عاشق علم
مرحوم سيد محمدباقر اصفهاني، شب زفافش بود، زنها وارد اطاق عروس و داماد شدند، مرحوم سيد فوراً از اطاق خارج گرديد و به اطاق ديگري رفت.
ديد براي مطالعه موقع مناسبي است فرصت را غنيمت شمرده بدون تأمل مشغول مطالعه شد.
اواخر شب، زنها از اطاق عروس خارج گرديدند و به سوي خانه هاي خود رفتند و عروس بيچاره تنها ماند! و هر چه منتظر ماند كه سيد بيايد، نيامد، تا يك وقت متوجه شد كه صبح است! يعني جاذبه علم اين مرد را طوري كشيد، كه شب زفاف، عروسش را فراموش كرد.
اين حسّ علاقه به علم و حقيقت در همهي افراد بشر كم و بيش وجود دارد، البته مثل همهي حسهاي ديگر شدت و ضعف دارد. و بستگي دارد به اينكه انسان چقدر آن را پرورش دهد.[1]
[1] . شهيد مرتضي مطهري،فطرت، ص 51 و 52