توجه به خداي جاودانه - توجه به خدای جاودانه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توجه به خدای جاودانه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توجه به خداي جاودانه

ريگزار

بچه هايي كه نزديك رودخانه و ريگزار زندگي مي كنند ريگ جمع نمي كنند اما بچه هايي كه دور از آنجا هستند اين چيزها را جمع مي كنند . بچه هايي كه كنار دريا زندگي نمي كنند وقتي به كنار دريا مي روند و صدفي مي بينند سخت به آن خيره مي شوند و آن را برمي دارند. اما بچه هايي كه آنجا زندگي نمي كنند اصلاً نگاهم نمي كنند.

آن وقتهايي كه هواپيما كم بود وقتي هواپيما مي آمد بچه ها مدتي خيره به آن نگاه مي كردند، روستاهايي كه هواپيما از بالاي سرشان عبور نمي كند، اگر يك دفعه هواپيما عبور كند يا بروند جايي كه هواپيما عبور مي كند سر را بلند مي كنند و مدتي به آن نگاه مي كنند، اما آنهايي كه زياد ديده اند نگاه نمي كنند. مؤمن هم وقتي به قدرت خدا نگاه مي كند، ديگر دارايي خودش برايش كوچك مي شود، قدرت و سرمايه خودش، هستي خودش، برايش بي اهميّت مي شود و وقتي كه توجه به آخرت مي كند دنيا در نظرش كوچك مي شود. اما اين زماني است كه انسان رو به خدا كرده و به فكر آخرت بوده است، دارايي خودش و وجود اين دنيا برايش تقليل يافته، مختصر و كم اهميت مي شود. اما وقتي كه پشت به خدا و رو به دنيا كرده باشد ديگر جز دنيا چيز ديگري را نمي بيند، جز سرمايه خود چيز ديگري نمي شناسد، طبعاً هر چه مي‎فهمد دنياست و در اين دنيا اسباب دنيا برايش مطرح است، خوردن و پوشيدن، بالاتر نشستن، تعريف شنيدن، مهمتر بودن، اين چيزها برايش مهم است، دلش مي خواهد اگر محترم است، محترمترش بدانند، مهم است، مهمترش بدانند، چهار نفر اسمش را مي دانند بشود چهارده نفر، دو تا تعريفش مي كنند بشود چهارتا، چهارتا تعريفش مي كنند بشود هشت تا، فكرو ذكرش اين است كه مردم درباره‎ اش چه مي گويند، و من چه خوردم چه پوشيدم؟

چه دارم و چه ندارم. غير از اين هم چيزي نمي بيند چون پشتش به خداست و رو به خودش، جز خود چيز ديگري را نمي بيند. اگرهم مثلاًخدمت به مردم كند،خيلي در ذهنش جلوه مي كند، اگر به فقيري صدقه دهد خيلي پيشش جلوه مي كند، اگر بيماري را پرستاري كند دائماً يادآوري مي كند. اين نظر تنگ مي شود به دليل اينكه به جزئي توجه كرده و از يك موضع پايين به مسائل نگاه مي كند. وقتي نظر تنگ شد، گذشت كم مي شود، وقتي گذشت نبود اختلاف زياد مي شود، هركس سخت مي گيرد بر قدرت و دارايي و بر عزّت خودش مي ترسد. مي ترسد يك خورده از عزت خودش را از دست بدهد، مي ترسد از اهميّت خودش مقداري سهم ديگري شود، از شهرتش مقداري نصيب ديگر بشود، روي عزّت دنيا، شهرت دنيا، قدرت دنيا و موقعيّتش مي لرزد. اما آن كسي كه رو به خدا دارد و با قدرت، وجود، علم، رحمت، لطف و با كرم خدا آشناست، اين ديگر كرمها در ذهنش كوچك مي شود، سرمايه‎ها در نظرش حقير ميشود، اسم و شهرت هم پيش نظرش بي اعتبار مي شود، چرا؟ چون مي بيند افرادي مشهور بودند و بعد گمنام شدند، الان سنگ قبرشان هم نيست، اسمشان هم در تاريخ نيست. نه تنها بدها بودند كه اسمشان نيست بلكه خوباني هم بودند كه ديگر اسمشان نيست. مثلاً از حدود صد و بيست و چهار هزار پيغمبر، نام چند تن از آنان را در ياد داريم؟ با وجود اينكه پيغمبر خدا بودند ديگر اسمشان نمانده است، چون عالم، عالمي است كه اين چيزها بايد در آن محو شود، شما اگر با توجه به خدا عالم را نگاه كنيد اين عالم كوچك مي شود.

حائري شيرازي ـ تمثيلات ج 1

/ 1