بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و اين كه قرآن و ساير مقدّسات را بايد از دست رس كافران دور نگه داشت، با مذاق قانون گذار اسلام ـ كه نظرش رساندن مردم به اسلام و هدايت با هر وسيله ى ممكن است ـ سازگارى ندارد، هر چند كافران قرآن را لمس كنند; زيرا مصالح عالى ترى مدّ نظر است; چنان كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)در نامه هاى ارزشمند خويش به پادشاهان از آيات قرآن استفاده مى نمود; در حالى كه ممكن بود آنها آيات را با دست لمس كنند.2. حديث مشهور پيامبر(صلى الله عليه وآله): الاسلام يعلوا ولايُعلى عليه;[4] اسلام برتر است و چيزى فراتر از آن نيست.اين روايت مرسل است، ولى در بين شيعه و سنى مشهور و معتبر است و شيخ صدوق(رحمه الله) با اطمينان آن را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) نسبت داده است;[5] امّا دلالت آن بر حرام بودن واگذارى قرآن و چيزهاى مقدّس ديگر به كافران مورد پذيرش نيست و ناتمام است; زيرا يا جمله ى خبريّه است كه اسلام از جنبه ى برهان و استدلال بر ساير اديان برترى دارد، مانند اين آيه كه مى فرمايد:(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ);[6] اوست كه پيامبرش را با راهنمايى و دين بر حق فرستاد، تا از همه ى دين ها بالاتر و فراترش گرداند.و مى توان به اين معنا گرفت كه در خارج بر همه ى اديان غلبه مى كند; و چنان كه در حديث آمده چنين چيزى به هنگام آشكار شدن امام قائم(عليه السلام)است; پس ارتباطى به اين بحث ندارد.و يا جمله ى خبريه اى است كه مراد جدّى از آن، جمله ى انشايى است; بدين معنا كه اسلام بايد والاتر و بالاتر باشد و نبايد چيزى بالاتر از آن باشد، يا حرام است چيزى فراتر از آن باشد;و مراد از آن، برانگيختن و تشويق مسلمانان براى تلاش در راه سربلندى اسلام ـ چه در برهان و استدلال و چه در پيروزى واقعى و خارجى ـ است.بنابراين، انتشار كتاب هاى اسلامى و در رأس آنها كتب الهى، از راه هاى برترى حجّت و برهان است كه پيروزى در خارج را ميسّر مى سازد.اين روايت اگر بر لزوم انتشار و دست رسى آنان دلالت نكند، بر نظر اين فقها نيز دلالتى ندارد.انصاف اين است كه هيچ گونه دليلى بر حرام بودن واگذارى قرآن به كافر، يا مالك نشدن او نسبت به كتاب الهى يا هر كتاب مقدس ديگرى دلالت ننموده است.[7]
[1]. سوره ى نساء، آيه ى 141.[2]. سوره ى آل عمران، آيه ى 123.[3]. سوره ى توبه، آيه ى 25.[4]. شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 26، ص 14، كتاب الارث; ج 17، ص 376; كتاب فرايض و مواريث، ص 376.[5]. شيخ صدوق، من لايحضرالفقيه، ج 4، ص 243.[6]. سوره ى توبه، آيه ى 33.[7]. امام خمينى، بيع، ج 2، ص 539-545.