آيا در كشورهاي پيشرفته مانند آمريكا و انگليس مردم بيشتر انقلاب كرده اند، يا اين امر بيشتر در كشورهاي عقب مانده، مانند كشورهاي اسلامي و آسيايي بوده است؟
پاسخ
تعريف انقلاب
انقلاب در زبان انگليسي و فرانسوي معادل واژة «revolution» ميباشد كه از اصطلاحات اخترشناسي بود كه بر حركت دوراني و منظم و قانونمند ستارگان دلالت ميكرد و تا قرن 17 در همين چارچوب به كار ميرفت، ولي امروزه به معناي مطلق تحول و دگرگوني به كار ميرود و مقصودي را افاده ميكند كه كاملا متفاوت از ريشة اخترشناسي آن است.[1] با اين حال جامعترين تعريفي كه درمورد واژة انقلاب، از بين ساير تعاريف، ميشود ذكركرد اين است كه «انقلاب، دگرگوني بنيادي در همة زمينههاي اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي، حقوقي و به ويژه سياسي است، نسبت به آنچه پيش از انقلاب پابرجا و استوار بوده است و اين دگرگونيها هميشه با سرنگوني نظام سياسي حاكم پيش ميآيد و كمتر با آرامش همراه بوده و اغلب با كارهاي خشونتآميز و ويرانگي و خونريزيها همگام ميباشد.»[2]فرق انقلاب با كودتا
كودتا عمل غيرمنتظره، ناگهاني، قاطعانه، بالقوه و غيرقانوني است كه براي توطئهگر و براي قرباني آن خطرناك است.[3] بنابراين در فرق انقلاب با كودتا ميتوان چنين گفت كه در انقلاب خشونت بالفعل وجود دارد، ولي در كودتا بالقوه. ثانيا در انقلاب مردم نقش اساسي دارند، ولي در كودتا يك اقليت خاصّ كه معمولاً نظامي هستند. غير از اين در انقلاب تغيير و تحول بنيادي و همه جانبه است و ارزشها و زير ساخت ها تغيير ميكند، اما در كودتا ساختار نظام باقي است و اداره كنندة آن تغيير ميكند؛ به عبارت ديگر تغييرحاكم است نه حكومت.[4]فرق انقلاب با شورش
شورش عبارت است از بروز امواج نارضايتي در ميان قشر يا اقشاري از جامعه عليه بخشي از نظام حاكم كه ممكن است موجب تغييراتي در قسمتهايي از سياستهاي نظام حاكم و احتمالاً نهادهاي سياسي شود. در مورد تفاوت انقلاب با شورش ميتوان گفت كه در انقلاب نارضايتي عمومي است، اما در شورش شخصي يا گروهي است. نيز در انقلاب هدف نابودي و براندازي حكومت و حاكمان است، اما در شورش هدف تغيير حاكم يا بخشي از حاكميت است.[5]با اين حساب مشخص ميشود كه انقلاب يك معناي خاصّ و در عين حال دقيقي دارد و به هر حركتي انقلاب گفته نميشود. به همين علت در طول قرون گذشته شورش ها، كودتاها و رفرم هاي «اصلاحات» زيادي عليه حكومت ها صورت گرفته، ولي لزوماً به آن حركت ها، معناي انقلاب صدق نميكند. لذا انقلاب ها، بسيار كم اتفاق افتاده اند.ويژگيهاي انقلاب
1. مردمي بودن؛ در انقلاب يك بسيج سياسي و مشاركت تودهاي شكل ميگيرد كه از طبقات و اقشار جامعه در آن حضور دارند.2. انقلاب با خشونت همراه است و اين خشونت در انقلاب دو جانبه است، به اين معنا كه در منازعه انقلاب نه حكومت بدون مقاومت تسليم انقلابيون ميشود و نه انقلابيون در صورت لزوم از اعمال خشونت پرهيز ميكنند.3. وقوع آن سريع و ناگهاني است و روند شكلگيري آن طولاني.4. در انقلاب تغيير و تحول همه جانبه و بنيادي است و همة شئون جامعه تحت تأثير انقلاب قرار ميگيرد، به عبارت ديگر انقلاب تغيير نظام است، نه تغيير در نظام.[6]اركان انقلاب از آنجايي كه انقلاب يك مشاركت تودهاي است، لذا مستلزم نوعي سازماندهي، رهبري و ايدئولوژي براي بسيج عمومي ميباشد. پس در يك كلام اركان انقلاب بر سه محور استوار است: 1. مردم؛ 2. رهبري؛ 3. ايدئولوژي.[7]اما در مورد اينكه انقلاب در كشورهاي پيشرفته بيشتر اتفاق مي افتد يا در كشورهاي عقب مانده بايد بگويم:
اولاً
آنچه به عنوان علل و عوامل انقلاب ها مطرح هستند، عبارتند از: ضعف بنيادين رژيم هاي حاكم، بحرانهاي نظامي، اقتصادي، فشارهاي بين المللي، عدم توجه به نيازهاي مردم، فقر و مشكلات اقتصادي، بيعدالتي، ناامني و عدم رعايت حقوق مردم موجب نارضايتي عمومي و زمينهساز انقلاب ميشوند. كه اين موارد اغلب در كشورهاي عقب مانده، استبداد زده و استعمار شده اتفاق مي افتد. البته اين بدان معنانيست كه در كشورهاي پيشرفته زمينه انقلاب وجود ندارد.ثانياً
انقلاب در هر كشوري ممكن است اتفاق بيفتد، ولي آن كشور و دولتي در خطر انقلاب قرار دارند كه حقوق ملت را رعايت نميكنند و از استحكام لازم نيز بر خوردار نيستند؛ در اين ميان وقتي به تاريخ انقلاب در جهان نظر مياندازيم، ميبينيم كه معروفترين انقلاب هاي جهان كه مسير تاريخ را تغيير دادهاند، سه انقلاب بوده و هست:1. انقلاب كبير فرانسه در سال 1789 م ؛
2. انقلاب روسيه در سال 1917 م ؛
3. انقلاب اسلامي ايران در سال 1979 م . اين سه انقلاب به عنوان مطرحترين انقلابها معرفي شدهاند و ما براي اينكه بيشتر به پاسخ مورد نظر دستيابيم به صورت مختصر دلايل اين انقلابها را بررسي مينماييم.
1. انقلاب فرانسه
اين كشور از سه جنبة اقتصادي، نظامي و سياسي داراي ضعف بود؛ در بعد اقتصادي، اين كشور از 50 سال قبل از انقلاب، دچار مشكلات و بحران هاي اقتصادي شديد شده بود. در بعد نظامي نيز مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم خارجي بود، به همين علت اين كشور دچار خسارات عظيم مالي و جاني شده بود. از نظر سياسي و اجتماعي هم مهمترين منبع قدرت هر نظام يعني مردم نيز دچار ضعف فراوان شده بود. بر اين اساس انقلاب فرانسه شكل گرفت.از نظر جامعه شناختي مردم فرانسه به سه طبقة: روحانيون، نجبا و طبقة سوم تقسيم شده بودند. تعداد افراد طبقة ممتاز جامعه (روحانيون و نجبا) كه صاحبان اصلي قدرت بودند، رقم بسيار ناچيزي در حدود 2 درصد بود. درحالي كه طبقة سوم كه 98 درصد جمعيت آن كشور را تشكيل ميدادند، فاقد هرگونه امتياز سياسي بودند؛ اين طبقه خود شامل بورژواها، توانگران، صنعتگران، كارگران و كشاورزان بود. صنف بورژوا شامل معلمان، پزشكان، وكلاي دادگستري، تجار بزرگ و صاحبان صنايع كوچك بودند. اين صنف به خاطر دارا بودن سواد، كتاب هاي سياسي و اقتصادي زمان خود را مطالعه كرده بودند، لذا خواستار انقلاب سياسي و اجتماعي در آن كشور بودند. بورژواها تلاش ميكردند كه با دگرگوني در آن كشور، همانند دو طبقة ديگر، در مديريت سياسي و مشاركت جامعه سهمي داشته باشند. بدين ترتيب مبارزه عليه رژيم حاكم كه در دست دو طبقة ديگر بود را آغاز كردند كه به انقلاب 1789 فرانسه منتج شد.انقلاب روسيه
در مورد اين كشور هم بايد گفت كه مانند فرانسه از سه جنبة مذكور، داراي ضعف عمده بود. در بعد اقتصادي از آغاز قرن 20 اين كشور در وضعيت نامطلوبي به سر ميبرد كه عواملي از قبيل جنگ 1905 با ژاپن، ركود اقتصادي، بيكاري كارگران، مهاجرت روستائيان و... در اين امر دخيل بودند. غير از اين افزايش شديد تورّم، كاهش درآمدها، بحران نان و سوخت و... همه دست به دست هم داد و زمينههاي لازم براي اعتصاب و شورش كارگران، دهقانان و حتي نظاميان را فراهم آورد كه در نتيجه انقلاب اكتبر 1917 و سقوط حكومت تزارها پديد آمد. از بعد نظامي هم اين كشور در شدت ضعف به سر ميبرد.شكست در جنگهاي 1904 و 1905 در جزيره كريمه در مقابل نيروهاي فرانسوي و انگليسي، و همين طور شكست در مقابل ژاپن در همين سال و... دلايل ضعف نيروهاي نظامي روسيه بود. از بعد مردمي نيز اين كشور به خاطر اعمال تبعيضآميز دچار ضعف و در نهايت سقوط شد. زيرا جامعه روسيه در طول دوران تزار به عنوان يك كشور كشاورزي و فئودالي شناخته شده بود كه اكثريت مردم آن در روستاهاي دور تحت سلطة فئودالها مشغول كشاورزي بودند، اما از اواخر قرن 19 اين كشور با استفاده از سرمايههاي خارجي رشد صنعتي آن آغاز شد. با آغاز به كار صنايع مختلف در شهرهاي روسيه عدهاي از دهقانان روستاها را ترك كردند و در كارخانجات صنعتي مشغول به كار شدند. تجمع كشاورزان ناراضي از سيستم فئودالي كشور، به تشكيل يك طبقه جديد به نام كارگران صنعتي (پرولتار) را در كارخانهها داد و زمينة لازم را براي مبارزه عليه رژيم تزاريسم در آن كشور را فراهم كرد كه از جملة آنها شورش كارگران در سال 1905 ميلادي را ميشود ذكر كرد. بر تعداد اين كارگران ناراضي افزوده شد تا اين كه در سال 1917 با راهپيمايي و اعتصابات كارگران شهر سن پترزبورگ و عدهاي ديگر رژيم تزاريسم سرنگون و حكومت كمونيسم آغاز گرديد.[8]
انقلاب اسلامي ايران
انقلاب اسلامي ايران با تمام انقلابهايي كه در سطح جهان رخ داده است، تفاوت ماهوي و حقيقي داردآنچه كه انقلاب اسلامي را از ساير انقلاب ها متمايز مي كند وجهة اسلامي و ديني بودن انقلاب است. در حقيقت «انقلاب اسلامي يعني راهي كه هدف آن اسلام و ارزشهاي اسلامي است و انقلاب و مبارزه صرفاً براي برقراري ارزش هاي اسلامي انجام ميگيرد[9]» در پيدايش انقلاب اسلامي هر چند ساختار استبدادي رژيم شاهنشاهي و اقتصاد نابسامان و فقر و تبعيض و بي عدالتي و... داراي نقش بودند، ولي علت اصلي پيدايش انقلاب را بايد در سياست اسلام زدايي شاه جستجو نمود[10] كه موجب شد مردم در كنار روحانيت به رهبري امام راحل به مبارزه با رژيم بپردازند. و تنها اسلام بود كه توانست يكپارچگي و وحدت بي نظيري را در ميان مردم به وجود آورد كه بدون توجه به مكاتب سياسي موجود، تحت رهبري امام به مبارزه با رژيم شاهنشاهي پرداخته و اسلام بود كه در جذب و تحرك بخشيدن به نيروهاي مومن و استوار نقش عمده و تعيين كننده داشت و به حاكميت رساندن مكتب و موازين و ارزشهاي اسلامي هدف اصلي قيام مردم بود كه به انقلاب اسلامي تبديل شد. در كليه شعارهاي قاطع و كوبندة همه قشرهاي مردم اين آرمانها متجلّي بود و شعارها نشان دهندة شعور و آگاهي مردم نسبت به اسلامي بودن انقلاب بود».در يك تحليل كلي ميتوان گفت كه انقلاب به صورت ايدهآل در مكان و زماني موفق خواهد شد كه شرايط دو قطبي برجامعه حكم فرما باشد. شرايطي كه در آن گروههاي اجتماعي از نظام سياسي حاكم جدا شده و در مقابل آن ميايستند. چنين جامعهاي با نوعي دوآليسم «ثنويّت» قدرت مواجه ميگردد. بنابراين رابطه موجود ميان قدرت سياسي و قدرت اجتماعي منبع اصلي تعادل يا تعارض را مشخص ميسازد. اگر اين رابطه از نوع رابطة تخاصم و نارضايتي باشد، زمينة وقوع انقلاب را فراهم ميسازد. در تاريخ ملاحظه ميشود كه نارضايتي از حاكمان همواره موجب اعتراضها و خشونتها وبعضاً انقلابها گرديده است. براي مثال در مورد ايران برخي از عوامل نارضايتي اجتماعي كه زمينه را براي انقلاب فراهم كرد، عبارتند از: بيبند و باري، رواج فساد، ساختار سياسي بسته و استبدادي، نارسايي خدمات اجتماعي و شكاف عظيم طبقاتي و... پس يك جامعه و كشور وقتي دچار انقلاب ميشود كه عدم تعادل شديد در جامعه پديد آيد و اين عنصر، اكثريت تودة مردم را فراگيرد و اكثريت از حكومت ناراضي باشند. بنابراين نمودار فرآيند وقوع انقلاب چنين خواهد بود:[11]نارضايتي + حس پرخاشگري + عصيان و طغيان مردم + درخواست وضع مطلوب = انقلاببنابراين انقلاب عموماً عليه رژيمي سنتي و اغلب پادشاهي با اختيارات مطلق يا تحت سلطة يك طبقة آريستوكرات «حكومت اشراف» كه حكومت را در دست دارد، صورت ميگيرد. اين نوع رژيمها داراي ويژگيهاي زير هستند:1. حكومت خود را بر پاية فشار سياسي و اختناق روز افزون اداره ميكنند؛ 2. اقليت محدودي و در اغلب موارد تنها يك نفر كليه اختيارات تصميمگيري و اجرايي را در همة زمينهها در كنترل خود دارند؛ 3. فساد به طور اعمّ به ويژه فساد مالي و رشوهخواري در سطح گستردهاي در ميان گروه حاكم شيوع و رواج دارد؛ 4. چنين حكومت هايي اكثراً بر طبقة سرمايهدار و مرفّه تكيه دارد؛ 5. به رفاه و آسايش و بهبود عمومي وضع جامعه بيتوجه هستند و نتيجتاً تودههاي محروم روز به روز فقيرتر و اقليت حاكم و وابستگان آنها از رفاه بيشتري برخوردار ميشوند. 6. به ارزش هاي حاكم بر جامعه ازجمله عقايد مذهبي و آداب و رسوم اكثر مردم بيتوجهي ميكنند و... چنين رژيم و حكومتي، محيط بالقوه مناسبي براي هدايت جامعه به طرف يك حركت انقلابي فراهم ميكند.[12] حال اين حكومت در هر كشوري باشد چه آمريكايي و آفريقايي و چه اروپايي و آسيايي و جهان سوّمي.معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي، محمد باقر حشمتزاده، موسسه دانش و انديشة معاصر.2. تئوريهاي انقلاب، استانفورد كوهن، ترجمة عليرضا طيب، نشر قومس، 1380.3. انقلاب، هانا آرنت، ترجمة عزت الله فولادوند، خوارزمي، تهران، 1361.4. تحليلي بر انقلاب اسلامي، منوچهر محمدي، تهران، انتشارات امير كبير، 1377.[1] . باباپور، محمد مهدي، تحليلي بر انقلاب اسلامي ايران، مركز جهاني علوم اسلامي، ص 16.[2] . عبدالحميد ابوالحمد، مباني علم سياست، تهران، 1358، ص 364.[3] . بشيريه، حسين، انقلاب و بسيج سياسي، تهران، موسسه انتشارات، ص 11.[4] . باباپور، مهدي، پيشين، ص21.[5] . همان، ص 22.[6] . بشيريه، حسين، پيشين، ص 7 و 8.[7] . همان.[8] . باباپور، محمد مهدي، پيشين، خلاصهاي از ص 312 الي 337.[9]. مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، صدرا، 1368، ص57.[10]. عميد زنجاني، عباسعلي، گزيده انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، تهران، كتاب طوبي، 1376، ص34 و 341.[11] . نجف لكزايي، مير احمدي، زمينههاي انقلاب اسلامي، مؤسسه انتشارات ائمه (ع)، ص 23 ـ 25.[12] . محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، انتشارات امير كبير، 1377، ص 43 و 44.