شوخي با استاد
در عيد الزهراء روز نهم ربيع، طلبهها نقشه كشيدند كه با استادشان، مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري، مؤسس حوزهي علميّهي قم شوخي كنند. به همين جهت، يك روز قبل، تك تك خدمت حاج شيخ رفتند و از او خواستند كه روز نهم، درس تعطيل نشود. حاج شيخ هم موافقت كرد.فردا صبح كه وقت درس رسيد، حاج شيخ به خادمش گفت:«برو مدرسه و ببين طلبهها براي درس حاضر شدهاند يا خواستهاند شوخي كنند؟».
خادم رفت و برگشت؛ و عرض كرد: «همهي طلبهها پاي منبر نشستهاند و منتظر حضر تعالي هستند».حاج شيخ به مدرسه رفت و بالاي منبر نشست؛ ولي تا خواست درس را شروع كند، همهي طلبهها طبق نقشهي قبلي از پاي درس بلند شدند و بيرون رفتند و حاج شيخ بالاي منبر، تنها ماند.طلبهها، بيرون از مدرس شروع كردند به خنديدن.
حاج شيخ هم از منبر پائين آمد و چند لحظهاي همراه طلبهها خنديد، سپس با ملايمت گفت:
« بسيار خوب... خندههايتان را كرديد و با من شوخي نموديد و به هدفتان رسيديد. حالا بهتر است برويم و درس را شروع كنيم».طلبهها هم قبول كردند و برگشتند و پاي منبر نشستند و منتظر شنيدن درس استاد شدند. حاج شيخ وقتي ديد همه نشستهاند و قلم و كاغذها را آماده كردهاند و منتظر شروع درس هستند، يك مرتبه از منبر پايين آمد و گفت: «خداحافظ شما» و از مدرس خارج شد؛ واين بار طلبهها بدون استاد ماندند.[1]
[1] . مردان علم در ميدان عمل، ج 1، ص 464.