آيا واقعاً عدهاي از اصحاب پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ صوفي بودند؟
پاسخ
دين اسلام براساس قرآن كريم و سنت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ديني معتدل ميانهرو و جامع ميان امور مادي و معنوي است كه پيروان خود را به اين ميانهروي و اعتدال سفارش كرده و آنان را از افراط و تفريط برحذر داشته است و از اين روست كه قرآن، امت اسلام را امت وسط تعبير كرده و فرموده: «و ما همچنان شما مسلمانان را امت وسط قرار داديم تا سرمشق و نمونه درستي براي مردم باشيد، چنانكه پيامبر را سرمشق و نمونه براي شما قرار داديم.»[1]آيات بسياري دلالت بر اعتدال و ميانهروي در زندگي دارند. و در آنها به توجه كردن به امور معنوي و مادي هر دو سفارش شده است. در يكي از آن آيات خطاب به پيامبر چنين آمده است: «بجوي هر چيزي را كه خدا به تو عطا كرده بكوش تا ثواب و سعادت آخرت را به دست آوري و بهرهات را از دنيا نيز فراموش نكن و تا تواني به مردم نيكي كن»[2]از طرفي رهبانيّت را آنچنان كه در ميان مسيحيان رايج بوده در يكي از آيات به طور صريح از بدعتهاي راهبان مسيحي شمرده است و ميگويد: «از پي نوح و ابراهيم باز رسولان ديگر و سپس عيسي بن مريم را فرستاديم و به او كتاب آسماني انجيل را عطا كرديم و در دل پيروان او رأفت و مهرباني نهاديم و ليكن رهبانيت و ترك دنيا را از پيش خود بدعتگذاري كردند.»[3]در صدر اسلام غالب مسلمين اهل دين و زهد و تقوا بودهاند و آنان براي امتياز از سايرين نام خاصي نداشتند، فقط افاضل مؤمنين كه درك صحبت پيغمبر را نموده بودند صحابه ناميده ميشدند. نسل بعد از صحابه يعني آنهائيكه به فيض صحبت صحابه نايل شده بودند «تابعين» خوانده ميشدند بعد از دورة خلفاي اربعه مخصوصاً در اواخر قرن اول كه غالب مردم سرگرم شر و شور دنيا بودند يك دسته از خواص كه عنايت خاص به امور ديني داشتند «زهاد» و «عباد» ناميده ميشدند، در ميان پيشروان زهد چند نفر را به عنوان مثالهاي روشن و معروف ميتوان نام برد مانند ابوذر غفاري، حذيفه بن يمان و اويس قرني و...»[4]بيشتر صحابه و تابعين به پيروي از تعاليم اسلام يك زندگي عملي عادي و معتدلانه داشتند و با رعايت احكام و حدود شرع به كار و كوشش در امور اجتماعي و زندگي ميپرداختند.[5]ابن جوزي در كتاب تلبيس ابليس ميگويد: «در زمان رسول الله نسبت مردم به ايمان و اسلام بود و گفته ميشد «مسلم» و «مؤمن» بعد اسم «زاهد» و «عابد» حادث شد.[6]بنابراين در صدر اسلام و در ميان صحابه و تابعين نام و نشاني از تصوف ديده نميشود. تنها در نيمه آخر قرن دوم بود كه دستهاي از مردم در ميان مسلمانها ديده شدند كه زندگي عجيب و خاصي داشتند به اين معني كه رفتار و ظواهر حالات آنها هيچ شباهتي به ساير مردم نداشت و قهراً اسم مخصوص ميبايست به آنها داده ميشد. و به مناسبت اينكه اين مردم به لباس پشمينه و خشن ملبس بودند صوفي ناميده شدند.[7] و اولين كسي كه اين نام بر او اطلاق شد ابوهاشم كوفي بوده است.[8] و بنابر قولي او بود كه اولين خانقاه را در رمله شام براي صوفيان تأسيس كرد.اين مسلك در گذشته ميان غيرمسلمانان خصوصاً در يونان و هند سابقه داشت و بعد ها در اثر اختلاط و تماس هاي فرهنگي، برخي از مسلمانان، اين مسلك و روش را از آنها گرفته، و به آن رنگ ديني دادند، و به مرور زمان موجب تأسيس مكتب و فرقه هاي گوناگون، در جامعه اسلامي گرديد و روش ها و عقايد جديدي از طرف پيروان اين فرقه ها بر اساس ذوق و سليقه هاي شعري و عاشقانه به وجود آمده و امروز به نام هاي مختلفي در گوشه و كنار كشورها اسلامي و غير اسلامي مشغول فعاليت هاي فرقه اي خود شان مي باشند.معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. فضايحالصوفيه، محمد جفعر آل آقا.2. تشيع و تصوّف، دكتر كامل مصطفي شيبي.3. جستجو در تصوف ايران، دكتر عبدالحسين زرين كوب.4. سير عرفان در اسلام، دكتر زين الدين كيائينژاد.[1] . بقره/133.[2] . قصص/77.[3] . حديد/27.[4] . غني، قاسم، تاريخ تصوف، تهران، زوار، دوم، 1340ه ، ص 19.[5] . كيائينژاد، زينالدين، سير عرفان در اسلام، تهران، نراقي، اول، 1366ه ، ص 33.[6] . ابن جوزي، عبدالرحمن، تلبيس ابليس، بيروت، 1405ه ، ص 171.[7] . ابن خلدون، مقدمه.[8] . جامي، عبدالرحمن، نفحاتالانس، بيجا، كتاب فروشي عمومي، بيتا، ص 31.