جايگاه فريضه امر به معروف و نهي از منكر در انديشه اسلامي
مقدمه
در نظام اعتقادي اسلام، انسان به نه عنوان جزيي مستقل و بريده از ديگران كه داراي حياتي جمعي و زندگي اجتماعي است. او علاوه بر مسئوليت داشتن نسبت به عملكرد خويش در برخورد با ديگر اعضاي اين جامعه انساني هم تكاليفي بر عهده دارد. از سوي ديگر اقتضاي طبيعي انسان گرايش به شهوات و تمايلات نفساني است او همواره در معرض تن دادن به انواع رذايل و آلودگيها، تجاوز به حقوق ديگران و افتادن در ورطه هلاكت و گمراهي است. و به اين دليل بود كه خداوند رسولان خويش را با شرايع و برنامههاي آسماني به مدد انسان فرستاد تا او را در مهار نمودن اين طبيعت سركش و تزكيه نفس طغيانگر ياري رسانده، هدايت و تربيت او را در تنگناهاي زندگي مادي به سوي خير و صلاح دو جهان عهدهدار شوند.با توجه به اين، حال چنانچه بخواهيم فلسفه رسالت انبيا و اولياي الهي را در عنواني كوتاه خلاصه كنيم تعبيري موجزتر و رساتر از عنوان امر به معروف و نهي از منكر نخواهيم يافت به گفته محققان از جمله مهمترين ابتكارات اسلام نسبت به ساير جوامع بشري آن است كه اين فريضه را به يك اصل و قانون اجتماعي مبدل ساخت به طوري كه آن را نه فقط در محدوده و ظايف انبيا و اوليا كه از تكاليف عمومي جامعه انساني قرار دارد[1] به تعبير ديگر بُعد اجتماعي اين فريضه از نظر اسلام، در حقيقت نظارت عمومي مردم بر وضع اجتماعي جامعه و احساس مسئوليت داشتن در قبال عملكرد ديگران است. اين فريضه عامل نيرومندي در حفظ دين و استمرار رسالت الهي است زيرا از طريق آن امكان برپايي فرايض ديگر الهي و همچنين ترك محرمات و نواهي به وجود ميآيد. از اين رو فريضه مزبور در انديشه اسلامي از جايگاه ويژهاي برخوردار است كه در ادامه به بررسي اجمالي اين مقوله خواهيم پرداخت:
ـ امر به معروف و نهي از منكر در متون ديني اسلام
الف) قرآن كريم
با تدبر در آيات الهي به موارد متعددي بر ميخوريم كه شارع مقدس به تشريع و تبيين اين فريضه پرداخته و آن را در موارد گوناگون مورد تأكيد قرار داده است:1، ابتدا خداوند از خود در مقام كسي كه به معروف فرمان ميدهد و از منكر باز ميدارد ياد كرده است:«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ... »[2]2. در مرحله بعد آن را يكي از صفات پيامبرش دانسته و از او ميخواهد تا ضمن مدارا نمودن با خلق آنان را به معروف دعوت نمايد:«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي... يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ...» [3]«خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ»[4]3. مرحله سوم تسري آن به ساير مسلمانان و افراد جامعه اسلامي است تا آنجا كه امت اسلامي را از آن جهت به عنوان برترين امتها معرفي ميكند كه بر انجام امر به معروف و نهي از منكر پايبندند.
«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ...»[5]در آيه ديگر آن را نشان از پيوستگي مؤمنان به يكديگر و جلوهاي از همبستگي جامعه اسلامي معرفي مينمايد.[6] در فرازي ديگر آن را در رديف فريضههايي چون نماز و زكات قرار ميدهد[7] و بالاخره قرآن كريم دوري جستن از انجام اين فريضه و بياعتنايي به رواج منكرات را نشانه بدكرداري و تباهي انسانها ميداند.[8]بنابراين ميتوان گفت كه از ديدگاه قرآن كريم امر به معروف و نهي از منكر از ضروريات ايمان و رستگاري بوده و به عنوان مكمل فرايض ديگري همچون نماز و زكات، بُعد اجتماعي و عملي اين اسلام را نمايان ميسازد.
ب) روايات اهلبيت ـ عليهم السلام
پيشوايان دين همگي نمونههاي كاملي از اقامه كنندگان امر به معروف و نهي از منكر در جامعه بودند تا آنجا كه در زيارت جامعه خطاب به آنها ميخوانيم:«... و اَمَرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم في الله حق جهاده حتي اعلنتم دعوته و بينتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرايع احكامه...»«.. به نيكي فرمان داديد و از بدي نهي كرديد و آن گونه كه شايسته بود در راه خدا به جهاد برخاستيد تا آن كه دعوتش را آشكار، واجباتش را بيان، حدودش را برپا و احكام شريعتش را گسترش داديد.»حضرت علي ـ عليه السّلام ـ اين فريضه را يكي از شعبههاي جهاد كه خود از اركان ايمان است معرفي مينمايد.[9] ايشان پس از ضربت خوردن و در آستانه شهادت در وصيتي به فرزندان بزرگوارش امام حسن و امام حسين ـ عليهم السلام ـ فرمودند:«لا تنزكو الامر والنهي عن المنكر فيولي عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم».[10]«امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد كه بدان بر شما مسلط ميگردند و دعايتان نيز مستجاب نخواهد شد.»در بررسي فلسفه فيام خونين امام حسين ـ عليه السّلام ـ نيز با همين فريضه به عنوان اساسيترين انگيزه و هدف ايشان در اين قيام مواجه ميشويم. ايشان كه خود معتقد بود هيچ انسان با ايماني نميتواند در برابر صحنههاي ارتكاب معصيت بياعتنا چشم فرو بندد.»[11] با هدف اقامه امر به معروف و نهي از منكر در برابر مفاسد بيشمار حكومت يزيد قيام كرد و با خون خويش به اصلاح امت رسول خدا برخاست.اقامه امر به معروف و نهي از منكر در جامعه به حدي براي پيشوايان ديني حايز اهميت بود كه ترك آن را نشان از بيتحركي و مردگي جامعه ميدانستند حضرت علي ـ عليه السّلام ـ كساني را كه اين فريضه را ترك كنند چنين توصيف نموده است:«در اين ميان گروهي ديگرند كه با دست و زبان و قلب نهي از منكر را وانهادهاند. اينان مردگاني متحركاند چرا كه تمامي اعمال ارزشمند حتي جهاد در راه خدا، در مقايسه با امر به معروف و نهي از منكر چون دميدني است به درياي پر موج و پهناور...»[12]نظارت؛ وظيفه فردي يا شأن حكومتي؟
نتيجه بررسي روايات مربوط به امر به معروف و نهي از منكر ما را به دو نوع مختلف در اين زمينه رهنمون ميسازد:نخستين بخش فريضه امر به معروف و نهي از منكر به گونهاي است كه انجام آن به قدرت و سازمان خاصي نياز ندارد بلكه نهايتاً از قلب و زبان و جلوههاي ظاهري تجاوز نميكند. در همين ارتباط روايتي از اميرمؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ است كه ميفرمايند: هر كس منكري را به قلب و زبانش انكار نكند همچون مردهاي است كه در ميان زندگان به سر ميبرد.[13] و يا در روايت ديگري از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمده است كه وظيفه ما در برخورد با گنهكاران ترشرويي و درهم كشيدن چهره است.[14] از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز نقل ميشود كه فرمودند براي مؤمن از لحاظ غيرت همين كافي است كه وقتي منكري را ديد با قلبش آن را انكار نمايد.[15]آنچه مسلم است اين بخش از احاديث مربوط به امر به معروف و نهي از منكر، ناظر به بخش فردي آن است به طوري كه حدود آن از قلب و صورت يا زبان تجاوز نميكند و انجام آن نيز در امكان همگان بوده و نيازي به وجود سلطه يا قدرت خاصي ندارد.قسم دوم احاديث، فريضه امر به معروف و نهي از منكر را عامل برپايي ساير فرايض، وسيله ايمني راههاي، آباداني زمينها، مقابله با دشمنان و بالاخره تأمين حقوق مردم معرفي ميكنند. روشن است كه اين اعمال از جمله امروي است كه تحقق آنها بدون وجود سازمان يا تشكيلات نيرومند امكانپذير نيست. در همين ارتباط امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند امر به معروف و نهي از منكر دو فريضه بزرگ الهي است كه برپايي ديگر فرايض در گرو انجام آن است.[16] در حديثي ديگر از امام علي ـ عليه السّلام ـ امر به معروف و نهي از منكر چنين توصيف ميشود:امر به معروف و نهي از منكر دعوت به اسلام است به همراه استرداد حقوق ستم ديدگان و مخالفت با ظالمان و تقسيم بيت المال و گرفتن غنايم از محل خود و صرف آن در مورد خودش[17] كاملاً واضح است كه مخالفت با ظالم، تقسيم بيتالمال ميان مسلمانان، دريافت زكات و... را نميتوان در قالب فردي و تنها از طريق موعظه و نصيحت قابل تحقق دانست بلكه تحقق اين هدف زماني ميسر است كه يك سازمان اجرايي نيرومند اداره امور جامعه را مطابق تعاليم الهي اسلام بر عهده داشته باشد و به اين دليل ميتوان به ضرورت تشكيل حكومت اسلامي براي انجام فرايض الهي پي برد. به اين ترتيب آنچه در اين ارتباط ميتوان گفت به طور خلاصه آن است كه امر به معروف و نهي از منكر در انديشه اسلامي بر دو بخش اساسي است نخستين بخش آن مربوط به وظيفه عمومي و همگاني است كه نسبت به تخلفات و منكرات حساسيت داشته و از طريق چهره، قلب و زبان در برابر تخلفات اجتماعي واكنش نشان دهند. اين قسمت وظيفه عموم مردم و فرد فرد مسلمانان است و چون جنبه فردي دارد طبعاً شعاع آن نيز محدود به توانايي فردي خواهد بود. اما بخش دوم مربوط به گروهي است كه داراي قدرت و حكومت باشند و اين همان بخش از امر به معروف و نهي از منكر است كه از شئون حكومت اسلامي به شمار ميآيد.ـ نظارت بر عملكرد حاكمان
همان گونه كه گذشت در انديشه اسلامي امر به معروف و نهي از منكر يك وظيفه همگاني است و به قشر يا طبقه ويژهاي اختصاص ندارد همگان در برابر يكديگر مسئولند هر مسلماني درا نجام اين وظيفه مكلف است و شعاع اين وظيفه همه سطوح اجتماعي حتي حاكمان را در بر ميگيرد كه در سنت ديني ما از آن با عنوان «نصيحه ائمه مسلمين» ياد ميشود.مطابق اين اصل، هر مسلماني مجاز بلكه مكلف است كه در برابر عملكرد حاكمان بيتفاوت نباشد بلكه در صورت لزوم خالصانه آنان را امر به معروف و يا نهي از منكر نمايد. اين اصلي است كه همواره مورد توجه پيشوايان معصوم ما قرار داشته است. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نه تنها از فرمانداران خود ميخواست كه براي سخنان آمران به معروف و ناهيان از منكر ارزش قايل شوند بلكه خود نيز درا ين مسير پيش قدم گرديده و مردم را به انجام اين امر تشويق مينمود:«از گفتن سخنان حق يا مشورت عدالتآميز با من خودداري نكنيد كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه از كار خويش از خطا ايمنم مگر آن كه خداوند مرا در كارش كفايت كند كه او از من بر آن تواناتر است.»[18] گرچه امام ـ عليه السّلام ـ خود معصوم و مصون از خطاست اما مسلم است كه تأكيد ايشان به انجام اين امر از سوي مردم به منظور ارايه الگويي كامل از حكومت و ايجاد رابطه نزديك ميان مردم با حاكمان است امام از جايگاه خود سخن ميگويد كه هر كس در مقام آمريت و حكومت بر مردم قرار گرفت نبايد خود را بينياز از هدايت و ارشاد ديگران بداند از اين رو به مالك اشتر توصيه ميكند: «هرگز مگو من اميرم، فرمان ميدهم پس بايد اطاعت شوم زيرا كه اين كار مايه سياهي دل، تباهي دين و نزديك شدن زوال در نعمتهاست.»[19]ـ نتيجه گيري
فريضه امر به معروف و نهي از منكر در انديشه اسلامي زيربناي ديگر فرايض ديني است. اين فريضه فلسفه تشكيل حكومت اسلامي و معياري براي ارزيابي صلاح و فساد حكومتهاست. مهمترين كاركرد اجتماعي امر به معروف و نهي از منكر تأمين حقوق عمومي، اصلاح جامعه، حفظ نظام اجتماعي اسلام، برقراري عدالت و بالاخره تثبيت و گسترش نظام ارزشي و اخلاقي دين در جامعه است. فريضه فوق داراي سطوح و مراتب مختلفي است گاه صرفاً در حد يك پند و اندرز كوتاه خلاصه ميگردد و گاه اجراي آن نيازمند توسل به اقدامات و امكانات خاص است به طوري كه چه بسا شرايط ايجاب كند تا همه مسلمانان براي حفظ جامعه اسلامي و جلوگيري از حاكميت منكرات در آن سلاح برگرفته و به دفاع از ارزشها و آرمانهاي ديني برخيزند. با توجه به اين ميتوان گفت كه اين وظيفه داراي دو بعد فردي و حكومتي است و از اين رو شعاع آن همه افراد جامعه اعم از حاكمان يا حكومت شوندگان را در بر ميگيرد و كسي نميتواند از زير بار اين مسئوليت شانه خالي كند گرچه انجام اين فريضه منوط به احراز شرايط و مقدماتي است لكن اين به معناي آن نيست كه در صورت فقدان شرايط و مقدمات، ما خود را به طور كلي نسبت به انجام اين وظيفه مهم غير مسئول دانسته و در برابر منكرات اجتماعي بيتفاوت بمانيم بلكه همواره ما موظفيم در فراهم آوردن مقدمات و احراز شرايط لازم بكوشيم تا زمينه تحقق حاكميت ارزشهاي اسلامي در جامعه فراهم گردد. انشاءالله[1] . ر. ك: استاد جعفر سبحاني، مباني حكومت اسلامي، انتشارات توحيد، قم، 1370، ص 276.[2] . نحل / 90.[3] . اعراف/ 157 و 199.[4] . همان.[5] . آل عمران/110.[6] . توبه / 71.[7] . حج/41.[8] . مائده/63و79.[9] . نهجالبلاغه، حكمت 31.[10] . نهجالبلاغه، نامه 47.[11] . جامع احاديث الشيعه، ج 18، ص 230.[12] . نهجالبلاغه، كلمات قصار، شماره 374.[13] . وسائلالشيعه، ج 11، ص 404.[14] . همان، ص 409 و 413.[15] . همان.[16] . وسائلالشيعه، ج 11، ص 395.[17] . همان، ص 403، تحف العقول، ص 171.[18] . نهجالبلاغه، خطبه 216، (ترجمه شهيدي).[19] . نهجالبلاغه، نامه 53.محمد ملك زاده