اصلاح و انقلاب در قرآن
تجربه دو پديده انقلاب و اصلاحات در ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي موضوع قابل پژوهش از ابعاد مختلف است . اين نوشتار در پيبررسي گونهشناسي مفهوم و كاربرد واژه اصلاح در قرآن كريم، روشها و تاكتيكهاي اصلاح فرد و جامعه از منظر وحياني، و نيز بررسي رابطه اصلاح و انقلاب است . از منظر قرآن كريم، اصلاح، شالوده حركت سالم سازي فضاي زيست آدمي است و در جريان اصلاحي پيامبران ريشه دارد .اصلاح با دو مفهوم آشتي دادن و رفع موانع و مفاسد، به طور مطلق در قرآن به كار رفته و كاربرد روشهاي متنوع فرهنگي و غيرفرهنگي، بسته به ميزان، نوع و درجات فساد و مفسدين، براي رفع مفاسد و تبديل نقاط ضعف و كاستيها به نقاط قوت و كمال در ابعاد مختلف اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي توصيه شده است و سرانجام اين كه اصلاح نه يك شيوه تحول در برابر انقلاب است، بلكه انقلاب يكي از روشهاي ايجاد اصلاح است .
مقدمه
در حوزه مباحثسياسي دو مفهوم «انقلاب» و «اصلاح» به عنوان دو روش ايجاد تحول و دگرگوني معمولا در برابر هم قرار ميگيرند . اصلاحات به مفهوم ايجاد تغييرات تدريجي، جزء به جزء و مسالمتآميز و از همه مهمتر ارادي و بر اساس برنامه ريزي است، حال آن كه انقلاب به معناي تحولات پرشتاب، فراگير، با روشهاي خشن و غالبا غيرقابل كنترل و پيشبيني است . تا پيش از جنگ سرد و فروپاشي اردوگاه سوسياليسم، اصلاح و اصلاحطلبي از سوي روشنفكران چپ گرا و انقلابي مفهوم مذموم و مترادف با سازشكاري به قصد پيشگيري از وقوع انقلاب تلقي ميشد، اما از آغاز دهه 1990 به اين سو، همچنان كه سوسياليزم هم به عنوان يك نظريه و هم به عنوان روش اداره جامعه در عمل، در برابر فراگيري جهاني ليبرال دموكراسي و ساير عوامل داخلي ديگر، به حاشيه رانده شد، انقلاب و انقلابيگري نيز حتي از سوي انقلابيون پيشين بار معنايي منفي به خود گرفت .از سوي ديگر و در عرصه داخلي، جامعه ايران در خلال دهههاي پاياني قرن بيستم و در آستانه قرن بيست و يكم، هر دو مفهوم را در عرصه حيات اجتماعي و سياسي خود تجربه كرده و ميكند . انقلاب اسلامي ايران، گر چه با انقلابات سدههاي اخير تفاوتهايي داشت، اما به هر حال يك حركت پرشتاب و فراگير و خارج از كنترل و پيش بيني كنشگران موافق و مخالف - اعم از داخلي و خارجي - بود كه به سرنگوني رژيم سلطنتي در ايران و استقرار نظام جمهوري اسلامي انجاميد وامروز با پشتسرگذاردن مراحل مختلف حيات خويش، رهبران آن به پروسه اصلاحات در راستاي تثبيت آرمانها، اهداف و ارزشهاي انقلابي و اسلامي نظر دارند . برخي معتقدند طرح مساله اصلاحات در ايران، نشانه بازگشت و عدول از انقلاب است و جنبش اصلاحي امروز را در تقابل با انقلاب 57 تحليل ميكنند و از آن نوعي برداشت تجديد نظر طلبانه را اراده ميكنند . برخي ديگر نيز اصولا با تصوري غلط از انقلاب، اصلاحات را بر نميتابند و آن را به معناي نفي ماهيت اسلامي انقلاب تفسير ميكنند . به نظر ميرسد دست كم در مورد انقلاب اسلامي و جامعه مسلمان ايراني، هر دو انگاره به خطا و غلط، اصلاحات و انقلاب را در تقابل با هم ميانگارد .در يك نگاه عميق و برخاسته از منظر ديني، هر دو ميتوانند مكمل يكديگر باشند . آموزههاي قرآني در اين زمينه، به همسويي انقلاب و اصلاح نظر دارد . اين مقاله در راستاي نشان دادن اين همسويي و عدم تقابل است و بر اثبات خواستگاه و همچنين جايگاه انقلاب و اصلاح در آموزههاي قرآني ميپردازد .درك همسويي اصلاح و انقلاب از منظر قرآن كريم، به مثابه يك رويكرد نظري در اين مقاله مطلوب بوده است و از سوي ديگر، ميتواند به تحليل واقعيات امروز جامعه ايران در عرصه عملي نيز كمك كند . بنابراين و براساساين رويكرد قرآني به مقوله اصلاح و انقلاب بر خلاف باور همه كساني كه امروز اصلاح را در برابر انقلاب قرار ميدهند، انقلاب بهمن 57 و اصلاحات آغاز شده در ايران از دهه هفتاد به بعد، به صورت رشتههاي محكمي به هم پيوند خوردهاند . اشتباه بزرگ كساني كه جنبش اصلاحي ايران را با اصلاحات گورباچف در شوروي مقايسه ميكنند، در عدم فهم دقيق و عميق از ماهيت و ذات دو جنبش انقلابي و اصلاحي در ايران اسلامي نهفته است; به عبارت سادهتر، اينان نه انقلاب ايران را كه انقلابي برخاسته از آموزههاي ديني و قرآني مردم استخوب شناختهاند، نه جنبش اصلاحطلبي ايرانيان را كه بر رفع موانع حركت انقلاب اسلامي تا رسيدن به آرمانهاي متعالي خويش تاكيد دارد، به درستي درك كردهاند .
گونه شناسي مفهوم و كاربرد واژه اصلاح در قرآن
«اصلاح» كلمهاي عربي و از ريشه «صلح» است و به دو معنا به كار ميرود: يكي از ماده «صلح» و ديگري از ماده «صلاح» است . اصلاح از ماده صلح به معناي آشتي دادن، رفع اختلاف و دعوا و مشاجره بين دو فرد يا دو گروه است . برخي موارد استعمال اصلاح از ماده صلح، در قرآن به شرح ذيل است:و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما ان الله كان عليما خبيرا; [1] به هنگام اختلاف ميان زن و شوهر اگر از جدايي و شكاف و قهر ميان آن دو هراس يافتيد، داوري از سوي مرد و داوري از سوي زن به اين مساله اختلافي رسيدگي كنند و اگر واقعا اهل سازش و آشتي باشند، خداوند بين آنها سازش برقرار ميكند.و ان امراه خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلاجناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا و الصلح خيرو . . . . [2]
اين آيه در مورد ناخرسندي زن از شوهر در انجام تعهدات زناشويي است و در اين مورد خداوند به صلح و آشتي ميان آن دو توصيه ميكند و ميفرمايد: آشتي بهتر است:
«فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم و اطيعوا الله و رسوله ان كنتم مؤمنين» . [3]
در اين آيه كه ابتداي آن در مورد انفال است، به تقواي الهي و رفع اختلافات ميان مسلمانان و مؤمنان تاكيد شده و حتي آن را در رديف اطاعت از خدا و رسول و نشان ايمان ذكر كرده است . اصولا بر مبناي اين آموزه قرآني اصطلاح «اصلاح ذات البين» در فرهنگ اسلامي و در نصوص ديني و روايي، جايگاه خاص خود را به لحاظ اخلاق فردي و اجتماعي باز كرده است . حضرت علي عليه السلام به نقل از پيامبر اكرم آن را والاتر از يك سال نماز و روزه ذكر ميكنند:
. . . و صلاح ذات بينكم فاني سمعت جدكما صلي الله عليه و آله يقول صلاح ذات البين افضل من عامه الصلاه و الصيام . [4]
انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بين اخويكم و اتقوالله لعلكم ترحمون . [5]
حوزه صلاح ذات البين و برقراري آشتي ميان مؤمنان در اين آيه مورد توجه قرار ميگيرد و ضمن اعلام برادري مؤمنان بر رفع اختلاف ميان آنان توصيه دارد و به نحوي آشتي ميان مؤمنان را نيز از اسباب لطف و رحمت الهي به آنان ذكر كرده است .و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احداهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفيء الي امر الله فان فآءت فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا ان الله يحب المقسطين; [6]
هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به ستيزه برخاستند ميان آنها آشتي برقرار كنيد و در صورتي كه يكي از اين دو گروه بر ادامه ستيزه اصرار ورزد با آن پيكار كنيد تا به حكم خدا (آشتي) گردن نهد و اگر چنين نمود ميان آنان را آشتي دهيد و به عدالتحكم نماييد .و لاتجعلوا الله عرضه لايمانكم ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس و الله سميع عليم . [7]
فمن خاف من موص جنفا او اثما فاصلح بينهم فلا اثم عليه ان الله غفور رحيم .[8]
اين دو آيه در باب وصيت است و به اصلاح ميان كساني كه در تعدد آنان وصيتي ميشود، ناظر است .اما استعمال ديگر اصلاح، از ماده صلاح است و عمدتا مورد بحث اين مقاله است، يعني صلاح در مقابل فساد كه در فارسي معمولا صلاح را به شايستگي ترجمه ميكنند . بدين ترتيب عمل صالح يعني عمل شايسته و صالح و صالحان يعني افراد شايسته . با اين توصيف، اصلاح در برابر افساد قرار ميگيرد و به معناي انجام دادن كارشايسته يا بر طرف كردن فساد است و به كسي كه در صدد است كار شايستهاي انجام دهد و فسادها و نقصها و عيبها را بر طرف كند، مصلح و كسي را كه در صدد بر هم زدن كارها و ايجاد فساد در جامعه است، مفسد مينامند و تعبير «مفسد في الارض» نيز از همين مفهوم ناشي شده است . در فرهنگ لغات نيز اصلاح را به همين معنا آوردهاند، يعني «سامان دادن، بهينه ساختن و به نيكي و شايستگي در آوردن» [9] و يا گفتهاند: «الصلاح استقامه الحال و الاصلاح جعل الشيء علي الاستقامه; [10]صلاح، درستبودن وضعيت چيزي است و اصلاح در وضعيت درست قرار دادن چيزي» .بنابراين اصلاح و فساد دو صفت متقابل و متضادند . مرحوم علامه طباطبايي مينويسد:
«فان الصلاح و الفساد شانان متقابلان» .[11]
شهيد مطهري نيز ميگويد:
افساد و اصلاح از زوجهاي متضاد قرآن است . زوجهاي متضاد، يعني واژههاي اعتقادي و اجتماعي كه دو به دو در مقابل يكديگر قرار ميگيرند و به كمك يكديگر نيز شناخته ميشوند، از قبيل توحيد و شرك، ايمان و كفر، هدايت و ضلالت، عدل و ظلم، خير و شر، طاعت و معصيت، تقوا و فسوق، استكبار و استضعاف و .. . كه يكي بايد نفي شود تا ديگري جامه تحقق بپوشد، اصلاح و فساد از اين قبيل است . [12]
تقابل اين دو صفت در قرآن نيز به صراحت آمده است از جمله در آيات زير:
ام نجعل الذين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين في الارض; [13]
آيا ما مؤمنان و شايستگان را در رديف و همانند تبهكاران و ناشايستگان قرار ميدهيم؟
والله يعلم المفسد من المصلح; [14] خداوند فساد كننده را از اصلاح كننده باز ميشناسد .الذين يفسدون في الارض و لايصلحون; [15]
آنان كه در زمين فساد ميكنند و اهل شايستگي و كار شايسته كردن نيستند .اين معناي از اصلاح مربوط به آشتي دادن ميان دو فرد يا دو گروه از انسانها نيست، كسي كه ميخواهد فسادي را بر طرف كند يا كار شايستهاي انجام دهد با فرد خاصي رو به رو نيست . پس اين اصلاح - كه از ماده صلاح است - دو مصداق دارد: يكي به معناي كار شايسته انجام دادن و ديگري به معناي بر طرف كردن فساد و تبهكاري يا جلوگيري ازبزهكاري است و هر دوي اين مصداق در قرآن كريم به كار رفته است كه نمونههايي را ازاين دو ميخوانيم:
الا الذين تابوا و اصلحوا و بينوا فاولئك اتوب عليهم و انا التواب الرحيم .[16]الا الذين تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دينهم لله فاولئك مع المؤمنين و سوف يؤت الله المؤمنين اجرا عظيما . [17]و الذان ياتينها منكم فاذوهما فان تابا و اصلحا فاعرضو عنهما ان الله كان توابا رحيما . [18]و اصلح لي في ذريتي . [19]واصلح و لاتتبع سبيل المفسدين . [20]و ان تصلحوا و تتقوا فان الله كان غفورا رحيما . [21]و كان في المدينة تسعه رهط يفسدون في الارض و لايصلحون . [22]يصلح لكم اعمالكم و يغفرلكم ذنوبكم و من يطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظيم . [23]و الذين قتلوا في سبيل الله فلن يضل اعمالهم سيهديهم و يصلح بالهم . [24]فاستجبنا له و وهبنا له يحيي و اصلحنا له زوجه . . . . [25]ان اريد الا الاصلاح ما استطعت . . . . [26]و لاتفسدوا في الارض بعد اصلاحها . [27]انا لانضيع اجرا المصلحين . [28]و ما تريد ان تكون من المصلحين . [29]يسئلونك عن اليتامي قل اصلاح لهم خير . . . . [30]همچنانكه ملاحظه ميشود، در آيات مزبور گاه اصلاح به معناي انجام كار شايسته آمده است . مانند موارد 1، 2، 3، 6، 13، 14، 15 و گاه به معناي برطرف كردن فساد و تبهكاري و جلوگيري از بزهكاري است، مانند بقيه موارد .از مجموع آيات قرآني و آنچه گفته شد چنين بر ميآيد كه گاه در قرآن، اصلاح و شايستگي به عمل نسبت داده شده (عمل صالح)، گاه معطوف به خود انسانهاست (صالحين و صالحات)، در مواردي نيز ناظر به روابط ميان دو فرد است (اصلاح ذات البين)، گاه ناظر بر روابط خانوادگي و زناشويي است (حكميت و داوري در رفع اختلاف ميان زن و شوهر)، گاهي در مورد اصلاح فرد يعني خودسازي و سازندگي دروني و مبارزه با هواهاي نفساني و خواستههاي شيطاني دروني است - كه آيات مربوط به تزكيه، توبه، تقوا . . . در اين جهت قابل تحليل است - و گاه در مورد محيط بزرگتر زيست آدمي يعني جامعه انساني به كار رفته كه مورد اصلي بحث و بررسي در اين مقاله است .نكته قابل توجه آن است كه در نگرش قرآني به صلاح و اصلاح و با توجه به مفهوم وسيع و تقابلي اين واژه با كلمه افساد و فساد، هر گونه خروج از حالتسلامت و اعتدال، فساد تلقي و عامل آن مفسد ناميده ميشود و تلاش براي رفع هر گونه فساد در هر حوزهاي، وظيفه واجب هر فرد و نظام اسلامي قلمداد ميشود . بنابراين هر اندازه دامنه فساد وسيع ميشود، دامنه اصلاح نيز وسيعتر ميگردد . قرآن كريم با عبارت وسيع «فساد في الارض» فساد را يك كلي مشكك ميداند كه به تبع آن، اصلاح نيز چنين است .
استراتژي و شيوههاي اصلاح در آموزههاي قرآني
براساس تعاليم آسماني، آرمان والاي انبيا و رسولان خداوند، برقراري جامعهاي سالم و عاري از مفاسد اخلاقي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي و در تعبير قرآني «حياة طيبه» است . در حيات طيبه و جامعه سالم قرآني، منافع و مصالح ابناي بشر بدون آن كه با يكديگر در تضاد و تزاحم قرار گيرند، بر آورده خواهد شد، به شرط برقراري چنين زندگي سالمي ساختن انسانها و اصلاح و تغيير ساختارهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي جامعه انساني، و به عبارت ديگر سازندگي، در دو بعد فردي و اجتماعي حيات انسان است . قرار گرفتن فرد و جامعه در مسير الهي و طرح و برنامه تكامل خداوندي، محور اصلاحات در انديشه وحياني و از جمله قرآن كريم است . با دقت در آموزههاي قرآن كريم به روشني در مييابيم كه در راه تحقق اين هدف بلند و متعالي در زندگي انسانها - كه مقدمه حيات جاويد اخروي است - يك استراتژي مهم اساسي به نام دعوت وجود دارد و در راه پيگيري اين استراتژي از سوي مصلحان حقيقي تاكتيكهاي متعددي نيز پيش بيني و توصيه شده است كه اينك اين استراتژي و تاكتيك را در خلال آيات قرآني مرور ميكنيم .شايد رساترين و شفافترين آيهاي كه در آن استراتژي بزرگ دعوت به خير و اصلاح و تاكتيكهاي مهم آن بيان شده اين آيه است:«ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن . . .» . [31]
از فعل امر «ادع» در اين آيه به روشني به دست ميآيد كه اراده الهي بر فراخواني عمومي انسانها به راه خويش كه همانا راه صلاح و خير و عدل و رستگاري است، ميباشد و پيامبر اسلام به عنوان مصلح بزرگ انسانها موظف به انجام دادن اين فراخوان گشته است . از اين عبارت دانسته ميشود كه براي اصلاح فرد و جامعه، مصلحان موظف به حركتبه سوي جامعه و تلاش براي رفع موانع هدايتند و انتظار كشيدن براي آمدن انسانها به سوي مصلحان و آن گاه آغاز مسؤوليت اصلاحگري در استراتژي اصلاحات قرآني جايي ندارد; از اين روست كه پيامبر را «طبيب دوار بطبه» مينامند . پزشكي كه بر بالين بيماران حاضر ميشود و به معالجه آنان ميپردازد و اين امر يكي از نقاط بسيار مهم در موفقيت مصلحان اجتماعي است . كساني كه در لاك مباحث روشنفكري فرو رفته و با مردم بيگانهاند و هر گاه سخن ازمردم ميگويند جز استفاده ابزاري از آنان هدف ديگري ندارند، به تعبير قرآني از صف مصلحان خارجند . به تعبير زيباي قرآن، در موارد متعدد، مصلح حقيقي بايد از مردم با مردم و براي مردم باشد، با آنان زندگي كند و دردهاي آنان را احساس كند، براي خير آنان تلاش نمايد و از ميان خود آنان برخاسته باشد .هدف استراتژي بزرگ دعوت نيز در همين آيه و با تعبير «سبيل ربك» بيان گرديده است، يعني اين كه تمام تلاشهاي اصلاحي بايد به هر چه نزديكتر شدن انسان به خدا و الهيتر شدن جهت روابط ميان افراد و ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي و سياسي است تا در بستر فراهم آمده در جامعه سالم و به سامان، انسان الهي رشد كند و به هدف والاي آفرينش دستيابد . از همين عبارت ميتوان اين نكته را نيز استفاده كرد كه جريان اصلاحطلبي و اصلاح طلبان در جامعه ديني در صورتي توفيق خواهد يافت كه قصد و هدف خود را الهي كنند و كمك به رشد فضايل انساني و الهي را در ميان بندگان خدا وجه همتخويش قرار دهند و اصلاحطلبي با انگيزههاي نفساني و قدرت طلبانه مادي از مسير اصلاحات قرآني به دور است .
قرآن كريم در اين آيه پس از ذكر استراتژي «دعوت» به منظور اصلاح و طرح هدف و آرمان بزرگ آن يعني «راه خدا»، به ذكر تاكتيكهاي لازم و ابزارهاي تحقق آن هدف بلند اشاره ميكند كه به ترتيب عبارتند از: حكمت، موعظه حسن و جدال احسن . به نظر ميرسد اين سه ابزار كه همگي فرهنگي و تبليغي محسوب ميشوند . در اين ديدگاه قرآني، مشكلات و موانع اصلاح فرد و جوامع انساني، جهل يا غفلت انسانها از مسير درست كمال و رستگاري قلمداد شده است و از اين رو جهل زدايي و غفلت زدايي از طريق به كارگيري استدلال و موعظه (به معناي وسيع قرآني آن) و نيز تبادل انديشه در فضاي باز گفتوگو و مفاهمه (جدال احسن) مورد عنايتخداوند سبحان است . زندگي و آيين انبياي بزرگ و از جمله پيامبرگرامي اسلام تماما با استفاده از اين ابزارهاي فرهنگي و تبليغي در مسير هدايت انسانهاي گمراه و دور از حق و حقيقتشكل گرفته است . قرآن كريم نيز در مرحله نخست، عمده وظايف پيامبران را روشنگري و نصيحت و به عبارتي همان جهل زدايي و غفلت زدايي ميداند و ويژگي پيامبران را در همين راستا تبيين ميكند
:«و ان من امة الا خلا فيها نذير»، [32]
«فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين»، [33]
«ما نرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين»، [34]
«لتنذر ام القري و من حولها» . [35]
از سوي ديگر لازمه توفيق جريان اصلاحي در جامعه، نرمش و ملايمت مصلحان در برخورد با انسانهاست كه عمدتا در برخوردهاي فردي و هدايت افراد مورد تاكيد قرآن استحتي در برخورد با طواغيتي چون فرعون خداوند به هنگام ماموريت دادن به موسي و هارون در برخورد با فرعون به آنان توصيه ميكند كه با فرعون به ملايمتسخن گويند، چه آن كه برخوردي خشن و قهر آميز در ابتداي كار در روند اصلاح مفاسد قطعا تاثير منفي خواهد داشت:
«اذهبا الي فرعون انه طغي فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي» . [36]
اگر اميد اصلاح داريد بايد در ابتدا با ملايمت در رفع موانع فساد بكوشيد و حتي به پيامبر ميفرمايد:
آنچه اعثشده است مؤمنان گرد تو آيند و تو درهدايت انسانها توفيق يابي، اخلاق نيك و ملايمت در رفتار بوده است:
«و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضو ا من حولك» . [37]
بنابر آنچه گفته شد، از ديدگاه قرآن كريم، اصل در هدايت و اصلاح مفاسد و رفع موانع كمال انسانها، كاربرد روشهاي فرهنگي و روشنگرانه و تبليغي در يك فرآيند تدريجي و همرا با صبر و حوصله و تحمل است . بنابر اين اصل، به كارگيري روشهاي خشونتآميز در برخورد با مفاسد در حوزه عمومي و خصوصي زندگي انسانها مذموم و نكوهيده شمرده ميشود; اما طبيعي است كه دامنه فساد هميشه به يك اندازه نيست و حوزه عمل مفسدان نيز تنها به حوزه فردي و شخصي خود آنان محدود نميشود . مفاسد كلان اجتماعي، سياسي و اقتصادي و مفسدان بزرگ و يا به تعبير ساده «دانه درشتها» با كاربرد روشهاي مسالمت آميز و فرهنگي اصلاح نخواهد شد . اين جاست كه قرآن كريم در كنار آن اصل مهم، به برخوردهاي عملي و حتي قهرآميز در اصلاح مفاسد نيز توجه دارد .
هميشه كار جامعهاي كه گرفتار مفاسد استبا اندرز و نصيحت و هشدار و روشهاي زباني و حكمت و موعظه بسامان نميشود، قطعا مواردي وجود دارد كه تنها راه چاره و البته آخرين راه چاره برخوردهاي عملي كه ممكن است گاه خشونتآميز باشد است . راز به كارگيري روشهاي برخورد عملي و قهرآميز با مفاسد اين است كه افراد و گروههاي مفسد در جامعه، به دليل منافع نامشروع خويش، حاضر به دستبرداشتن از اقدامات فساد انگيزه خود نيستند و مرتبا خود فساد را گسترش ميدهند و علاوه بر خود، مسير جامعه انساني را دچار اختلال ميكنند; اين جا است كه راه اصلاح جامعه منوط به حذف اين موانع فساد با برخوردهاي عملي و قهرآميز ميگردد بنابراين كاربرد شيوه اصلاح ديگري متناسب با وضعيت جديد ضروري است . آيات قرآن كريم به صراحت از ضرورت به كارگيري اين روش در اصلاح مفاسد تاكيد دارد . دستور به مقاتله با ائمه كفر (برخلاف كفار كه در هدايت آنها از روش فرهنگي و تبليغي بايد استفاده كرد) در همين راستا صادر شده است:
«فقاتلوا ائمة الكفر انهم لاايمان لهم» .[38]
ائمه كفر برخلاف همه موازين و تعهدات انساني و حقوقي به پايمال كردن مصالح عمومي جامعه پرداخته و جز به مطامع پستخويش، به چيز ديگري نميانديشند و قطعا در برخورد با چنين مفسداني، تنها روشهاي خشونتآميز مؤثر است و تا اين موانع فساد از سرراه برداشته نشوند، اميد به اصلاح افراد و جامعه سرابي بيش نيست . از اين رو ماموريت مهم و خطير همه پيامبران الهي درافتادن و مبارزه با طواغيت زمان خود بوده است و آيه «اذهب الي فرعون انه طغي» [39] نيز نويد اين معنا است كه اگر كساني فكر ميكنند با حفظ طواغيت و گردن كشان در راس هرم اجتماعي و از طريق اصلاحات آرام و تدريجي ميتوانند كمكي به روند ساماندهي جوامع انساني نمايند سخت در اشتباهاند و آب در هاون ميكوبند، البته همچنان كه پيشتر ذكر شد، در برخورد با چنين انسانهايي نيز ابتدا سعي در ارشاد و هدايت است .اما در صورتي كه اينان به حركت اصلاحي و از طريق روشهاي فرهنگي و تبليغي پاسخ ندهند، تكليف جامعهاي كه آنان سعي در اخلال و به فساد كشيدن آن دارند چيست، آيا راه سعادت و هدايت ديگران به خاطر وجود اين گونه جرثومههاي فساد و تباهي، ميبايست مسدود گردد، چون اينان بر جوامع سلطه دارند ديگر به فكر اصلاح جامعه انساني نبايد بود و بايد منتظر ماند تا اينان دست از مفاسد خود بردارند؟ !
قطعا حركت اصلاح جامعه به سبب افرادي معدود و سودجو، نميبايست متوقف شود و اگراين افراد مانعند بايد با آنان برخورد كرد و از همين جهتخداوند كه درباره فرعون به موسي امر نمود تا او را هدايت كند، وقتي حركت اصلاحي در جامعه را با وجود فرعون متوقف شده و مسدود مييابد، با يك حركتخشن و فيزيكي فرعون را حذف ميكند: «فاغرقناه و من معه جميعا» [40]
و حتي جسد مرده او را نيز بر آب باقي ميگذارد تا از سنت الهي براي آيندگان نيز اخبار كند: «لتكون لمن خلفك آية» . [41]
گذشته از طواغيت، افراد و گروههايي نيز كه به دعوت اصلاحي پاسخ مثبت ندهند و با آن از در ستيز و نبرد مسلحانه برخيزند به تعبير قرآن از مفسدين هستند و با آنان نيز بايد برخورد قاطع و عملي كرد تا جامعه انسانها از لوث وجود آنان پاك گردد . دستور جهاد با كفار و منافقان كه در صدد تخريب پايههاي ايماني و عقيدتي صحيح در جامعهاند و با حكومت ديني پيامبر درگير ميشوند، در همين راستا ارائه شده است:
«يا ايها النبي جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم».[42]
در مراتبي پايينتر از مفسدان بزرگ، كساني نيز كه در جامعه با انجام دادن اعمال فسادانگيز به سلامت جامعه لطمه زده و با روشهاي فرهنگي نيز حاضر به ستبرداشتن از كارهاي زشتخود نيستند، در معرض برخوردهاي عملي و خشن - البته قانوني - قرار ميگيرند:
انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الارض فسادا ان يقتلوا اويصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف . [43]
در اين زمينه لازم است در برخورد با مفسدان و تبهكاران با قاطعيت كامل به اجراي حدود الهي و تعزيرات حكومتي بپردازد:
«و لاتاخذكم بهما رافة في دين الله» . [44]
رابطه انقلاب و اصلاح در قرآن
از منظر اصلاحات قرآني، انقلاب يكي از شيوههاي اصلاح محسوب ميشود، برخلاف فرهنگ سياسي امروز كه انقلاب را در تقابل با اصلاحات ميداند .همان طور كه در بخش پيشين گذشت، گاهي رفع موانع فساد از جامعه از طريق برخوردهاي عملي و بعضا خشن صورت ميگيرد و قرآن كريم نيز آن را در مواردي خاص توصيه و تجويز ميكند; براي مثال، مبارزه قهرآميز با ستمكاران و مستكبران توصيه شده است . دقت در دو آيه ذيل، اين امر را به درستي بيان ميكند:مالكم لاتقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيرا . [45]
اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير . [46]
در آيه اول نه تنها مبارزه قهرآميز با مستكبران توصيه و تجويز شده، بلكه كساني كه از اين مبارزه روي بر ميتابند باعبارت «مالكم . . .» توبيج و سرزنش شدهاند . از اين نكته استفاده ميشود كه وظيفه همه موحدان، مبارزه و بسيج امكانات مادي و معنوي در مقابله با ستمكاران و روند استكباري در جوامع انساني در سطوح داخلي و بين المللي است .در آيه دوم ضمن اجازه به مظلومان براي مبارزه با ستمكاران و ظالمان، بر پشتيباني خداوند از اين حركتهاي قهرآميز عليه ستم و بيعدالتي تاكيد شده است .بنابراين بر اساس آموزههاي قرآني به تلاشهاي دسته جمعي براي برانداختن بناي ستم و استكبار به مثابه ريشههاي مفاسد اجتماعي و سياسي توجه شده و به نوعي اين حركتهاي عدالتخواهانه و ضد فساد در طول اراده الهي مبني بر حاكميتحق و عدل و خير در جهان ارزيابي شده است; به عبارت ديگر، آن جا كه دستخداوند از آستين مردمي حقجو و مبارز در راه حذف موانع هدايتبيرون آيد و دامنه اين اصلاحطلبي عميق و فساد زدايي به همه آحاد جامعه مظلوم و تحتستم گسترش يابد و همگان در مسير يك حركت مردمي فراگير و در راستاي حذف موانع فساد اجتماعي و سياسي و اقتصادي قرار گيرند و با الهام از تعاليم آسماني و در پيروي از رهبري الهي در جهتحاكميت ارزشهاي انساني و دين خدا به مبارزهاي قهرآميز دست زنند، اين حركت مردمي «انقلاب» نام ميگيرد و چون در راستاي اصلاح مسير غلط جامعه و تخريب ساختارهاي غيرعادلانه آن و برقراري و بناي ساختارهاي جديد و الهي صورت ميگيرد، مورد عنايت و پشتيباني خدا نيز قرار دارد .در اينباره عبارت زيباي «قاتلوهم يعذ بهم الله بايديكم»، [47] ترسيم كننده واقعي جايگاه انقلابهاي الهي و اسلامي از منظر قرآن كريم است . خواري و خذلان مفسدان و تبهكاران را خداوند به خود نسبت ميدهد، اما آن را از طريق مردمي پاكباز، انقلابي ممدوح و مطلوب ميداند . اين جاست كه اگر انقلابهاي اجتماعي و سياسي در راه استقرار نظام اجتماعي، سياسي و اقتصادي مطلوب خداوند در ميان انسانها تحقق يابد، دقيقا يكي از روشهاي اصلاح از منظر قرآن كريم شمرده ميشود و به هيچ وجه در تقابل با اصلاحات قرار نخواهد گرفت . بنابراين عبارت انقلاب اصلاحي يا «اصلاح انقلابي» هر دو در فرهنگ قرآني و آموزههاي ديني - اسلامي جايگاه خاصي پيدا ميكند . در همين راستا تمامي حركتهاي دفاعي، جهادي، آزاديخواهانه، استقلال طلبانه و انقلابي از مصاديق اصلاحات قرآني بر شمرده ميشوند و اگر در تاريخ تشيع و اسلام عزيز حركتهاي خونباري چون حادثه عظيم عاشورا - از زبان امام حسين عليه السلام - حركتي اصلاح طلبانه در امت اسلامي معرفي ميشود:
«اني لم اخرج اشرا ولابطرا و لاظالما و لكن خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي» [48]
و يا آن جا كه قرآن جريان بزرگ بعثت انبيا را يك جريان اصلاحي مينامد: «ان اريد الا الاصلاح ما استطعت» [49]
و يا قرآن شرط در امان ماندن يك جامعه از عذاب الهي را مصلح و اصلاح طلب بودن مردم آن جامعه ميداند:
«و ماكان ربك ليهلك القري بظلم و اهلها مصلحون» [50]
و يا در تعبيرهاي زيباي پيامبر ميخوانيم كه خروج اسلام و امت اسلامي از حالت غربتبه يك اصلاح محتاج است:
«لايصلح آخر هذه الامة الا بما صلح به اولها» [51]
«و بدا الاسلام غريبا و سيعود غريبا و طوبي للغربا الذين يصلحون ما افسد الناس بعدي من سنتي» [52]
و يا آن جا كه علي بن ابيطالب تمام تلاشهاي خود را در راستاي اصلاحات عميق و اساسي در جامعه انساني خلاصه ميكند:
«اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منامنافسة في سلطان و لاالتماس شيء من فصول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك» [53]
و .
. . همه و همه بيانگر ديدگاه عميق قرآن كريم در مبحث اصلاح اجتماعي و سياسي در جامعه است .امروز در ايران انقلابي نيز مفهوم اصلاحات نميتواند و نبايستخارج از معنا و مفهوم اسلامي و انقلابي و قرآني آن دنبال شود . مرز بندي دقيقي كه رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيةالله خامنهاي از اصلاحات اسلامي و انقلابي و اصلاحات امريكايي ارائه كردهاند، در همين راستا قابل تحليل است . ايشان در اين باره گفتهاند:
اگر چه در اصلاحات سياسي دنيا انقلاب را در مقابل اصلاح قرار ميدهند، اما من با آن اصطلاح نميخواهم حرف بزنم . من اصلاح با اصطلاح اسلامي را مطرح ميكنم . خود انقلاب بزرگترين اصلاح است، تداوم اصلاحات در ذات و هويت انقلاب نهفته است . . . انقلاب كه بدون اصلاح امكان ندارد . . . از اول انقلاب همه آرزو داشتند كه اصلاحات به وجود بيايد . . . [54]
از آنچه در اين قسمت با استعانت از آيات قرآن كريم آورده شد استفاده ميشود كه قرآن كريم روشهاي اصلاحي را متنوع و گسترده ميداند و كار اصلاحي را با استفاده از ابزارهاي دوگانه فرهنگي و قهرآميز به تناسب حوزه فساد، ميزان فساد و طبقه مفسدان و آثار و نتايج فساد و با نظر گرفتن زمينههاي فساد، توصيه و تجويز ميكند و در اين راستا انقلاب در جاي خود بهترين شيوه اصلاح جامعه محسوب ميشود; آنجا كه روشهاي اصلاح فرهنگي مؤثر واقع نشود و همه راهها بر روي روشهاي مسالمت جويانه اصلاحي بسته و مسدود باشد .
[1] . نساء (4) آيه 35 .[2] . همان، آيه 128.[3] . انفال (8) آيه 1.[4] . نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، (تهران: بيناشر، 1392) نامه 47، ص 977.[5] . حجرات (49) آيه10.[6] . همان آيه9.[7] . بقره (2) آيه224.[8] . همان 182.[9] . راغب اصفهاني، مفردات، ماده صلح.[10] . محمدبنحسنطوسي، تفسيرتبيان، ج1، ص75.[11] . محمدحسينطباطبايي، الميزان، ج10، ص112.[12] . مرتضي مطهري، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 6.[13] . ص (38) آيه 28.[14] . بقره (2) آيه220.[15] . شعراء (26) آيه152.[16] . بقره (2) آيه160.[17] . نساء (4) آيه 146.[18] . همان آيه 16.[19] . احقاف (46) آيه 15.[20] . اعراف (7) آيه 142.[21] . نساء (4) آيه129.[22] . نمل (27) آيه48.[23] . احزاب (33) آيه71.[24] . محمد (47) آيه4 و 5.[25] . انبياء (21) آيه90.[26] . هود (11) آيه88.[27] . اعراف (7) آيه 56 و 85.[28] . همان آيه170.[29] . قصص (28) آيه19.[30] . بقره (2) آيه 220.[31] . نحل (16) آيه125.[32] . فاطر (35) آيه24.[33] . بقره (2) آيه213.[34] . كهف (18) آيه56.[35] . انعام (6) آيه92.[36] . طه (20) آيه43- 44.[37] . آل عمران (3) آيه159.[38] . توبه (9) آيه12.[39] . طه (20) آيه24.[40] . اسراء (17) آيه103.[41] . يونس (10) آيه92.[42] . توبه (9) آيه73; تحريم (66) آيه91.[43] . مائده (5) آيه33.[44] . نور (24) آيه2.[45] . نساء (4) آيه75.[46] . حج (22) آيه39.[47] . توبه (9) آيه14.[48] . خوارزمي، مقتل، تهران: اسلاميه، ص 161.[49] . هود (11) آيه88.[50] . همان، 117.[51] . به نقل از: علي اصغر حلبي، تاريخ نهضتهاي ديني سياسي معاصر، (تهران: بهبهاني) ص 1- 2.[52] . همان.[53] . نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام خطبه 131، ص 406- 407.[54] . تاسوعاي حسيني، 1421، 26 فروردين 1379.سيد مرتضي هزاوهاي- مجله علوم سياسي،ش 15