمه ى دوم
انتخاب و اختيار آگاهانه، نيازمند شناخت كارهاى خوب و بد و راه هاى حق و باطل است. تا انسان حق را از باطل تشخيص ندهد، نمى تواند راه سعادت خود را دريابد; از اين رو و بر اساس حكمت الهى، لازم است كه ابزار و وسايل شناخت در اختيار انسان قرار گيرد وگرنه، همانند كسى خواهد بودكه ميهمانى را به ميهمان سرايش دعوت كند، ولى مكان مهمان سرا و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد، و بديهى است كه چنين رفتارى، برخلاف حكمت و موجب نقص غرض است.مقدمه ى سوم
شناخت هاى معروف و معمولى انسان ها كه از هميارى حس و عقل، به دست مى آيد، نقش مهمى را در تأمين نيازمندى هاى زندگى، ايفا مى كند، ولى براى باز شناختن راه كمال و سعادت حقيقى، در همه ى ابعاد فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، دنيوى و اخروى، كافى نيست، و اگر راه ديگرى براى رفع اين كمبودها وجود نداشته باشد، هدف الهى از آفرينش انسان تحقق نمى يابد.با توجه به مقدمه هاى سه گانه، به اين نتيجه مى رسيم كه مقتضاى حكمت الهى اين است كه راه ديگرى ـ وراى حس و عقل ـ براى شناختن مسير تكامل همه جانبه، در اختيار بشر قرار دهد، تا انسان ها بتوانند از آن بهره مند شوند و آن همان راه وحى است كه در اختيار پيامبران(عليهم السلام) قرار داده شده و آنها به طور مستقيم، و ديگران به واسطه ى آن ها از آن بهره مند مى شوند.[4]در ميان مقدمه هاى اين برهان، مقدمه ى اخير مورد سئوال است; از اين رو آن را با توضيح بيشترى بيان مى كنيم.كافى نبودن عقل بشر
براى رسيدن به سعادت و خوشبختى، بايد آغاز و انجام وجود انسان و پيوندهايى كه با موجودهاى ديگر دارد و رابطه هايى كه مى تواند با همنوعان و ساير آفريدگان، برقرار كند و تأثيرهايى كه رابطه هاى گوناگون مى تواند در سعادت يا شقاوت او داشته باشد، معلوم گردد و نيز بايد كسرو انكسار بين سودها و زيان ها و مصالح و مفاسد گوناگون، شناخته شود و مورد ارزيابى قرار گيرد، تا وظايف ميلياردها انسانى كه داراى ويژگى هاى بدنى و روانى متفاوت هستند و در شرايط گوناگون طبيعى و اجتماعى، زندگى مى كنند، مشخص شود; ولى احاطه بر همه ى اين امور براى يك يا چند نفر، و يا چند گروه و سازمان، ميسر نيست.[5]روند تغييرهاى حقوقى و قانونى در طول تاريخ بشر، نشان مى دهد كه با وجود پژوهش ها و تلاش هاى هزاران دانشمند متخصص، در طول هزارها سال، هنوز هم يك نظام حقوقى صحيح و كامل و همه جانبه به وجود نيامده است و همواره با لغو و نسخ ماده اى يا اضافه كردن ماده و تبصره ى جديدى به اصلاح و تكميل قوانين مى پردازند.با توجه به اين كه تمام تلاش حقوقدانان و قانون گذاران، صرف تأمين مصالح دنيوى و اجتماعى مى شود، هرگز به تأمين مصالح اخروى و كسروانكسار آن ها با مصالح مادى و دنيوى اهتمامى نداشته و ندارد، و بر فرضى كه بشر زندگى دنيوى را به گونه اى بگذراند، اما سعادت در آخرت و تأثير اعمال دنيوى را در كسب كمال نهايى، هيچ گاه با حس و عقل خود نخواهد فهميد.نتيجه آن كه
هدف از آفرينش انسان ها، از آغاز تا انجام، هنگامى قابل تحقق است كه راه ديگرى جز حس و عقل، براى شناختن حقايق زندگى و وظايف فردى و گروهى وجود داشته باشد و آن، چيزى جز وحى و فرستادن پيامبران نيست.فوايد بعثت پيامبران
پيامبران الهى، افزون بر نشان دادن راه صحيح براى تكامل حقيقى انسان، تأثيرهاى مهم ديگرى نيز در زندگى انسان ها داشته اند كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:1. مطالب بسيارى وجود دارد كه عقل انسان، توانايى درك آن ها را دارد، ولى يا به گذشت زمان و تجربه هاى فراوان نياز دارد و يا در اثر اهتمام به امور مادى و غلبه گرايش هاى حيوانى، مورد غفلت و فراموشى قرار مى گيرد، و يا در اثر بد آموزى ها و تبليغات سوء بر توده هاى مردم، پنهان مى ماند.چنين مطالبى نيز به وسيله پيامبران بيان مى گردد; از اين رو، پيامبران در قرآن مجيد، «مذكر»[6] و «منذر»[7] ناميده شده اند.2. يكى از مهم ترين علل هاى تربيت و رشد و تكامل انسان، وجود الگو و نمونه ى رفتار است. پيامبران الهى كه انسان هاى كامل و تربيت شده پروردگارند، اين نقش را به بهترين شكل برعهده مى گيرند.3. يكى ديگر از بركات وجود پيامبران در ميان مردم، اين است كه در صورت فراهم بودن شرايط لازم، رهبرى اجتماعى و سياسى و قضايى مردم را بر عهده گيرند، و بديهى است كه رهبر معصوم، يكى از بزرگ ترين نعمت هاى الهى براى جامعه مى باشد، و بدين وسيله، انسان ها را به سوى كمال مطلوب رهبرى مى شوند.[8]منابعى براى آگاهى بيشتر :1. مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى(3) وحى و نبوت، استاد شهيد مرتضى مطهرى;2. رسالت جهانى پيامبران و برهان رسالت، استاد جعفر سبحانى، ص 23ـ62. ايشان چهار دليل براى لزوم بعثت ذكر مى كند كه عنوان هاى آن ها از اين قرار است: 1. بشر نمى تواند قانون گذار باشد; 2. پيامبران، هدايتگر بشر به اهداف عالى خلقتند; 3. لزوم رهبرى و تعديل غرايز; 4. بعثت پيامبران، مظهر كمال لطف حق به انسان.
[1]. الملل و النحل، ج2، ص 602.[2]. از جمله خواجه نصير الدين طوسى در تجريد الاعتقاد (ر.ك: كشف المراد، المقصد الرابع: فى النبوة).[3]. اين مقدمه در بحث هاى مربوط به حكمت و عدل الهى ثابت شده است. (ر.ك: درس يازدهم و بيستم آموزش عقايد).[4]. برهان مذكور برگرفته از روايتى از امام هشتم حضرت رضا(عليه السلام) است كه مى فرمايد: از آن جا كه قواى فكرى بشر به درك مصالح و منافع و مضار، قادر نيست، و خداوند نيز بالاتر از آن است كه خود شخصاً بر بشر تجلى نمايد و با آنان سخن بگويد; از اين رو معدودى از بندگان خود را اعزام نمود تا اوامر و نواهى او را به بندگان برسانند، و آنان را بر مصالح و مفاسد امور آگاه سازند; زيرا فكر بشر كوتاه تر از آن است كه خود بر اين امور آگاه گردد. (بحارالانوار، ج 11، ص 40).برهان مذكور از موارد استنتاج قضيه عملى (بايد) از قضيه ى نظرى (هست) و از مصاديق اثبات ضرورت بالقياس براى معلول از راه ضرورت علت، و نيز از موارد جريان برهان هاى لمّى در الهيات است. (ر. ك: آموزش عقايد، ص 212، درس بيست و دوّم.)[5]. آلكسيس كارل، در كتاب «انسان موجود ناشناخته» درباره ى شناسايى انسان مى گويد: «انسان يك مجموعه سراپا راز و مبهم است كه نمى توان او را به سادگى درك كرد...». افلاماريون، پس از مطالب فراوانى كه در زمينه ى ناآگاهى بشر آورده، مى گويد: «همين قدر كافى است كه من مى توانم ده سال از مجهولات، سؤال كنم! و شما هيچ يك از آن ها را نتوانيد پاسخ دهيد.»انيشتاين، مى گويد: «آنچه تاكنون از كتاب طبيعت خوانده ايم، بسيار چيزها به ما آموخته است و ما به اصول زبان طبيعت آشنا شده ايم...، ولى با اين همه هنوز از حل كشف كامل اسرار طبيعت دوريم.» و بالاخره «ويليام جيمس» مى گويد: «علم ما همچون قطره است، ولى جهل ما يك درياى عظيم.» نقل از كتاب: اصول عقايد، حسنى، امامى، آشتيانى، ص 88 ـ 89.[6]. غاشيه، 21.[7]. بقره، 21، و رعد، 7 و ص، 4 و 65 و ق، 2، و نازعات، 45، و شعراء، 208 و....[8]. ر. ك: آموزش عقايد، ص 216. خواجه نصيرالدين طوسى در تجريد الاعتقاد، نه فايده براى بعثت پيامبران ذكر كرده است (ر.ك: كشف المراد، المقصد الرابع فى النبوة).