1- جنگ احد
يك سال از ازدواج امير مؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ با دختر نبوت نگذشته بود كه واقعه جنگ احد در سال سوم هجرت به وقوع پيوست. روحيه قريش بر اثر شكست در جنگ بدر سخت، افسرده بود. براي جبران اين شكست مادي و معنوي و به قصد گرفتن انتقام كشتگان خود، بر آن شدند كه با ارتش مجهز و متشكل از دلاوران ورزيده اكثر قبايل عرب به سوي مدينه حركت كنند. از اين رو عمرو عاص و چند نفر ديگر مأمور شدند كه قبايل كنانه و ثقيف را با خود همراه سازند و از آنان براي جنگ با مسلمانان كمك بگيرند. آنان توانستند سه هزار مرد جنگي براي مقابله با مسلمانان فراهم آوردند.دستگاه اطلاعاتي اسلام، پيامبر را از تصميم قريش و حركت آنان براي جنگ با مسلمانان آگاه ساخت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي مقابله با دشمن، شوراي نظامي تشكيل داد و اكثريت اعضا نظر دادند كه ارتش اسلام از مدينه خارج شود و در بيرون شهر با دشمن بجنگد. پيامبر پس از اداي نماز جمعه با لشكري بالغ بر هزار نفر مدينه را به قصد دامنه كوه احد ترك گفت.صف آرايي دو لشكر در بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت آغاز شد. ارتش اسلام مكاني را اردوگاه خود قرار داد كه از پشت به يك مانع و حافظ طبيعي يعني كوه احد محدود ميشد. ولي در وسط كوه بريدگي خاصي بود كه احتمال ميرفت دشمن، كوه را دور زند و از وسط آن بريدگي در پشت اردوگاه مسلمانان ظاهر شود. پيامبر براي رفع اين خطر عبدالله جبير را با پنجاه تيرانداز بر روي تپهاي مستقر ساخت كه از نفوذ دشمن از اين راه جلوگيري كنند و فرمان داد كه هيچ گاه از اين نقطه دور نشوند، حتي اگر مسلمانان پيروز شوند و دشمن پا به فرار بگذارد.پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پرچم را به دست مصعب داد زيرا وي از قبيله بني عبدالدار بود و پرچمدار قريش نيز از اين قبيله بود.جنگ آغاز شد، و بر اثر دلاوريهاي مسلمانان ارتش قريش با دادن تلفات زياد پا به فرار گذارد. تير اندازان بالاي تپه، تصور كردند كه ديگر به استقرار آنان بر روي تپه نيازي نيست. از اين رو. بر خلاف دستور پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي جمعآوري غنايم، مقر نگهباني را ترك كردند. خالدبن وليد كه جنگاوري شجاع از جمعيت دشمنان بود، از آغاز نبرد ميدانست كه دهانه اين تپه كليد پيروزي است. چند بار خواسته بود كه از آنجا به پشت جبهه اسلام نفوذ كند ولي با تيرانداري نگهبانان روبرو شده، به عقب باز گشته بود. اين بار كه خالد مقر نگهباني را خلوت ديد با يك حمله توام با غافلگيري، در پشت سر مسلمانان ظاهر شد و مسلمانان غير مسلح و غفلت زده را از پشت سر مورد حمله قراد داد. هرج و مرج عجيبي در ميان مسلمانان پديد آمد و ارتش فراري قريش، از اين راه مجدداً وارد ميدان نبرد شد، در اين ميان مصعب بن عميره پرچمدار اسلام به وسيله يكي از سربازان دشمن به شهادت رسيده چون صورت مصعب پوشيده بود، قاتل او خيال كرد كه وي پيامبر اسلام است، لذا فرياد كشيد: اي مردم، آگاه باشيد كه محمد كشته شد.خبر مرگ پيامبر در ميان مسلمانان انتشار يافت و اكثريت قريب به اتفاق آنان پا به فرار گذاردند، به طوري كه در ميان ميدان جز چند نفر انگشت شمار باقي نماندند.تاريخ به ايثار افسري اعتراف ميكند كه در تمام تاريخ اسلام نمونه فداكاري است و پيروزي مجدد مسلمانان در نبرد احد معلول جانبازي اوست. اين افسر ارشد، اين فداكار واقعي مولاي متقيان و اميرمؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ است. علت فرار قريش در آغاز نبرد اين بود كه مكه پرچمداران نه گانه آنان يكي پس از ديگري به وسيله علي ـ عليه السّلام ـ از پاي در آمدند و در نتيجه رعب شديدي در دل قريش افتاد كه تاب و توقف و استقامت را از آنان سلب نمود.
علي ـ عليه السّلام ـ محافظ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ
پس از ترك ماموران از محل ماموريت و حمله مجدد دشمنان، پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ از هر طرف مورد هجوم دستههايي از لشكر قريش گرفت. هر دستهاي كه به آن حضرت حمله ميآوردند، علي ـ عليه السّلام ـ به فرمان پيامبر به آنها حمله ميبرد و با كشتن بعضي از آنها موجبات تفرّقشان را فراهم ميكرد و اين جريان چند بار در احد تكرار شد. به پاس اين فداكاري، امين وحي نازل شد و ايثار علي را نزد پيامبر ستود و گفت: اين نهايت فداكاري است كه او از خود نشان ميدهد. رسول خدا امين وحي را تصديق كرد و گفت: من از علي و او از من است. سپس ندايي در ميدان شنيده شد كه مضمون آن چنين بود.لا سيف الا ذوالفقار- لافتي الا علي
شمشيري چون ذوالفقار و جوانمردي همچون علي نيست.[1] ابن ابي الحديد جريان را تا حدي مشروحتر نقل كرده، ميگويد:دستهاي كه براي كشتن پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هجوم آوردند پنجاه نفر بودند و علي ـ عليه السّلام ـ در حالي كه پياده بود آنها را متفرق ميساخت. سپس جريان نزول جبرئيل را نقل كرد.[2]حضرت امير المؤمنين در سخنراني مشروحي كه براي«راس اليهود» در محضر گروهي از اصحاب خود ايراد فرمود به فداكاري خود چنين اشاره مي فرمايد:هنگامي كه ارتش قريش سيل آسا بر ما حمله كرد، انصار و مهاجر راه خانه خود گرفتند. من با وجود هفتاد زخم از آن حضرت دفاع كردم. سپس آن حضرت قبا را به كنار زد و دست روي مواضع زخم كه نشانهاي آنها باقي بود، كشيد.علي ـ عليه السّلام ـ در دفاع از وجود پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به قدري پا فشاري و فداكاري كرد كه شمشير او شكست و پيامبر شمشير خود را كه ذوالفقار بود به وي مرحمت نمود تا به وسيله آن به جهاد خود در راه خدا ادامه دهد.[3]پرستار پيامبر
رسول خدا به همراه گروهي از يارانش كه علي ـ عليه السّلام ـ هم جزء آنان بود، بر فراز كوهي رفتند اين ياران كساني بودند كه پس از فرار از معركه جنگ احد، دوباره به ميدان بازگشته بودند. اما علي يك لحظه هم پيامبر را تنها رها نكرد.ابن هشام گويد: رسول خدا در گودالي افتاد و زانويش مجروح شد. علي دست او را گرفت و طلحه بن عبيدالله او را ايستاند. وقتي رسول خدا به دهانه تنگه رسيد، علي بن ابيطالب دور شد و در حالي كه سپرش را از آب پر كرده بود بازگشت و آن را به رسول خدا داد تا از آن بنوشد اما آب بوي خاصي داشت و لذا پيامبر از نوشيدن آن صرف نظر كرد و تنها با آن خون از چهرهاش شست و آب را بر سرش ريخت ابن اثير مينويسد: وقتي پيامبر زخمي شد علي در سپرش براي آن حضرت آب ميآورد و زخم او را شستشو ميداد اما خون بند نميآمد. تا آنكه فاطمه سر رسيد و پيامبر را بوسيد و گريه كرد. او حصيري را آتش زد و خاكستر آن را بر روي زخم پيامبر گذارد. و بدين وسيله خونريزي آن حضرت قطع شد. واقدي مينويسد: فاطمه با جمعي از زنان بيرون آمده بود. چون چهره پيامبر را ديد او را در آغوش گرفت و از چهره آن حضرت خونها را پاك ميكرد. علي ـ عليه السّلام ـ براي آوردن آب رفت و به فاطمه گفت: اين شمشير سرفراز را نگه دار. چون علي ـ عليه السّلام ـ آب آورد، رسول خدا خواست از آن بنوشد، اما نتوانست آن حضرت بسيار تشنه بود ولي چون آب بوي خاصي داشت آن حضرت از آشاميدن آن چشم پوشيد و گفت: اين آبي است كه بو و مزه آن دگرگون شد، سپس با مضمضه كردن آب خونهايي را كه در دهانش بود شستشو داد. فاطمه نيز از چهره پيامبر خونها را پاك ميكرد.[4][1] . كامل /2/107.[2] . شرح نهجالبلاغه ابن ابي الحديد /14/215.[3] . خصال شيخ صدوق /2/15، فروغ ولايت /101 تا 106، با اندكي تلخيص و تصرف.[4] . سيره معصومان امام علي ـ عليه السّلام ـ ج اول، ص 249، 250.