قمار عشق...
ساقيا بده جامي، زان شراب روحاني
بهر امتحان اي دوست، گر طلب كني جانرا
بي وفا نگار من، مي كند به كار من
دين ودل به يك ديدن، باختيم و خرسنديم
ما زدوست غير از دوست، مقصدي نمي خواهيم
رسم عادت و رنديست، از رسوم ـ بگذشتن
زاهدي به ميخانه، سرخ روـ ز مي ديدم
زلف و كاكُل او را، چون به ياد ميارم
خانهي دل مارا، از كرم عمارت كن
ما سيه گليمان را، جز بلا نمي شايد
بر دل( بهائي) نه هر بلا كه بتواني
تا دمي بياسايم، زين حجاب ظلماني
آنچنان بر افشانم، كز طلب خجل ماني
خندههاي زير لب عشوههاي پنهاني
در قمار عشق اي دل، كي بود پشيماني؟
حور و جنت اي زاهد، بر تو باد ارزاني
آستين اين ژنده، ميكند گريباني
گفتمش مبارك باد، بر تو اين مسلماني
مينهم پريشاني بر سر پريشاني
پيش از آنكه اين خانه رو نهد به ويراني
بر دل( بهائي) نه هر بلا كه بتواني
بر دل( بهائي) نه هر بلا كه بتواني