طواف كعبه...
ز دو ديده خون فشانم، ز غمت شب جدايي
همه شب نهادهام سر، چو سگان بر آستانت
مژه ها و چشم شوخش، به نظر چنان نمايد
ز فراق چو ننالم، من دل شكسته چون ني
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
بكدام مذهب است اين، بكدام ملت است اين
به طواف كعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
به قمار خانه رفتم، همه پاكباز ديدم
در دير مي زدم من، ز درون ندا در آمد
كه درا ـ درا عراقي كه تو آشناي مايي
چه كنم كه هست اينها؟ گل باغ آشنايي
كه رقيب بر نيايد، به بهانهي گدايي
كه ميان سنبلستان، چرد آهوي ختايي
كه بسوخت بند بندم، ز حرارت جدايي
كه شنيدهام زگلها، همه بوي بي وفايي
كه كشند عاشقي را، كه تو عاشقم چرايي؟
كه برون در چه كردي؟ كه درون خانه آيي
چو به صومعه رسيدم، همه زاهد ريايي
كه درا ـ درا عراقي كه تو آشناي مايي
كه درا ـ درا عراقي كه تو آشناي مايي
فخرالدين عراقي