همدردي
از باب تمثيل نقل كرده اند كه:وقتي كه ابراهيم خليل را به آتش انداختند، يكي از مرغان هوا، به صحراي آتشي كه ابراهيم را در آن انداخته بودند آمد.اين مرغ، چون آتش سوزان را مشاهده كرد، ميرفت و دهانش را پر از آب ميكرد و به شعله هاي آتش مي ريخت، براي اينكه آتش را به نفع ابراهيم سرد كند.به او گفتند: اي حيوان! اين آب دهان تو چه ارزشي دارد، آنهم در مقابل اين همه آتش؟گفت: من فقط به اين وسيله ميخواهم عقيده و ايمان و علاقه و وابستگي خودم به ابراهيم را ابراز كنم.[1]
[1] . شهيد مرتضي مطهري، احياء تفكر اسلامي، ص 26.