در فوائد (انشاءالله) گفتن
مردي چند درهم با خود برداشته به بازار ميرفت كه الاغي بخرد، رفيقش به او رسيده گفت: به كجا ميروي؟جواب داد ميروم به بازار تا الاغي بخرم گفت: بگو انشاءالله گفت:اين پول است و الاغ هم در بازار بسيار پس احتياجي به گفتن انشاءالله ندارد.چون چند قدمي رفت طرّاري پولش را از جيبش زد و او نفهميده آمد الاغي را خريد دست در جيب كرد كه قيمت آن را بدهد ديد پول نيست دست خالي برميگشت و بسيار غمگين بود.رفيقش به او رسيد و گفت: الاغ را خريدي؟گفت: پولها را بردند انشاءالله.
پرسيد: كي برد؟
گفت: طراري انشاءالله.
آمد درب خانه دقالباب كرد، زنش گفت: كيست كه در را ميكوبد.گفت: شوهرت هست انشاءالله.