آغاز و مدت نزول - آغاز و مدت نزول نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آغاز و مدت نزول - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آغاز و مدت نزول

آغاز نزول قرآن در ماه مبارك رمضان و در شب قدر صورت گرفت:

«شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان»[1]،

«انا انزلناه في ليله مباركه انا كنا منذرين، فيها يفرق كل امر حكيم»[2]،

«انا انزلناه في ليله القدر».[3]

شب قدر ـ نزد اماميه ـ ميان دو شب مردد است:
شب 21 و 23 ماه مبارك رمضان
.

شيخ كليني از حسان بن مهران روايت كرده است گويد:
از امام صادق (ع) پرسيدم: شب قدر كدام است ؟

فرمود: «آن را در يكي از دو شب 21 و 23 جستجوكن»

زراره از امام صادق (ع) روايت كرده فرمود:

«شب 19 شب تقدير است، شب 21 شب تعيين و شب 23 شب ختم و امضاي امر است»[4]

شيخ صدوق مي گويد: «مشايخ ما اتفاق نظر دارند كه ليله القدر، شب 23 ماه رمضان است»[5]

اين شب را «ليله الجهني» نيز گويند به شرحي كه در حديث ابوحمزه ثمالي آمده است.[6]

سه سال تاخير نزول . آغاز وحي رسالي (بعثت) در 27 ماه رجب، 13 سال پيش از هجرت (609ميلادي) بود[7]، ولي نزول قرآن به عنوان كتاب آسماني، سه سال تاخير داشت اين سه سال را به نام «فترت»[8] مي خوانند پيامبر(ص) در اين مدت دعوت خود را سري انجام مي داد تا آيه «فاصدع بما تؤمر»[9] نازل شد و دستور اعلان دعوت را دريافت كرد[10] ابو عبداللّه زنجاني گويد: «پس از نزول آيه «اقراباسم ربك الذي خلق»[11] تا مدت سه سال قرآن نازل نشد و اين مدت را فترت وحي مي نامند، سپس قرآن به صورت تدريجي نازل گرديد كه مورد اعتراض مشركين قرار گرفت»[12] چنان كه در آيه «لولا نزل عليه القرآن جمله واحده»[13] به آن اشارت رفت .

مدت نزول

مدت نزول تدريجي قرآن بيست سال است نزول قرآن سه سال بعد از بعثت آغاز و تا آخرين سال حيات پيامبر(ص) ادامه داشت ابوجعفر محمدبن يعقوب كليني رازي (متوفاي 328) حديثي آورده است كه حفص بن غياث ازامام جعفرصادق (ع) مي پرسد: با آن كه نزول قرآن در مدت 20 سال بوده، چراخداوند فرموده است: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن»[14]

محمدبن مسعودعياشي سمرقندي (متوفاي 320) از ابراهيم بن عمر صنعاني نقل مي كند كه به حضرت امام صادق (ع) عرض كرد: چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گرديده با آن كه در مدت بيست سال نازل شده است؟[15]

علي بن ابراهيم قمي مي گويد: از امام صادق (ع) سؤال شد:

چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گرديد، با آن كه در طول بيست سال نازل شده است ؟[16]

امام صادق (ع) در روايات مذكور تصريح فرمودند: «ثم نزل في طول عشرين عاما»

كه ابن بابويه صدوق[17] وعلامه مجلسي[18] و سيد عبداللّه شبر[19] و ديگران اين نظر رابرگزيده اند.[20]

سعيدبن مسيب، (متوفاي 95)، از بزرگان تابعين و از فقهاي سبعه مدينه، مي گويد: قرآن بر پيامبر اسلام (ص) در سن 43 سالگي نازل شد[21] و اين غير ازبعثت است كه به اتفاق امت در سن 40 سالگي بوده است واحدي نيشابوري ازعامر بن شراحيل شعبي، از فقها و ادباي تابعين (20 ـ 109)، نقل مي كند كه گفته است: «مدت نزول قرآن حدودا بيست سال بوده است»[22]، و نيزامام احمدبن حنبل از وي نقل مي كند كه گفته است: «نبوت پيامبر(ص) در سن چهل سالگي بوده است و پس از سه سال، قرآن در مدت بيست سال نازل شده» وابوالفدا، معروف به ابن كثير مي گويد: «سند اين نقل كاملا صحيح است»[23]

ابوجعفر طبري از عكرمه روايت كرده كه ابن عباس گفته است:

«نزول قرآن، از آغاز تا پايان، بيست سال به طول انجاميد»[24]

ابوالفدا اسماعيل بن كثير دمشقي (متوفاي 774) از محمدبن اسماعيل بخاري حديثي مي آورد كه ابن عباس و عايشه گفتند:
«قرآن به مدت ده سال در مكه و ده سال درمدينه نازل شد»

و نيز از ابوعبيد قاسم بن سلام روايت بيست سال نزول قرآن را آورده و در پايان گفته است: «هذا اسناد صحيح».[25]

در اين جا سه پرسش مطرح مي شود:
چگونه نزول قرآن يا آغاز نزول آن در شب قدر بوده است در حالي كه بعثت پيامبر در 27 رجب با پنج آيه از اول سوره علق آغاز شد؟

چگونه نزول قرآن در شب قدر انجام گرفته است در حالي كه قرآن در مدت بيست سال، نجوما يعني هر چند آيه و در مناسبت هاي مختلف و پيش آمدهاي گوناگون، نازل شده است ؟

كدام آيات يا سوره براي نخستين بار بر پيامبر نازل شده است ؟

اگر اولين آيات يااولين سوره، سوره علق و پنج آيه از ابتداي آن است، چرا به سوره حمد«فاتحه الكتاب» مي گويند؟

جواب پرسش اول و سوم روشن است زيرا نزول قرآن، چنان كه اشاره شد، سه سال پس از بعثت انجام گرفته است در سه سال اول بعثت، دعوت به گونه سري انجام مي گرفت و هنوز براي اسلام كتابي نازل نشده بود تا آن كه آيه «فاصدع بماتؤمر»[26] نازل گرديد و پيامبر(ص) به اعلام علني دعوت ماموريت يافت ونزول قرآن آغاز شد[27] اما چرا به سوره حمد «فاتحه الكتاب» مي گويند، اگر اين نام را در زمان حيات پيامبر(ص) برآن سوره اطلاق كرده باشند[28]، بدين دليل است كه اولين سوره كاملي است كه بر پيامبر نازل شده است در برخي روايات آمده است كه همان روز اول بعثت، جبرئيل نماز و وضو را طبق آيين اسلام به پيامبرتعليم نمود، زيرا «لاصلاه الا بفاتحه الكتاب»، بنابراين سوره مذكور به طور كامل نازل شد.[29]

در مورد پرسش دوم: يعني نزول قرآن در شب قدر و تعارض آن با نزول تدريجي، گفت وگو بسيار است و آراي مختلف در اين زمينه عرضه شده است كه خلاصه اي از آن را در ذيل مي آوريم:

نظر اول

آغاز نزول قرآن در شب قدر بوده است، چنان كه از ظاهر آيه «شهررمضان الذي انزل فيه القرآن»[30] به دست مي آيد بيش تر محققين اين راي رابرگزيده اند زيرا معاصرين نزول آيه از واژه قرآن، قرآن كامل را نمي فهميدند بر اساس اين نظر آيه مذكور ابتداي نزول را مي رساند ازاين رو بيش تر مفسرين آيه شريفه را اين گونه تفسير كرده­اند:

«اي بد نزول القرآن فيه»[31] مگر كساني كه متعبد به ظاهر رواياتند[32] روايات درباره تفسير قرآن، حجيت تعبديه ندارند، زيرا تعبددر مورد عمل است، نه در مورد عقيده و درك مخصوصا اگر روايات با ظاهر لفظمخالف بوده و نياز به تاويل داشته باشند به علاوه اين قرآن با الفاظ و عبارات وخصوصياتش نمي تواند يك جا و در يك شب نازل شده باشد، مگر آن كه به تاويل دست بزنيم مثلا در قرآن از گذشته اي خبر مي دهد كه نسبت به اولين شب قدر، آينده دور محسوب مي شود براي مثال: «و لقد نصركم اللّه ببدر و انتم اذله[33]، خداوند شما را در (جنگ) بدر ياري كرد (و بر دشمنان خطرناك پيروز ساخت) در حالي كه شما (نسبت به آنان) ناتوان بوديد».

«لقد نصركم اللّه في مواطن كثيره و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا وضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين ثم انزل اللّه سكينته علي رسوله و علي المؤمنين و انزل جنودا لم تروها[34]، خداوند شما را در جاهاي زيادي ياري كرد (و بر دشمن پيروز شديد) و (نيز) در روز حنين آن هنگام كه فزوني جمعيتتان شما را مغرور ساخت، ولي (اين فزوني جمعيت) هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت (به دشمن) كرده، فرار نموديد آن گاه خداوند سكينه (آرامش) خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرود آورد، و سپاهياني فرو فرستاد كه آن ها را نمي ديديد».

«الا تنصروه فقد نصره اللّه اذ اخرجه الذين كفروا ثاني اثنين اذ هما في الغار اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان اللّه معنا فانزل اللّه سكينته عليه و ايده بجنود لم تروها و جعل كلمه الذين كفروا السفلي و كلمه اللّه هي العليا و اللّه عزيز حكيم[35]، اگر او را ياري نكنيد قطعاخدا او را ياري كرد (و در مشكل ترين لحظه ها او را تنها نگذاشت) آن هنگام كه كافران او را (از مكه) بيرون كردند، در حالي كه دومين نفر بود (و يك نفر بيش ترهم راه نداشت) در آن هنگام كه آن دو در غار بودند وقتي به هم راه خود مي گفت: غم مخور، خدا با ماست، در اين موقع خداوند سكينه (و آرامش) خود را بر او فروفرستاد و او را با سپاهياني كه آن ها را نمي ديديد تقويت نمود و گفتار (و هدف) كافران را پست تر گردانيد (و آنان را با شكست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آيين او) برتر (و پيروز) است و خداوند عزيز و حكيم است».

«عفا اللّه عنك لم اذنت لهم حتي يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين[36]، خداوند تو را بخشيد چرا پيش از آن كه راست گويان و دروغ گويان را بشناسي به آنان اجازه دادي ؟ (خوب بود صبر مي كردي تا هر دو گروه خود را نشان دهند)».

«فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول اللّه و كرهوا ان يجاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل اللّه و قالوا لا تنفروا في الحر[37]، برجاي ماندگان (از جنگ تبوک) از مخالفت با رسول خدا خوشنود بودند و كراهت داشتند كه با اموال و جان هاي خود در راه خدا جهاد كنند و (به يك ديگر و به مؤمنان) گفتند: در اين گرما (به سوي ميدان) بسيج نشويد.

«و جا المعذرون من الا عراب ليؤذن لهم و قعد الذين كذبوا اللّه و رسوله[38]، وعذر خواهان از اعراب (نزد تو) آمدند كه به آنان اجازه (ترک جهاد) داده شود و آنان كه به خدا و پيامبرش دروغ گفتند بدون هيچ عذري در خانه خود نشستند».

«و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين و ارصادا لمن حارب اللّه ورسوله من قبل[39]، گروهي ديگر از آنان، كساني هستند كه مسجدي ساختندبراي زيان (به مسلمانان) و (تقويت) كفر و تفرقه افكني ميان مؤمنان و كمين گاهي براي كسي كه با خدا و پيامبرش به جنگ برخاسته بود».

«من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر وما بدلوا تبديلا[40]، در ميان مؤمنان مرداني هستند كه بر سر عهدي كه با خدابستند صادقانه ايستاده اند بعضي پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و برخي ديگر در (همين) انتظارند، و هرگز تغيير و تبديلي در عهدو پيمان خود ندادند».

«قد سمع اللّه قول التي تجادلك في زوجها و تشتكي الي اللّه و اللّه يسمع تحاوركما[41]، خداوند سخن زني را كه درباره شوهرش با تو گفتگو و به خدا شكايت مي كرد شنيد (و تقاضاي او را اجابت كرد)، خداوند گفتگوي شما را با هم (و اصرار آن زن را درباره حل مشكلش) مي شنيد».

اين قبيل آيات در قرآن بسيار است كه از گذشته خبر مي دهد و اگر نزول آن درشب قدر (اولين شب قدر) بوده باشد، بايد به صورت مستقبل (آينده دور)بيايدوگرنه سخن، از حالت صدق و ظاهر حقيقت به دور خواهد بود.

علاوه بر استدلال مذكور، در قرآن آيات ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد، مبهم و مبين بسيار است در حالي كه مقتضاي ناسخ بودن، تاخير زماني آيات ناسخ از منسوخ است هم چنين بقيه تقييدات و مخصوصا بيان مبهمات كه لازمه طبيعي و عادي آن وجود فاصله زماني است پس هرگز معقول نيست كه قرآن موجود يك جا نازل شده باشد و نيز خود آيه «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن»[42] و آيات مشابه از گذشته حكايت دارند، به گونه اي كه شامل خود اين آيات نمي شوند پس اين آيات از چيز ديگر، جز خود خبر مي دهند و آن شروع نزول قرآن است توضيح اين كه اين آيات خود جز قرآنند و اگر از تمامي قرآن خبرمي دادند كه در شب قدر نازل شده از خود نيز خبر داده اند پس لازمه آن، اين است كه اين آيات نيز در شب قدر نازل شده باشند و بايستي بدين صورت گفته شود: «الذي ينزل» يا «انا ننزله» تا اين كه حكايت از زمان حال باشد، ولي اين آيات از غيرخود خبر مي دهند و اين نيست جز آن كه بگوييم منظور از نزول در شب قدر، آغازنزول بوده است نه اين كه همه قرآن يك جا در اين شب نازل شده باشد. شيخ مفيد درباره گفتار صدوق كه براي قرآن دو نزول فرض كرده است: دفعي وتدريجي كه نظر پنجم است مي گويد: «منشا آن چه شيخ ابوجعفر صدوق برگزيده خبر واحدي است كه نه موجب علم مي شود تا آن را باور كرد، و نه موجب عمل مي گردد تا آن را تعبدا پذيرفت به علاوه نزول قرآن در حالات گوناگون و در مناسبت هاي مختلف كه اسباب نزول خوانده مي شود، خود شاهدي است بر نپذيرفتن ظاهر آن خبر، زيرا قرآن درباره جرياناتي سخن مي گويد كه پيش از حدوث آن مفهومي ندارد و نمي تواند حقيقت باشد، جز آن كه همان موقع نازل شده باشد مثلا قرآن از گفته منافقين خبر مي دهد:

«و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم اللّه بكفرهم فقليلا ما يؤمنون»[43]

و يا گفتار مشركان رانقل مي كند «و قالوا لو شا الرحمان ما عبدناهم مالهم بذلك من علم»[44] اين گونه خبرها از گذشته است، نمي شود پيش از زمان وقوع صادر شود در قرآن نظاير چنين اخبار فراوان است.[45]

سيد مرتضي علم الهدي نيز مي گويد: «اگر شيخ ابوجعفر صدوق در اين كه قرآن يك جا نازل شده است بر روايات تكيه كرده باشد، آن ها نه موجب علم اند و نه مايه يقين و در مقابل آن ها روايات بسياري است كه خلاف آن را ثابت مي كند و قرآن رانازل شده در مناسبت هاي مختلف مي داند برخي در مكه و برخي در مدينه و احياناحضرت رسول در پيش آمدهايي منتظر مي ماند تا آيه يا آياتي نازل شود، اين قبيل آيات در قرآن بسيار است به علاوه خود قرآن صريحا دلالت دارد كه به طور پراكنده نازل شده است: «و قال الذين كفروا لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت به فؤادك و رتلناه ترتيلا»[46] آيه «كذلك لنثبت» نشان مي دهد كه قرآن به طور پراكنده نازل شده است تا موجب استواري قلب پيامبر گردد».[47]

نظر دوم

گروهي معتقدند كه در شب قدر هر سال، آن اندازه از قرآن كه نياز سال بود يك جا بر پيامبر(ص) نازل مي شد، سپس همان آيات تدريجا در ضمن سال، برحسب مناسبت ها و پيش آمدها نازل مي گرديده است بر اين فرض، مقصود از شهررمضان ـ كه قرآن در آن نازل شده است ـ و هم چنين ليلة القدر، يك رمضان و يك ليلة القدر نيست، بلكه همه ماه هاي رمضان و همه شب هاي قدر هر سال منظوراست يعني نوع مقصود است نه شخص اين نظر را به ابن جريج، عبدالملك بن عبدالعزيزبن جريج (متوفاي 150) نسبت داده اند و برخي ديگر ازدانش مندان نيز با آن موافقند[48] اين نظر با ظاهر تعبير قرآن ـ چنان كه گذشت منافات دارد و تمام اعتراضاتي كه بر نظر پنجم وارد است بر اين نظر نيز واردمي باشد.

نظر سوم

مقصود از «انزل فيه القرآن» انزل في شانه يا في فضله القرآن است سفيان بن عيينه (متوفاي 198) مي گويد: «معني الاية: انزل في فضله القرآن» ضحاك بن مزاحم (متوفاي 106) مي گويد: «انزل صومه في القرآن» برخي ديگر نيزآن را پذيرفته اند[49] البته اين احتمال با آيه «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن»[50] در سوره بقره ممكن است سازگار باشد، اما با آيات سوره دخان وقدر سازگار نمي سازد.

نظر چهارم

بيش تر آيات قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شده است كه برخي علما مانند سيد قطب آن را به صورت احتمال آورده اند[51]، ولي هيچ نشانه اي براي اثبات اين نظر در دست نيست به علاوه اين نظر مخصوص آيه سوره بقره است و شامل دو سوره قدر و دخان كه مي گويد ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم، نمي شود.

بنابراين سه نظر اخير قابل پذيرش نيستند عمده نظر اول و نظر پنجم است.

نظر پنجم

گروهي معتقدند كه قرآن دو نزول داشته است: دفعي و تدريجي درشب قدر همه قرآن يك جا بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده، سپس در طول مدت نبوت دوباره به تدريج نازل گرديده است اين نظر شايد مشهورترين نظر نزد اهل حديث باشد و منشا آن رواياتي است كه اين تفصيل در آن ها آمده است برخي به ظاهرروايات اخذ كرده و برخي با تاويل، آن را پذيرفته اند جلال الدين سيوطي مي گويد:

«صحيح ترين و مشهورترين اقوال همين قول است و روايات بسيار برآن دلالت دارد»

از ابن عباس روايت كرده اند: «انزل القرآن ليلة القدر جملة واحدة الي السماالدنيا و وضع في بيت العزة ثم انزل نجوما علي النبي (ص) في عشرين سنة».[52]

طبق روايات اهل سنت قرآن يك جا از عرش بر آسمان اول (پايين ترين آسمان ها) نازل گرديد، آن گاه در جاي گاهي به نام «بيت العزة» به وديعت نهاده شد، ولي در روايات شيعه آمده است كه قرآن از عرش بر آسمان چهارم فرود آمد و در«بيت معمور» نهاده شد صدوق آن را جز عقايد اماميه دانسته است:

«نزل القرآن في شهر رمضان في ليلة القدر جملة واحدة الي البيت المعمور في السما الرابعة ثم نزل من البيت المعمور في مدة عشرين سنة و ان اللّه ـ عزوجل ـ اعطي نبيه العلم جملة»
[53]

اگرچه اهل ظاهر، به ظاهر اين روايات بسنده كرده، آن را همين گونه پذيرفته اند، ولي اهل تحقيق به دليل اشكالات زير آن روايات را تاويل برده اند:

حكمت و مصلحت نزول قرآن از عرش به آسمان اول يا چهارم و قرار دادن آن دربيت العزة يا بيت معمور چيست؟

چه حكمتي در اين نقل مكان نهفته است ؟

به علاوه اين نزول چه سودي براي مردم يا براي پيامبر(ص) دارد كه خداوند آن را باعظمت ياد مي كند؟

آن چه از قرآن خواندني است همان آيات و سوره و معاني ومفاهيم راه گشاست آيا آمدن آن در شب قدر در آسمان اول يا چهارم كسب فضيلتي است و توفيقي براي مردم ايجاد مي كند؟

فخر رازي در جواب اين پرسش ها گفته است: «شايد تسهيل امر مورد نظربوده است تا در موقع نياز به نزول آيه يا سوره، جبرئيل بتواند فورا از نزديك ترين جا، آيه مورد نياز را بر پيامبر(ص) فرود آورد»[54] ولي اين جواب، متناسب با مقام علمي فخر رازي نيست، زيرا در ملا اعلي (ماورا الطبيعه) قرب و بعد مكاني وجود ندارد.

در زمينه نزول دفعي و تدريجي قرآن، بزرگان توجيهاتي دارند كه بيش تر جنبه تاويل احاديث ياد شده را دارد كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1. مقصود از نزول دفعي قرآن بر پيامبر اكرم (ص) در شب قدر، آگاهي دادن پيامبربه محتواي كلي قرآن است اين تاويل در كلام شيخ صدوق آمده است او مي گويد: «وان اللّه اعطي نبيه العلم جملة»، يعني قرآن با بيان الفاظ و عبارات در آن شب برپيامبر نازل نشده است، بلكه صرفا علم به آن را به او عطا كردند و پيامبر اجمالا برمحتواي قرآن آگاهي يافت.

2. فيض كاشاني بيت معمور را قلب پيامبر دانسته است، زيرا قلب آن بزرگوار خانه معمور خداست كه در آسمان (رتبه) چهارم جهان ماده قرار دارد پيامبر، مراتب جماد و نبات و حيوان را پشت سر گذارده و به اوج مرتبه چهارم يعني جهان انسانيت نايل گشته است آن گاه قرآن در مدت بيست سال، از قلب پيامبر اكرم(ص) به لسان شريفش، هرگاه كه جبرئيل مقداري از آن را نازل مي كرد، جريان مي يافت[55] اين تفسير هم مشكلي را حل نمي كند، زيرا چنين توجيهي بيان گرد و نوع نزول نخواهد بود، تنها آگاهي هاي كلي و محتوايي را نشان مي دهد.

3. ابوعبداللّه زنجاني گويد: روح قرآن كه اهداف عالي قرآن است و جنبه هاي كلي دارد، در آن شب بر قلب پاك پيامبر اكرم تجلي يافت «نزل به الروح الا مين علي قلبك»[56]، سپس در طول سال ها بر زبان مباركش ظاهر گشت «و قرآنا فرقناه لتقراه علي الناس علي مكث و نزلناه تنزيلا».[57]


آغاز نزول قرآن در ماه مبارك رمضان و در شب قدر صورت گرفت:

«شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان»[58]،

«انا انزلناه في ليله مباركه انا كنا منذرين، فيها يفرق كل امر حكيم»[59]،

«انا انزلناه في ليله القدر».[60]

شب قدر ـ نزد اماميه ـ ميان دو شب مردد است: شب 21 و 23 ماه مبارك رمضان شيخ كليني از حسان بن مهران روايت كرده است گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: شب قدر كدام است ؟

فرمود: «آن را در يكي از دو شب 21 و 23 جستجوكن»

زراره از امام صادق (ع) روايت كرده فرمود:

«شب 19 شب تقدير است، شب 21 شب تعيين و شب 23 شب ختم و امضاي امر است»[61]

شيخ صدوق مي گويد: «مشايخ ما اتفاق نظر دارند كه ليله القدر، شب 23 ماه رمضان است»[62]

اين شب را «ليله الجهني» نيز گويند به شرحي كه در حديث ابوحمزه ثمالي آمده است.[63]

سه سال تاخير نزول . آغاز وحي رسالي (بعثت) در 27 ماه رجب، 13 سال پيش از هجرت (609ميلادي) بود[64]، ولي نزول قرآن به عنوان كتاب آسماني، سه سال تاخير داشت اين سه سال را به نام «فترت»[65] مي خوانند پيامبر(ص) در اين مدت دعوت خود را سري انجام مي داد تا آيه «فاصدع بما تؤمر»[66] نازل شد و دستور اعلان دعوت را دريافت كرد[67] ابو عبداللّه زنجاني گويد: «پس از نزول آيه «اقراباسم ربك الذي خلق»[68] تا مدت سه سال قرآن نازل نشد و اين مدت را فترت وحي مي نامند، سپس قرآن به صورت تدريجي نازل گرديد كه مورد اعتراض مشركين قرار گرفت»[69] چنان كه در آيه «لولا نزل عليه القرآن جمله واحده»[70] به آن اشارت رفت .

مدت نزول

مدت نزول تدريجي قرآن بيست سال است نزول قرآن سه سال بعد از بعثت آغاز و تا آخرين سال حيات پيامبر(ص) ادامه داشت ابوجعفر محمدبن يعقوب كليني رازي (متوفاي 328) حديثي آورده است كه حفص بن غياث ازامام جعفرصادق (ع) مي پرسد: با آن كه نزول قرآن در مدت 20 سال بوده، چراخداوند فرموده است:
«شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن»

[71] محمدبن مسعودعياشي سمرقندي (متوفاي 320) از ابراهيم بن عمر صنعاني نقل مي كند كه به حضرت امام صادق (ع) عرض كرد:

چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گرديده با آن كه در مدت بيست سال نازل شده است؟[72]

علي بن ابراهيم قمي مي گويد: از امام صادق (ع) سؤال شد: چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گرديد، با آن كه در طول بيست سال نازل شده است ؟[73]
امام صادق (ع) در روايات مذكور تصريح فرمودند:

«ثم نزل في طول عشرين عاما» كه ابن بابويه صدوق[74] وعلامه مجلسي[75] و سيد عبداللّه شبر[76] و ديگران اين نظر رابرگزيده اند.[77]

سعيدبن مسيب، (متوفاي 95)، از بزرگان تابعين و از فقهاي سبعه مدينه، مي گويد: قرآن بر پيامبر اسلام (ص) در سن 43 سالگي نازل شد[78] و اين غير ازبعثت است كه به اتفاق امت در سن 40 سالگي بوده است واحدي نيشابوري ازعامر بن شراحيل شعبي، از فقها و ادباي تابعين (20 ـ 109)، نقل مي كند كه گفته است: «مدت نزول قرآن حدودا بيست سال بوده است»[79]، و نيزامام احمدبن حنبل از وي نقل مي كند كه گفته است: «نبوت پيامبر(ص) در سن چهل سالگي بوده است و پس از سه سال، قرآن در مدت بيست سال نازل شده» وابوالفدا، معروف به ابن كثير مي گويد: «سند اين نقل كاملا صحيح است»[80]

ابوجعفر طبري از عكرمه روايت كرده كه ابن عباس گفته است:

«نزول قرآن، از آغاز تا پايان، بيست سال به طول انجاميد»[81]

ابوالفدا اسماعيل بن كثير دمشقي (متوفاي 774) از محمدبن اسماعيل بخاري حديثي مي آورد كه ابن عباس و عايشه گفتند: «قرآن به مدت ده سال در مكه و ده سال درمدينه نازل شد» و نيز از ابوعبيد قاسم بن سلام روايت بيست سال نزول قرآن را آورده و در پايان گفته است: «هذا اسناد صحيح».[82]

در اين جا سه پرسش مطرح مي شود:
چگونه نزول قرآن يا آغاز نزول آن در شب قدر بوده است در حالي كه بعثت پيامبر در 27 رجب با پنج آيه از اول سوره علق آغاز شد؟

چگونه نزول قرآن در شب قدر انجام گرفته است در حالي كه قرآن در مدت بيست سال، نجوما يعني هر چند آيه و در مناسبت هاي مختلف و پيش آمدهاي گوناگون، نازل شده است ؟

كدام آيات يا سوره براي نخستين بار بر پيامبر نازل شده است ؟

اگر اولين آيات يااولين سوره، سوره علق و پنج آيه از ابتداي آن است، چرا به سوره حمد«فاتحه الكتاب» مي گويند؟

جواب پرسش اول و سوم روشن است زيرا نزول قرآن، چنان كه اشاره شد، سه سال پس از بعثت انجام گرفته است در سه سال اول بعثت، دعوت به گونه سري انجام مي گرفت و هنوز براي اسلام كتابي نازل نشده بود تا آن كه آيه «فاصدع بماتؤمر»[83] نازل گرديد و پيامبر(ص) به اعلام علني دعوت ماموريت يافت ونزول قرآن آغاز شد[84] اما چرا به سوره حمد «فاتحه الكتاب» مي گويند، اگر اين نام را در زمان حيات پيامبر(ص) برآن سوره اطلاق كرده باشند[85]، بدين دليل است كه اولين سوره كاملي است كه بر پيامبر نازل شده است در برخي روايات آمده است كه همان روز اول بعثت، جبرئيل نماز و وضو را طبق آيين اسلام به پيامبرتعليم نمود، زيرا «لاصلاه الا بفاتحه الكتاب»، بنابراين سوره مذكور به طور كامل نازل شد.[86]

در مورد پرسش دوم: يعني نزول قرآن در شب قدر و تعارض آن با نزول تدريجي، گفت وگو بسيار است و آراي مختلف در اين زمينه عرضه شده است كه خلاصه اي از آن را در ذيل مي آوريم:

نظر اول

آغاز نزول قرآن در شب قدر بوده است، چنان كه از ظاهر آيه «شهررمضان الذي انزل فيه القرآن»[87] به دست مي آيد بيش تر محققين اين راي رابرگزيده اند زيرا معاصرين نزول آيه از واژه قرآن، قرآن كامل را نمي فهميدند بر اساس اين نظر آيه مذكور ابتداي نزول را مي رساند ازاين رو بيش تر مفسرين آيه شريفه را اين گونه تفسير كرده­اند:

«اي بد نزول القرآن فيه»
[88]

مگر كساني كه متعبد به ظاهر رواياتند[89] روايات درباره تفسير قرآن، حجيت تعبديه ندارند، زيرا تعبددر مورد عمل است، نه در مورد عقيده و درك مخصوصا اگر روايات با ظاهر لفظمخالف بوده و نياز به تاويل داشته باشند به علاوه اين قرآن با الفاظ و عبارات وخصوصياتش نمي تواند يك جا و در يك شب نازل شده باشد، مگر آن كه به تاويل دست بزنيم مثلا در قرآن از گذشته اي خبر مي دهد كه نسبت به اولين شب قدر، آينده دور محسوب مي شود براي مثال: «و لقد نصركم اللّه ببدر و انتم اذله[90]، خداوند شما را در (جنگ) بدر ياري كرد (و بر دشمنان خطرناك پيروز ساخت) در حالي كه شما (نسبت به آنان) ناتوان بوديد».

«لقد نصركم اللّه في مواطن كثيره و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا وضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين ثم انزل اللّه سكينته علي رسوله و علي المؤمنين و انزل جنودا لم تروها[91]، خداوند شما را در جاهاي زيادي ياري كرد (و بر دشمن پيروز شديد) و (نيز) در روز حنين آن هنگام كه فزوني جمعيتتان شما را مغرور ساخت، ولي (اين فزوني جمعيت) هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت (به دشمن) كرده، فرار نموديد آن گاه خداوند سكينه (آرامش) خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرود آورد، و سپاهياني فرو فرستاد كه آن ها را نمي ديديد».

«الا تنصروه فقد نصره اللّه اذ اخرجه الذين كفروا ثاني اثنين اذ هما في الغار اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان اللّه معنا فانزل اللّه سكينته عليه و ايده بجنود لم تروها و جعل كلمه الذين كفروا السفلي و كلمه اللّه هي العليا و اللّه عزيز حكيم[92]، اگر او را ياري نكنيد قطعاخدا او را ياري كرد (و در مشكل ترين لحظه ها او را تنها نگذاشت) آن هنگام كه كافران او را (از مكه) بيرون كردند، در حالي كه دومين نفر بود (و يك نفر بيش ترهم راه نداشت) در آن هنگام كه آن دو در غار بودند وقتي به هم راه خود مي گفت: غم مخور، خدا با ماست، در اين موقع خداوند سكينه (و آرامش) خود را بر او فروفرستاد و او را با سپاهياني كه آن ها را نمي ديديد تقويت نمود و گفتار (و هدف) كافران را پست تر گردانيد (و آنان را با شكست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آيين او) برتر (و پيروز) است و خداوند عزيز و حكيم است».

«عفا اللّه عنك لم اذنت لهم حتي يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين[93]، خداوند تو را بخشيد چرا پيش از آن كه راست گويان و دروغ گويان را بشناسي به آنان اجازه دادي ؟ (خوب بود صبر مي كردي تا هر دو گروه خود را نشان دهند)».

«فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول اللّه و كرهوا ان يجاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل اللّه و قالوا لا تنفروا في الحر[94]، برجاي ماندگان (از جنگ تبوک) از مخالفت با رسول خدا خوشنود بودند و كراهت داشتند كه با اموال و جان هاي خود در راه خدا جهاد كنند و (به يك ديگر و به مؤمنان) گفتند: در اين گرما (به سوي ميدان) بسيج نشويد.

«و جا المعذرون من الا عراب ليؤذن لهم و قعد الذين كذبوا اللّه و رسوله[95]، وعذر خواهان از اعراب (نزد تو) آمدند كه به آنان اجازه (ترک جهاد) داده شود و آنان كه به خدا و پيامبرش دروغ گفتند بدون هيچ عذري در خانه خود نشستند».

«و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين و ارصادا لمن حارب اللّه ورسوله من قبل[96]، گروهي ديگر از آنان، كساني هستند كه مسجدي ساختندبراي زيان (به مسلمانان) و (تقويت) كفر و تفرقه افكني ميان مؤمنان و كمين گاهي براي كسي كه با خدا و پيامبرش به جنگ برخاسته بود».



[1] . بقره 2: 185.

[2] . دخان 44: 4 ـ 3.

[3] . قدر 97: 1.

[4] . ر ك: محمدبن حسن حر عاملي، وسايل الشيعه، ج 7، ابواب احكام شهر رمضان، باب 32، حديث 1 و2شيخ طوسي، التهذيب، ج4، ص 330، شماره 1032.

[5] . شيخ صدوق، الخصال، ج2، ص 102 التمهيد، ج1، ص 109 ـ 108.

[6] . ر ـ ك: وسايل الشيعه ج 10 ص 355 التمهيد ج 1 ص 108.

[7] . در اين كه بعثت در 27 ماه رجب اتفاق افتاده است، روايات بسياري وارد شده و در آن ها عبادات ويژه اي سفارش شده است، زيرا آن روز را پيوسته باب فتح بركات دانسته اند (ر ك: ابن الشيخ، الامالي، ص 28 كافي، ج 4، ص 149 بحارالانوار، ج 18، ص 189 وسايل الشيعه، ج 7، ابواب الصوم المندوب، باب 15، حديث 7 ـ 1مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 150 سيره حلبيه، ج1، ص 238 منتخب كنزالعمال در حاشيه مسند احمد، ج3، ص 362)، ولي ابوجعفر طبري آملي (224 ـ 310) روايتي دارد كه به استناد آيه 41 سوره انفال «و ما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان» آغاز بعثت را روز 17 رمضان دانسته است، زيرا اين آيه درباره جنگ بدر كه در همين زمان اتفاق افتاد، نازل شد و ظاهرا ابوعبداللّه زنجاني آن را تاييد كرده است (تاريخ القرآن، ص 7) ولي آيه كريمه صرفا اشاره دارد كه در اين روز آيه هايي از قرآن درباره انفال و ديگر شؤون مربوط به جنگ بر پيامبر نازل شده است، اما درباره آغاز نزول قرآن يا بعثت در اين روز سخني در بين نيست (التمهيد، ج1، ص 106).

[8] . فترت به معناي سستي و كاهش يافتن است در اين جا كنايه از قطع تداوم وحي قرآني مي باشد.

[9] . حجر 15: 94.

[10] . ر ك: سيره ابن هشام، ج1، ص 280 ابو الحسن علي بن ابراهيم القمي1 ابو الحسن علي بن ابراهيم القمي، 4، تفسير قمي، ذيل آيه 94 سوره حجرمناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص 40.

[11] . علق 96: 1.

[12] . تاريخ القرآن، ص 9.

[13] . فرقان25: 32.

[14] . بقره 2: 185 ر ك: اصول كافي، ج2، ص 628، حديث 6.

[15] . تفسير عياشي، ج1، ص 80، حديث 184.

[16] . تفسير قمي، ج1، ص 66.

[17] . شيخ صدوق، الاعتقادات، ص 101.

[18] . بحارالانوار، ج18، ص 250و 253.

[19] . عبداللّه شبر، تفسير شبر، ص 350.

[20] . ر ك: جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 40.

[21] . حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين، ج2، ص 610.

[22] . علي بن احمد واحدي نيشابوري، اسباب النزول، ص 3.

[23] . ر ك: ابن كثير، البدايه و النهايه في التاريخ، ج3، ص 4 الاتقان، ج1، ص 45 طبقات ابن سعد، ج1، ص 127.

[24] . تفسير طبري، ج2، ص 85.

[25] . ابن كثير، فضائل قرآن (در پايان تفسير ابن كثير چاپ شده است) ص 2.

[26] . حجر 15: 94.

[27] . ر ك: التمهيد، ج1، ص 108 به بعد.

[28] . ممكن است اين نام پس از رحلت پيامبر و موقعي كه جمع قرآن صورت گرفت برآن سوره اطلاق شده گ گ باشد به اعتبار آن كه در ابتداي مصحف قرار گرفته است .

[29] . التمهيد، ج1، ص 110.

[30] . بقره 2: 185.

[31] . زمخشري گويد: «و معني (انزل فيه القرآن) ابتد فيه انزاله» (الكشاف، ج1، ص 227) بيضاوي گويد: «اي ابتد فيه انزاله» (انوار التنزيل، ج1، ص 217) شيخ محمد عبده گويد: «المراد بانزال القرآن فيه، بدؤه و اوله»(تفسير المنار، ج2، ص 158) مراغي گويد: «اي هذه الايام هي شهر رمضان الذي بد فيه بانزال القرآن» (تفسيرالمراغي، ج2، ص 73) ابن شهر آشوب گويد: «القرآن في هذا الموضع لا يفيد العموم والاستغراق و انما يفيدالجنس، فاي شي نزل فيه فقد طابق الظاهر» (متشابهات القرآن، ج1، ص 63) و نيز گويد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن اي ابتد نزوله» (المناقب، ج1، ص 150) و هكذا قال المفيد في شرح العقائد (تصحيح الاعتقاد، ص 58) والسيد المرتضي في اجوبه المسائل الطرابلسيات الثالثه ضمن المجموعه الاولي من رسائل الشريف المرتضي، ص 405 ـ 403.

[32] . تفسير صافي، مقدمه نهم كنز الدقائق مشهدي، ج1، ص 430 تفسير عياشي، ج1، ص 80 تفسير قمي، ج1، ص 66.

[33] . آل عمران 3: 123.

[34] . توبه 9: 25 و 26.

[35] . توبه 9: 40.

[36] . توبه 9: 43.

[37] . توبه 9: 81.

[38] . توبه 9: 90.

[39] . توبه 9: 107.

[40] . احزاب 33: 23.

[41] . مجادله 58: 1.

[42] . بقره 2: 185
[43] . بقره2: 88.

[44] . زخرف 43: 20.

[45] . محمد بن النعمان (شيخ مفيد)، تصحيح الاعتقاد، ص 57 و 58.

[46] . فرقان 25: 32.

[47] . رسائل مرتضي، مجموعه 1، جواب مسايل طرابلسيات 3، ص 405 ـ 403.

[48] . ر ك: تفسير كبير رازي، ج5، ص 85 الدر المنثور، ج1، ص 189 تفسير طبرسي، ج2، ص 276 الاتقان، ج1، ص 40.

[49] . تفسير طبرسي، ج1، ص 276 الكشاف، ج1، ص 227 الدرالمنثور، ج1، ص 190 تفسير كبير رازي، ج5، ص 80.

[50] . بقره 2: 185.

[51] . سيد قطب، في ظلال القرآن، ج2، ص 79
[52] . الاتقان، ج1، ص 117 ـ 116.

[53] . الاعتقادات، باب 31.

[54] . تفسير كبير رازي، ج5، ص 85.

[55] . محسن فيض كاشاني، تفسير صافي، ج1، ص 42.

[56] . شعرا 26: 194 ـ 193.

[57] . اسرا 17: 106.

[58] . بقره 2: 185.

[59] . دخان 44: 4 ـ 3.

[60] . قدر 97: 1.

[61] . ر ك: محمدبن حسن حر عاملي، وسايل الشيعه، ج 7، ابواب احكام شهر رمضان، باب 32، حديث 1 و2شيخ طوسي، التهذيب، ج4، ص 330، شماره 1032.

[62] . شيخ صدوق، الخصال، ج2، ص 102 التمهيد، ج1، ص 109 ـ 108.

[63] . ر ـ ك: وسايل الشيعه ج 10 ص 355 التمهيد ج 1 ص 108.

[64] . در اين كه بعثت در 27 ماه رجب اتفاق افتاده است، روايات بسياري وارد شده و در آن ها عبادات ويژه اي سفارش شده است، زيرا آن روز را پيوسته باب فتح بركات دانسته اند (ر ك: ابن الشيخ، الامالي، ص 28 كافي، ج 4، ص 149 بحارالانوار، ج 18، ص 189 وسايل الشيعه، ج 7، ابواب الصوم المندوب، باب 15، حديث 7 ـ 1مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 150 سيره حلبيه، ج1، ص 238 منتخب كنزالعمال در حاشيه مسند احمد، ج3، ص 362)، ولي ابوجعفر طبري آملي (224 ـ 310) روايتي دارد كه به استناد آيه 41 سوره انفال «و ما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان» آغاز بعثت را روز 17 رمضان دانسته است، زيرا اين آيه درباره جنگ بدر كه در همين زمان اتفاق افتاد، نازل شد و ظاهرا ابوعبداللّه زنجاني آن را تاييد كرده است (تاريخ القرآن، ص 7) ولي آيه كريمه صرفا اشاره دارد كه در اين روز آيه هايي از قرآن درباره انفال و ديگر شؤون مربوط به جنگ بر پيامبر نازل شده است، اما درباره آغاز نزول قرآن يا بعثت در اين روز سخني در بين نيست (التمهيد، ج1، ص 106).

[65] . فترت به معناي سستي و كاهش يافتن است در اين جا كنايه از قطع تداوم وحي قرآني مي باشد.

[66] . حجر 15: 94.

[67] . ر ك: سيره ابن هشام، ج1، ص 280 ابو الحسن علي بن ابراهيم القمي1 ابو الحسن علي بن ابراهيم القمي، 4، تفسير قمي، ذيل آيه 94 سوره حجرمناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص 40.

[68] . علق 96: 1.

[69] . تاريخ القرآن، ص 9.

[70] . فرقان25: 32.

[71] . بقره 2: 185 ر ك: اصول كافي، ج2، ص 628، حديث 6.

[72] . تفسير عياشي، ج1، ص 80، حديث 184.

[73] . تفسير قمي، ج1، ص 66.

[74] . شيخ صدوق، الاعتقادات، ص 101.

[75] . بحارالانوار، ج18، ص 250و 253.

[76] . عبداللّه شبر، تفسير شبر، ص 350.

[77] . ر ك: جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 40.

[78] . حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين، ج2، ص 610.

[79] . علي بن احمد واحدي نيشابوري، اسباب النزول، ص 3.

[80] . ر ك: ابن كثير، البدايه و النهايه في التاريخ، ج3، ص 4 الاتقان، ج1، ص 45 طبقات ابن سعد، ج1، ص 127.

[81] . تفسير طبري، ج2، ص 85.

[82] . ابن كثير، فضائل قرآن (در پايان تفسير ابن كثير چاپ شده است) ص 2.

[83] . حجر 15: 94.

[84] . ر ك: التمهيد، ج1، ص 108 به بعد.

[85] . ممكن است اين نام پس از رحلت پيامبر و موقعي كه جمع قرآن صورت گرفت برآن سوره اطلاق شده گ گ باشد به اعتبار آن كه در ابتداي مصحف قرار گرفته است .

[86] . التمهيد، ج1، ص 110.

[87] . بقره 2: 185.

[88] . زمخشري گويد: «و معني (انزل فيه القرآن) ابتد فيه انزاله» (الكشاف، ج1، ص 227) بيضاوي گويد: «اي ابتد فيه انزاله» (انوار التنزيل، ج1، ص 217) شيخ محمد عبده گويد: «المراد بانزال القرآن فيه، بدؤه و اوله»(تفسير المنار، ج2، ص 158) مراغي گويد: «اي هذه الايام هي شهر رمضان الذي بد فيه بانزال القرآن» (تفسيرالمراغي، ج2، ص 73) ابن شهر آشوب گويد: «القرآن في هذا الموضع لا يفيد العموم والاستغراق و انما يفيدالجنس، فاي شي نزل فيه فقد طابق الظاهر» (متشابهات القرآن، ج1، ص 63) و نيز گويد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن اي ابتد نزوله» (المناقب، ج1، ص 150) و هكذا قال المفيد في شرح العقائد (تصحيح الاعتقاد، ص 58) والسيد المرتضي في اجوبه المسائل الطرابلسيات الثالثه ضمن المجموعه الاولي من رسائل الشريف المرتضي، ص 405 ـ 403.

[89] . تفسير صافي، مقدمه نهم كنز الدقائق مشهدي، ج1، ص 430 تفسير عياشي، ج1، ص 80 تفسير قمي، ج1، ص 66.

[90] . آل عمران 3: 123.

[91] . توبه 9: 25 و 26.

[92] . توبه 9: 40.

[93] . توبه 9: 43.

[94] . توبه 9: 81.

[95] . توبه 9: 90.

[96] . توبه 9: 107.

/ 1