ادله ى ناروايى ورود كافران به مساجد - اسلام و اقليت هاي مذهبي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام و اقليت هاي مذهبي - نسخه متنی

محمدباقر طاهرى؛ ويراستاران: محمدجواد شريفى، حميده انصارى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ادله ى ناروايى ورود كافران به مساجد

1. قرآن

مهم ترين دليل فقهاى شيعه و سنّى بر ناروايى ورود كافران به مسجدالحرام، اين آيه ى شريفه است:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا);[12]

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مشركان ناپاك اند; پس نبايد بعد از امسال نزديك مسجدالحرام شوند.

بديهى است كه همه ساله در روزهاى حج، مشركان براى انجام مراسم بت پرستى و اعمال حج غيرتوحيدى به مسجدالحرام مى آمدند و اعمال مشركانه انجام مى دادند; همان گونه كه قرآن كريم مى فرمايد:

(ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً);[13]

نماز آنان در كنار كعبه، جز سوت و كف زدن نبود.

درست است كه مورد مخصّص نيست، ولى اين بدان معنا نيست كه گسترش دادن و يا الغاى خصّوصيت، نياز به دليل ندارد; به ويژه در اين آيه كه شواهدى براى اختصاصى بودن حكم نيز وجود دارد.

از كلمات فقها استفاده مى شود كه گسترش حكم از مشركان به ديگر كافران از دو راه صورت مى گيرد:

1. گسترش در معناى شرك;

2. گسترش در علّت، كه در كتب استدلالى فقهى به طور مبسوط درباره ى آن بحث شده است.

آيا مى توان اين عمل مشركان را با عمل كافرى كه براى شنيدن كلام خدا و سخنان مبلّغان دين و يا ديدن آثار باستانى و جلوه هاى تمدّن اسلامى وارد مسجد مى شود برابر دانست؟!

يا آن كه جلوگيرى از ورود چنين انسانى، خلاف فلسفه ى وجودى نخستين مسجدى است كه در اسلام بنا شده است؟

2. روايات

در كتاب حدائق[14] دو روايت با يك مضمون ـ يكى از دعائم الاسلام و ديگرى از راوندى ـ نقل شده است كه هر دو روايت از نظر سند و دلالت ضعيف اند.

3. اجماع

به عقيده ى صاحب جواهر، اجماع مهم ترين دليل، بلكه تنها دليل بر سرايت حكم ناروايى ورود به مسجدالحرام از مشركان به ديگر كافران است.[15] با توجه به موقعيت ويژه ى مسجدالحرام در ميان ديگر اماكن مقدّسه، نمى توان به سادگى از كنار اتفاق نظرها گذشت; بنابراين، براى ناروايى كافران از ورود به مسجدالحرام، مى توان به اجماع مسلمانان ـ و حداقل شيعيان ـ تمسك كرد.

البته مى توان بر اين اجماع اشكال گرفت; زيرا شيخ طوسى در كتاب خلاف و مبسوط، به آن تمسّك نكرده است، با آن كه روش ايشان، خصوصاً در كتاب خلاف بر اين است كه به خاطر رويارويى با ديدگاه فقيهان اهل سنّت، همانند آنان به اجماع تمسّك جويد.

بعضى گفته اند كه در صدر اسلام ناروايى ورود كافران به مسجد، مشهور بوده; چنان كه علامه در كتاب تذكره شهرت را دليل قرار داده و شاهدى از تاريخ نيز بر آن ارائه كرده است و آن اين كه: ابوموسى با دفتر حساب رسى كارهايش بر عمر وارد مى شود. عمر مى گويد: نويسنده را بگو بيايد تا آن را بخواند. ابوموسى مى گويد: او به مسجد نمى آيد. عمر مى گويد: چرا؟ او مى گويد: چون مسيحى است. عمر ساكت مى شود. اين نشان دهنده ى شهرت ناروايى ورود كافران به مسجد، در ميان آنان است.

بايد گفت: اولاً، با توجه به اين كه اين جريان تاريخى فقط از طريق اهل سنّت نقل شده است، آيا مى تواند بيانگر شهرت حكمى در يك زمان باشد و آيا چنين شهرتى حجيّت دارد؟

ثانياً، چنين شهرتى با شهرت ديگرى كه با نقل هاى گوناگون از طريق شيعه و سنّى پشتيبانى شده ناسازگارى دارد.

در تاريخ نيز آمده است كه در زمان عمر و قبل و بعد از او مسيحيان و يهوديان به صورت گروهى (وفد) و فردى در مسجدالنبى حضور مى يافتند و با طرح پرسش هاى خود، پاسخ آن را از خليفه ى مسلمانان دريافت مى كردند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) بخشى از ساعات روز را به ديدار با غيرمسلمانان، ـ براى آشنا كردن آنان با اسلام و يا بستن پيمان ها ـ اختصاص مى داد، كه محل اين ديدارها مسجدالنبى بود.

به مرور زمان، تعداد اين ديدارها افزايش مى يافت، به طورى كه سال نهم هجرت را سال وفود (هيأت هاى نمايندگى) مى نامند. «اسطوانة الوفود» (ستون نمايندگان) كه هم اكنون نام يكى از ستون هاى داخل مسجدالنبى است، حكايت از جايگاه خاصّ اين ديدارها در داخل اين مسجد دارد.

امّا اين ادّعا كه حضور كافران در مسجدالنبى، تا پيش از نزول آيه ى شريفه (يعنى تا آخر سال نهم هجرى) بوده، يك ادعاى تاريخى است و تاريخ بايد آن را تأييد كند.

ابن اثير در تاريخ خود در رخدادهاى سال دهم هجرت، از سيزده هيأت نمايندگى نام مى برد كه تنها در سال دهم هجرت به مدينه آمده و به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) شرف ياب شده بودند.


[1]. سوره ى برائت، آيه ى 28.

[2]. بهاءالدّين خرمشاهى، توضيحات و واژه نامه هاى قرآن، ترجمه، ص 191.

[3]. طبرسى، مجمع البيان، ج 5، ص 38.

[4]. ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه.

[5]. جبران مسعود، فرهنگ الفبايى الوائد، ج 2، ص 1722.

[6]. علامه طباطبايى، الميزان، ج 9، ص 229.

[7]. طبرسى، جوامع الجامع، ترجمه ى شادمهرى، ج 1، ص 431.

[8]. طبرسى، مجمع البيان، ج 2، ص 318.

[9]. خرمشاهى، ترجمه ى قرآن كريم، ص 191.

[10]. آلوسى، روح المعانى، ج 9 ـ 10، ص 77.

[11]. طبرسى، مجمع البيان، ج 3، جزء دهم، ص 43.

[12]. سوره ى توبه، آيه ى 28.

[13]. سوره ى انفال، آيه ى 35.

[14]. شيخ يوسف بحرانى، حدائق، ج 7، ص 279.

[15]. شيخ محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج 21، ص 278.

/ 49