بر اين نكته بايد افزود كه عنوانهاي خادم حسين (خادمالحسين) يا نامگذاري سنگرها به خيمههاي ابا عبدالله، در جبهه رايج بود كه نتيجه اين موضوع، انتشار و تكرار مداوم نام حسين(عليه السلام) در جبهه بود.تابلوي برخي سنگرها ونيز برنامه نصب شده در سنگرها «خادم الحسين» هر روز را تعيين مي كرد. پايان بخش اين قسمت، خاطرهاي از يكي از رزمندگان جبهه است كه به فرهنگ خادم الحسيني اشاره دارد: پس از اداي نماز جماعت صبح، مسجد مقرّ لشكر علي بن ابي طالب را به قصد خطّ مقدّم ترك گفتم. فاصله مقرّ تاكتيكي اين لشكر تا خطّ مقدّم چند كيلومتري بيش نبود كه اين فاصله را در زماني كوتاه طي نموده، نزديكي طلوع خورشيد به خط رسيدم... ضمن آن كه از كنار خاكريز عبور مي كردم، سيماي نوراني رزمندگان را مي نگريستيم كه بر اثر عبادت و جهاد در جبهه چون ستارگان آسمان مي درخشيدند. تصميم گرفتم لحظهاي توقّف كرده و از نزديك نظاره گر آنان باشم و بنگرم كه اين جمع كوچك در اين وقت صبحگاهي چه مي كنند و آن برادر پاسدار چه مي گويد... سخنان آن برادر رو به اتمام بود كه قصد حركت كردم، امّا با شنيدن مطلب مهمّي از آن برادر از حركت منصرف شده و در جاي خود همچنان ايستادم و مطلب اين بود «امروز خادم الحسين، برادران حاج بخشي و تاج احمدي هستند». سپس از برادران خواست با فرستادن صلواتي براي سلامتي حضرت امام مرخص شوند. با خود گفتم: خدايا! خادم الحسين ديگر چيست كه اين برادر عنوان نمود؟... (به او) گفتم: سوالي داشتم.به آرامي گفت: در خدمتم.گفتم: ... مي خواستم بدانم خادم الحسين چيست تا اين واژه را در فرهنگنامه جبهه و جنگ ثبت نمايم.گفت: خادم الحسين واژهاي آشنا است. در مكتب و مذهب ما، خادم الحسين مقام و منصبي است كه امامان و فرشتگان و ملائك چون فُطرُس مَلَك و بزرگان ديني ما به آن افتخار مي كرده و ميكنند؛ خادم بودن و خدمت كردن به حسين (عليه السلام) و راه حسين از افتخارات است. بر همين اساس بود كه ما تصميم گرفتيم هنگام خدمتگزاري، اين نام افتخار آميز را لقب خود قرار دهيم؛ زيرا كه ما همگي زوّار حسين(عليه السلام) هستيم و خدمت نمودن به زّوار حسين از امتيازات است و چه بهتر كه در اين مقام، لقب خادم الحسين را برگزينيم... گفتم: امّا در خطوط و مقرهاي ديگر به اين گونه برادران شهردار مي گويند، چگونه شد كه در اين جا اين نام را عوض كرديد؟ گفت: چندي قبل كه مطالعه ميكردم... (در كتابي) نوشته بود چگونه ملائكه و فرشتگان آسمان و اصحاب و انصار ابي عبدالله در ركاب آن حضرت در سرزمين كربلا خدمت و جانفشاني مي نمودند و پيوسته آن را از افتخارات خود مي دانستند. پس از آن با خود فكر كردم حال كه ما سرباز و زوّار حسين(عليه السلام) هستيم و آمدهايم به جبهه كه نداي هل من ناصرش را لبيّك گوييم، چه بهتر كه هنگام انجام وظيفه و خدمتگزاري به ديگر رزمندگان و زوّار امام حسين (عليه السلام)، اين نام زيبا و منصب و مقام عالي را بر گزينيم وتحوّلي تازه به فرهنگ جبهه خود بدهيم. لذا، از آن روز تاكنون اين مقام والا از شهردار به خادم الحسين تغيير يافته است.[1]تلاش و كوشش رزمندگان در جايگزيني عناوين و يافتن عنوانهائي كه ريشه در فرهنگ عاشورا داشته باشد، جلوهاي از عشق ورزي و پيوستگي ذهن و روح رزمندگان با كربلا است. آيا مرور هماره يك نام، گواه دلبستگي و عشق به آن نام نيست؟ آيا نشان عشق، اين نيست كه عاشق در همه جا محبوب مي بيند و محبوب مي جويد و جز وصال او نمي طلبد؟ اگر مجنون بر شنها و ماسههاي بيابان، مشق نام «ليلي» ميكرد و در پاسخ كسي كه او را بر اين كار سرزنش كرده بود گفت:
چون ميسّر نيست مارا كام او
عشقبازي مي كنم با نام او
عشقبازي مي كنم با نام او
عشقبازي مي كنم با نام او
سه ـ مزار نوشتهها
سنگ مزارها، نقشها و نوشتههاي آنها، تصويري از فرهنگ، باورها و نگرشهاي جامعه را فرا چشم مي گذارد، در هر دوره تاريخي، نقشها و نوشتهها، آيينه اعتقاد و باور داشتهاي مردم و ترجمان ذوق و هنر آنان نيز هست. در مناطق مختلف هر كشوري در گذر تاريخ، ردپاي فرهنگ بومي را نيز در همين نقشها و نگاشتهها مي توان يافت.قرنها است كه در كشور ما افزون برتاريخ فوت، آيات قرآني و احياناً بيت يا ابياتي چند، نگارهها و نقشهاي اسليمي يا مظاهر و پديدههاي طبيعي مانندگل، خورشيد، ماه، ودرخت، برسنگ مزارها حك مي شود. در گذشتههاي دورتر و هنوز در برخي نقاط دور افتاده، نقش يا نشاني كه گواه شغل و پايگاه اجتماعي متوفّا باشد نيز بر قبور ديده مي شود. براي نمونه، در مناطقي چون چهار محال بختياري و لرستان، مجّسمه شير بر مزار، نماد جنگاوري و دلاوري و نقش گاوآهن، نشانه كشاورز بودن متوفّا است،[2]مزار نوشتهها در سالهاي پيش از انقلاب، عمدتاً نام، تاريخ ولادت و مرگ، نحوه مرگ، انتساب متوفّا( اگر نسبتي با شخصيّت يا چهرهاي آشنا داشت)بود. سرودههائي كه بر سنگ مزار حك مي شد، دعوت به عبرت گرفتن، درخواست فاتحه، يادكردن و گاه در بر گيرنده نام ونحوه مرگ متوفّا بود. اگر متوفّا جوان بود، مزار نوشته، اندوه ناكامي، داغداري خانواده و سوگ بازماندگان و يا طرح مفاهيم و مضاميني چون مرگ، سرنوشت و تقدير، جواني، دنيا و مقولههايي از اين دست بود. اين مسائل به دليل همخواني با مضمون و درون مايه رباعيّات خيّام يا برخي ابيات حافظ، معمولاً با اين سرودهها همراه ميشد. مسائل عاطفي محوريترين محتوا در مزار نوشتههاي جوانان، كودكان، مادران و گاه پدران، پيش از انقلاب اسلامي است. اين ويژگي پس از انقلاب نيز در برخي مزار نوشتهها ديده ميشود. در دوران انقلاب و به ويژه سالهاي دفاع مقدّس و پس از آن،سروده ها و نوشتههاي مزارها، رنگ و نشان ديگري گرفت .دگرگوني در نگرش و باور مردم و تحّول عظيم روحي و معنوي آنان كه ره آورد حركت شگرف انقلاب اسلامي بود، نه تنها بر مزار شهيدان كه بر مزارهاي عادي نيز تأثير ژرف خويش را بر جاي نهاد؛ همانگونه كه فرهنگ وصيّتنامهنويسي كه پيش از انقلاب اسلامي كم رنگ يا عمدتاً در حصار تنگ طرح مسائل مادي و مالي خالصه ميشد نيز رواج و تقريباً عموميّت يافت و محتواي وصيّتنامهها ملهم از وصيّتنامه شهيدان، سر شار از مضامين اعتقادي، معنوي وانقلابي شد.در عصر انقلاب اسلامي، به بركت سيلان و جريان فرهنگ عاشورا، روحي تازه در رگهاي جامعه دميده شد و شهادت و ايثار، اخلاص و صفا، از خودگذشتگي و تعلّقگريزي، با الهام از امام عاشورا و ياران پاكباز و فداكارش، پشتوانه تمام حركتها، مقاومتها و پيروزيها شد؛ معيار،كربلا شد و همه مصداقها از متن اين الگوي بزرگ برگزيده ميشد.انطباق شهيدان با الگوهاي كربلا، نشان اين ادراك و باور بود كه جامعه ما، انقلاب و جبهههاي نبرد را عاشورا ميدانند و ميان امروز مبارزه و ديروز كربلا پل مي زنند واين دو را «يگانه» مي شناسند. اگر در دوران انقلاب و مبارزه، سربازان فراري كه به فرمان امام خميني(قدسسره) پادگانها را رها كرده بودند، «حر زمان» و زنها، «زينب» و پيران شهيد، «حبيب» و كودكان «علي اصغر» و نوجوانان و جوانان، «قاسم» و «اكبر» ناميده مي شدند، در دوران دفاع مقدّس و پس از آن اين نامها در گسترهاي وسيعتر و عميقتر در جبهههاي نبرد ودر گفتهها و نوشتهها و از همه بارزتر و چشم نوازتر بر سنگ مزار شهيدان نقش بست. شهيدي كه سرش از بدن جدا شده يا به دليل زخم عميق چهره وبدن امكان شناسايي او دشوار بود، با «امام حسين(عليه السلام)»، اگر ساقي يا سردار جبههها بود يا دستانش جداشده بود، با «ابوالفضلالعبّاس»، اگر كودك و در حملات هوايي و موشكي جان باخته بود، با «علي اصغر»، اگر تازه داماد بود، با «قاسم» و «علي اكبر» و اگر پير و سالخورده بود، با «حبيب بن مظاهر» مقايسه و تطبيق داده شده است. پيوند مزار نوشتهها با فرهنگ عاشورا، سند معتبر و گويايي براي نسلهاي آينده است تا بدانند اين نسل به پشتوانه كدام آرمان و ايمان جنگيد، از كجا ملهم شد و پيروزي و سربلندي او ره آورد چه مكتب وفرهنگي بوده است. مزار نوشتههائي كه با فرهنگ عاشورا پيوند دارند، در يك نگاه و نظام كلّي داراي موضوعات زير هستند:الف ـ طرح جهت گيري عاشورايي
اعلام وفاداري به آرمانهاي عاشورا، عشق به اباعبدالله و شهادت دراين راه، از فراگيرترين موضوعاتياند كه بر مزار سروده ها و مزار نوشته ها به چشم مي خورد:
وفا كـردم بـه عـهدم روز اوّل درا ين
به محشر هر كسي دارد صدايي دراين
صحرا صداي من حسين است
ميدان و فاي من حسين است
صحرا صداي من حسين است
صحرا صداي من حسين است
گلي از گلـستان ديـن ز مـا پـرپـر شد
در ازل مي خواست چون گردد شهيد
در كنار باهنر، همچون بهشتي دفن شد
احـمد از عشق حـسين يـاور رهـبر شد
در كنار باهنر، همچون بهشتي دفن شد
در كنار باهنر، همچون بهشتي دفن شد
خوشا بر من كه دلدارم حسين است
ســرو كـاري نـدارم در دو عــالـم كـه
بـه بـالـينم نـمي خـواهـم طـبيـبي كه
نـدارم غـير عـشـقـت فـكـر ديـگـر كـه
هـم فـكر و هـم افكارم حسين است
بـه مـحـشـر يـاور و يـارم حـسين است
در عـالم مـدد كـارم حـسيـن است
را خواهم؟ كه غمخوارم حسين است
هـم فـكر و هـم افكارم حسين است
هـم فـكر و هـم افكارم حسين است
ب ـ تطبيق شهيدان با شهيدان كربلا
پيش تر اشاره شد كه چهرهها، صحنهها و حالات رزمندگان در همه جا و همه گاه با كربلا و عاشورا مقايسه ميشد كه اين پيوستگي و همساني، نفوذ و رسوخ فرهنگ عاشورا در تار و پود جامعه را نشان مي دهد.[1] .مجله پيام انقلاب، ش 185، فروردين66، ص 28ـ29.[2] . در اين بخش، از كتاب ارزشمند «آواز پر ملائك» نگاشته محمد كاظم بهره فراوان گرفتهام.