به ابد مي جوشم
چون خم عشق ازل تا به ابد ميجوشم
بگشا چهره مگر مشكل ما بگشائى
تا كه چشمم بتو افتاد دل از كف دادم
نو بهار آمد و بلبل بتمتع در باغ
ساقى بزم حريفان شده يار چكنم
دوشم از باده فروش آمده اين طرفه سروش
گر بيائى تو بهر گام بيابى كامى
مفتقر بنده نوازى عجب از مولى نيست
دارم اميد كشم غاشيه اش بر دوشم
باده خانگى از خون جگر مينوشم
ورنه من بر حسب همت خود ميكوشم
پند صاحبدل از اين پس نرود در گوشم
منكه دستان توام از چه چنين خاموشم
برده هوشم ز سر آن نغمه نوشا نوشم
كه ترا من بدو گيتى بخدا نفروشم
ور به بينم ز تو عيبى بكرم ميپوشم
دارم اميد كشم غاشيه اش بر دوشم
دارم اميد كشم غاشيه اش بر دوشم