توحيد در حاكميت و توحيد در اطاعت به چه معناست؟
ادله قرآني آن دو چيستند؟و آيا اطاعت از غير خدا با توحيد در اطاعت سازگاري دارد؟
پاسخ
حكومت به معناي سلطه، و حاكم به معناي صاحب سلطه و قدرت است كه مي خواهد به نظم امور بپردازد. هر حاكمي يك نحوه وكالت يا ولايتي دارد كه براساس آن درباره ي اموال و نفوس مردم تصميم مي گيرد و دستور مي دهد. وقتي خالقيت، ربوبيت و الوهيت حق تعالي تثبيت شد، به برهان عقلي، جز او احدي حق حاكميت بر انسان ها را ندارد; زيرا همه ي انسان ها از اين حيث يكسان اند; پس حق حاكميت و مالكيت فقط از آن خدا و كساني است كه از ناحيه ي او مأذون باشند. آيات قرآن در اين باب عبارت اند از:(إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ);[1]حكومت جز از آن خدا نيست، فرمان داده است كه فقط او را بپرستيد. اين آيين استوار است، ولي بيش تر مردم نمي دانند.(قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلَي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ);[2]
بگو، بارالها مالك حكومت ها تويي; تو هستي كه به هر كس بخواهي حكومت مي بخشي و از هر كس بخواهي حكومت را مي گيري; هر كس را بخواهي، عزت مي دهي و به هر كس بخواهي ذلت; تمام خوبي ها به دست توست; زيرا تو بر هر چيزي قادري.(وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ);[3]
خداوند ملكش (حكومتش) را به هر كس كه بخواهد مي بخشد و خداوند (احسانش) وسيع، و (او) آگاه است.(ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِير);[4]
كساني را كه جز او مي خوانيد، حتي به اندازه ي پوست نازك هسته ي خرما مالكيت ندارند.(يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَي);[5]
اي داود، ما تو را خليفه و نماينده ي خود در زمين قرار داديم; پس بين مردم به حق داوري كن و از هوي و هوس بپرهيز.(وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ);[6]
هر كس به احكامي كه خدا نازل كرده است حكم نكند، كافر است.(وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ);[7]
هر كس به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نكند، فاسق است.(أَفَغَيْرَ اللّهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلاً وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِن رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ);[8]
آيا غير خدا را به داوري بجوييم; در حالي كه اوست كه اين كتاب آسماني را، كه تفصيل امور است، به سوي شما فرستاده است; و كساني كه به آنها كتاب آسماني داده ايم، مي دانند اين كتاب، به حق از طرف پروردگارت نازل شده است; بنابراين، از ترديد كنندگان مباش.(وَمَن لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ);[9]
و هر كس به احكامي كه خدا نازل كرده است حكم نكند، ظالم است.از آيات ذكر شده چند نكته ي مهم استفاده مي شود:1. حاكميت، مختص حق تعالي است; زيرا ولايت بر جان و مال، و خالقيت و تدبير، فقط از آنِ اوست.2. حكومت بر دو نوع تكويني (تدبير جهان آفرينش) و تشريعي تقسيم مي شود. از آيه ي 40 سوره ي يوسف، حكومت تشريعي، و از آيه ي 26 سوره ي آل عمران، حكومت تكويني به دست مي آيد.3. با اين كه حكومت حقي است كه بالذات به خداوند اختصاص دارد، ولي نبايد پنداشت كه او هميشه به طور مستقيم به اداره ي امور بندگان مي پردازد; بلكه كساني از طرف او مأمور مي شوند كه اداره ي امور را به اذن و رضايت الهي تحقق بخشند. آيه ي 26 سوره ي «ص» كه درباره ي حضرت داود است به اين مطلب اشاره دارد. پس سخن خوارج كه مي گفتند:
اِن الحُكْمُ اِلاّ للهِ لا لَكَ و لا لاِصْحابِكَ[10]
ناتمام است و امام به دنبالش فرمود: سخن آنها حق و صحيح است; ولي برداشتِ باطلي را از آن اراده كرده اند.4. حكومت و دولت از پديده هاي اجتناب ناپذير جوامع بشري است و نمي توان آن را از قاموس حيات بشري حذف كرد.5. آياتي كه بر توحيد در حاكميت و تشريع و قانون گذاري دلالت مي كنند، تدوين و تقنين حقوق و قوانين بشري را به خداوند و كساني كه از طرف خدا مأذون هستند، اختصاص داده، عدول از احكام الهي را به ظلم و فسق و كفر انتساب مي دهند; مانند آيات 44،45و47 سوره ي مائده و آيه ي 26 سوره ي ص و ...6. در بعضي آيات، حكم الهي محور حل نزاع و اختلافات دانسته شده است; مانند:(وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَيْء فَحُكْمُهُ إِلَي اللَّهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيب);[11]
در هر چيزي كه اختلاف داريد، حكم و داوري اش از آن خداست. اين است خداوند، پروردگار من، بر او توكل كرده ام و به سوي او بازمي گردم.
توحيد در اطاعت
از آن جا كه تنها خداي سبحان خالق و مدبر جهان و انسان است، پس تنها از او بايد اطاعت شود و اطاعت غير از خدا جايز نيست; زيرا اطاعت، از شؤون مالكيت و مملوكيت است; و تنها مالك خداست، البته انسان هايي كه به دستور ذات مقدس اله، ديگران مأمور به اطاعت از آنان شده اند، طبعاً، از باب امتثال امر الهي، بايد مورد اطاعت ديگران قرار گيرند. خداوند در قرآن مي فرمايد:(وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُول إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ);[12]ما هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر اين كه به فرمان خدا اطاعت شود.از اين آيه روشن مي شود كه اطاعت مطلق از آن خداست; مگر كساني كه از طرف خدا مأذون باشند:(مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ);[13]
هر كس پيامبر را اطاعت كند، از خدا فرمان برده است.(يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ);[14]
اي كساني كه ايمان آورده ايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر و صاحبان امر را; و هر گاه در چيزي نزاع كرديد، آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد، اگر ايمان به روز رستاخيز داريد; اين براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است.(قُلْ أَطِيعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ);[15]
بگو: خدا و پيامبر را اطاعت كنيد. اگر روي بر تافتند بگو: خدا كافران را دوست نمي دارد.ولي اطاعت پيامبر، ائمه، فقهاي جامع الشرايط، والدين و غير آنها، به اين لحاظ است كه از طرف خداوند اذن و مقام اطاعت را پيدا كرده اند.
[1]. يوسف: 40.[2]. آل عمران: 26.[3]. بقره: 247.[4]. فاطر: 13.[5]. ص: 26.[6]. مائده: 44.[7]. مائده: 47.[8]. انعام: 114.[9]. مائده: 45.[10]. نهج البلاغة، خطبه ي 39.[11]. شوري: 10.[12]. نساء: 64.[13]. نساء: 80.[14]. نساء: 59.[15]. آل عمران: 33.