الگودهي قرآن به جوانان
جوان معمولا در سه حوزه فكر و انديشه، اخلاق و معاشرت اجتماعي، نگراني هايي دارد و خواسته يا ناخواسته به سمت و سويي گرايش پيدا مي كند و در صورتيكه الگويي مناسب به وي ارايه نشود، به الگوهاي نامناسب و نامتناسب روي ميآورد. از اين رو قرآن، در راستاي رسالت هدايتي و تربيتي خود، با بيان داستان هاي واقعي به ترسيم الگوهاي مناسب پرداخته است، كه در اين نوشتار تنها به الگوهاي جوان و يا در سنين جواني مي پردازيم.الف: حوزه فكر و انديشه
1ـ الگوي مبارزه با عقايد و افكار باطل
الگوي جوان در اين برنامه، حضرت ابراهيم - عليه السلام - است كه در سنين جواني به مبارزه با بت پرستي پرداخت. وي ابتدا با سرپرست خود (آزر) گفتگو كرد و تا آنجا پيش رفت كه از او و همفكرانش بيزاري جست.قرآن كريم مي فرمايد:(ولقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به عالمين، اذ قال لا بيه وقومه ما هذه التماثيل التي إنتم لها عاكفون)
ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم; و از شايستگي او آگاه بوديم. آن هنگام كه به پدرش آزر، و قوم او گفت:اين مجسمه هاي بي روح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مي كنيد؟
در پاسخ گفتند: وجدنا آبائنا لها عابدين ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مي كردند، ابراهيم واكنش نشان داد و فرمود: لقد كنتم إنتم وآبإكم في ضلال مبين قطعا هم شما و هم پدرانتان در گمراهي آشكاري بوديد.[1]
چون تواند ساخت با آزر، خليل؟
چون تواند ساخت با رهزن، دليل؟
چون تواند ساخت با رهزن، دليل؟
چون تواند ساخت با رهزن، دليل؟
و در جاي ديگر فرمود: واذ قال ابراهيم لا بيه آزر إتتخذ إصناما الهه اني إراك وقومك في ضلال مبين
.به خاطر بياوريد هنگامي كه ابراهيم به پدرش آزر گفت: آيا بت هايي را معبود خود انتخاب مي كني؟
من، تو و قوم تو را در گمراهي آشكاري مي بينم. [2]
ابراهيم در مرحله نخست، در مقام استفهام انكاري و توبيخي پرسيد:
(اين مجسمه ها چيست كه به عنوان خدا پذيرفته ايد و آنان را عبادت مي كنيد؟)
در مرحله بعد كه آنان به تقليد از پيشينيان خود استدلال كردند، ابراهيم در پاسخ، آنان را به گمراهي متهم نمود.
اعلام بيزاري
سپس در مرحله بعد، ابراهيم از بت پرستان اعلام بيزاري كرد، قرآن كريم مي فرمايد:(قد كانت لكم اسوه حسنه في ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انا برإ منكم ومما تعبدون من دون الله)
براي شما سرمشقي خوب در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند، وجود داشت، آن هنگام كه به قوم مشرك خود گفتند:
(ما از شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد، بيزاريم) . [3]
اظهار دشمني
در مرحله ي بعد ابراهيم، دشمني خود با آنان را ظاهر كرد و گفت:(كفرنا بكم وبدا بيننا وبينكم العداوه والبغضإ إبدا)
ما نسبت به شما كافريم و ميان ما و شما عداوت و دشمني هميشگي آشكار شده است. [4]
فقط خوديها
ابراهيم نسبت به همه بت پرستان اعلام بيزاري و اعلان دشمني نمود; يعني نبايد با آنان همزيستي مسالمتآميز داشت. اما چون به آزر وعده استغفار داده بود: (سإستغفر لك ربي)[5]، براي او استغفار كرد. قرآن مي فرمايد:(الا قول ابراهيم لا بيه لا ستغفرن لك)[6]
و (ما كان استغفار ابراهيم لا بيه الا عن موعده وعدها اياه) [7]
رو (إشدإ علي الكفار) باش
با ولي چون گل، عدو چون خار باش
با ولي چون گل، عدو چون خار باش
با ولي چون گل، عدو چون خار باش
2ـ الگوي مبارزه و بت شكني
ابراهيم در ادامه مبارزه خود، به مبارزه با بت پرداخت; يعني او علاوه بر اين كه با (تبر منطق) به جنگ بت پرستان رفت، با تبر آهنين به جنگ بت ها نيز رفت. او با سوگندي كه از پيش ياد كرده و نقشه اي كه از قبل طرح كرده بود مي فرمود:(تالله لا كيدن إصنامكم بعد إن تولوا مدبرين)
بخدا سوگند در غياب شما نقشه اي براي نابودي بت هايتان طرح مي كنم،[8] اوهمه بت ها را نابود كرد و تنها بت بزرگ را براي تنبه آنها باقي گذاشت:
(فجعلهم جذاذا الا كبيرا لهم لعلهم اليه يرجعون)
سرانجام همه آنها، جز بت بزرگشان را، قطعه قطعه كرد. شايد سراغ او بيايند. [9]
جواني به نام ابراهيم
ابراهيم - عليه السلام - طرح و نقشه خود را به اجرا درآورد و بت ها را شكست. ولي چون اين كار دور از چشم مردم انجام گرفته بود، كسي نمي دانست كه چه كسي چنين كاري را انجام داده است، همه مي گفتند:(من فعل هذا بآلهتنا انه لمن الظالمين)
چه كسي با خدايان ما چنين كرده است؟
قطعا او از ظالمين است.
اما چون پيش از آن، ابراهيم، آنان و بت هايشان را تهديد كرده بود، آن ها شكي نداشتند كه كار ابراهيم است.
لذا گزارش دادند كه: (سمعنا فتي يذكرهم يقال له ابراهيم)
جواني را مي شناسيم به نام ابراهيم كه از بت ها به بدي ياد مي كرد.
منطق قوي ابراهيم
ابراهيم - عليه السلام - را به محاكمه كشيدند، اما او با منطق قوي پاسخ مي داد و براي بيداري آنها بت بزرگ را سالم نگهداشته بود، تا بگويد: (بل فعله كبيرهم هذا فسإلوه ان كانوا ينطقون)شايد بت بزرگ چنين كرده باشد، برويد از او سوال كنيد، اگر آنها سخن مي گويند.
يعني، آنان كه حرف نمي زنند، چگونه مي توانند به حال شما سودمند باشند؟
و اگر كاري از آنها ساخته است، پس آن بت بزرگ، بت هاي كوچكتر را شكسته است و اگر حرفي نمي تواند بزند و كاري از او برنميآيد، پس شايسته پرستش نيست.
(إفتعبدون من دون الله ما لاينفعكم شيئا ولايضركم)
سپس با اعلام بيزاري از بت و بت پرست گفت: (اف لكم ولما تعبدون من دون الله)
اف بر شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد.ابراهيم تا بدان جا پيش رفت كه آتش نمروديان را به جان خريد: (قالوا حرقوه وانصروا الهتكم)
گفتند: او ابراهيم را بسوزانيد و خدايان خود را ياري كنيد.از آنجا كه خداوند بندگان خود را تنها رها نمي كند، به امر خداوند آتش سوزان، براي ابراهيم سرد و سالم شد:
(قلنا يا نار كوني بردا وسلاما علي ابراهيم) . [10]
آتش ابراهيم را دندان نزد
آتش ابراهيم را نبود زيان
ماه با احمد اشارت بين شود
نار ابراهيم را نسرين شود
چون گزيده حق بود چونش گزد؟
هركه نمرودي است گو مي ترس از آن
نار ابراهيم را نسرين شود
نار ابراهيم را نسرين شود
3ـ الگوي هدفداري
قرآن كريم براي معرفي الگوي هدفداري، شخصيت هاي بزرگي را معرفي مي نمايد. از جمله اين شخصيت ها حضرت ابراهيم است كه آيات مربوط به آن گذشت و گفته شد كه حضرت ابراهيم به هيچ قيمتي حاضر نشد دست از هدف خود بردارد و تهديدها را به جان خريد: (يا ابراهيم لئن لم تنته لا رجمنك و اهجرني مليا) اي ابراهيم اگر دست از كارهايت خرابكاريهايت برنداري، تو را سنگ باران خواهم كرد يا سخنان تندي به تو خواهم گفت. از من دور شو.[11] تا اين كه وي مجبور شد از آنان كناره گيري كند و گوشه عزلت برگزيند.قرآن از زبان ابراهيم مي فرمايد: (وإعتزلكم و ما تدعون من دون الله...)از شما و بتهايتان كناره گيري مي كنم...[12]
در همين راستا، آن حضرت آتش نمرود را نيز پذيرا شد.
نمونه ديگر
نمونه ديگر هدفداري، اصحاب كهف هستند: اصحاب كهف جواناني بودند خداباور، كه حاضر نشدند دست از عقيده خود بردارند: (انهم فتيه آمنوا بربهم (اصحاب كهف جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان داشتند.[13]و شعارشان اين بود كه: (ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه الها)
پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمين است و به جز او خدايي ديگر را نمي خوانيم. [14]
اينان، آنچنان در راه عقيده خود استوار بودند كه حاضر نشدند با طاغوت زمان همنوا شوند، و لذا شهر و ديار، خانه و خانواده و حتي ملك و حكومت را رها كرده و به غاري پناه بردند: (اذ اوي الفتيه الي الكهف قالوا ربنا آتنا من لدنك رحمه وهييء لنا من إمرنا رشدا) بياد آور، هنگامي كه جوانان به غار پناه بردند و گفتند: خدايا، از سوي خودت به ما رحمت بده و زمينه رشد ما را فراهم فرما. [15]
آنان پس از بيدار شدن از خواب به حساب همان زمان ـ كه دوران خفقان و ستم دقيانوس بود ـ باز به فكر طهارت و پاكي بودند و حاضر نبودند غذاي نامناسب مصرف نمايند، لذا به مإمور خريد گفتند:
(فلينظر إيها إزكي طعاما فليإتكم برزق منه...)
بنگر كه كداميك طعامشان پاكيزه تر است، و مقداري از آن روزي براي شما بياورد. [16]
علم و حكمت زايد از لقمه حلال
زايد از لقمه حلال اندر دهان
ميل خدمت، عزم رفتن آن جهان
عشق و رقت آيد از لقمه حلال
ميل خدمت، عزم رفتن آن جهان
ميل خدمت، عزم رفتن آن جهان
ب ـ حوزه اخلاق
در اين حوزه علمي و عملي، قرآن كريم به معرفي چند الگو پرداخته كه جوانان بايد با شناخت اين نمونه هاي اخلاق و اسوه هاي هدايت، مسير تربيت خود را با آنها منطبق نموده واز رفتار و اعمالشان درس گرفته و به آنان تإسي نمايند:1ـ الگوي از جان گذشتگي
آيه شريفه: (ومن الناس من يشري نفسه ابتغإ مرضات الله)بعضي از مردم كساني هستند كه جان خود را براي خشنودي خدا، مي فروشند،[17] الگوي از جان گذشتگي است كه قرآن به ما معرفي مي كند. اين مصداق منحصر به فرد، علي بن ابي طالب - عليه السلام - است كه در نهايت از جان گذشتگي، حاضر شد در زمان خطر، به جاي پيامبر - صلي الله عليه و آله - در بستر وي قرار بگيرد.سنگ تا فاني نشدكي شد نگين.دانشمندان اسلامي از مفسران، مورخان و محدثان مي نويسند، در (ليله المبيت) يعني شبي كه پيامبر - صلي الله عليه و آله - مي خواست از مكه بيرون آمده و به مدينه هجرت نمايد، علي بن ابي طالب - عليه السلام - به جاي پيامبر خوابيد و همه خطرات احتمالي را به جان خريد. [18]
لازم به ذكر است در آن زمان تنها حدود بيست سال از عمر شريف امام علي - عليه السلام - مي گذشت.
[1] . انبيإ، 53.[2] . انعام، 74.[3] . ممتحنه، 4.[4] . ممتحنه، 4.[5] . مريم، 47.[6] . ممتحنه، 4.[7] . توبه، 114.[8] . انبيإ، 57.[9] . همان، 58.[10] . انبيإ، 69.[11] . مريم، 46.[12] . مريم، 48.[13] . كهف، 13. البته در برخي از روايات، نامگذاري اصحاب را به فتي به دليل ايمانشان دانسته اند ر.ك بحار الانوار، ج 14، ص 428.[14] . همان، 14.[15] . همان، 10.[16] . همان، 19.[17] . بقره، 207.[18] . ر ك: علامه اميني، الغدير، ج 2 ص 48، و بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج2، ص 202 و 207.