جواني امام علي (علیهم السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جواني امام علي (علیهم السلام) - نسخه متنی

محمود جويباري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


4- مرگ پدر :
«ابو طالب تنها حامي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ»

محاصره اقتصادي قريش، با نقشه گروهي از نيك انديشان آنان، در هم شكست. پيامبر و هواداران وي پس از سه سال تبعيد و رنج، از«شعب ابي طالب» بيرون آمده و راه خانه‌هاي خود را پيش گرفتند. خريد و فروش با مسلمانان آزاد گرديد، و مي‌رفت كه وضع مسلمانان سرو ساماني پيدا كند. ناگهان پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ با پيش‌آمد بسيار تلخي روبرو گرديد. ابوطالب تنها حامي پيامبر و پدر بزرگوار حضرت علي ـ عليه السّلام ـ از دنيا رفت. در آن روز، پيامبر گرامي، حامي و مدافعي را از دست داد. كه از سن هشت سالگي تا آن روز كه پنجاه سال از عمر رسول خدا مي‌گذشت، حفاظت و حراست او را بر عهده داشت؛ و پروانه وار گرد شمع وجود او مي‌گشت، و تا روزي كه«محمد» صاحب درآمدي شد، هزينه زندگي او را مي‌پرداخت و او را بر خود و فرزندانش مقدم مي‌داشت.

شخصيتي را از دست داد كه عبدالمطلب(جد پيامبر) «محمد» را در آخرين لحظات عمر خود به او سپرد.

مرگ پدر اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ و عموي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، قطعي شد و ناله و شيون از خانه‌هاي«ابوطالب» بلند شد. دوست و دشمن دور خانه او جمع شده كه در مراسم دفن او شركت ورزند.[1] ابوطالب، در راه حفظ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از پاي ننشست، و سه سال زندگي در شكاف كوه و اعماق دره را بر رياست و سيادت مكه، ترجيح داد؛ تا آنجا كه اين آوارگي سه ساله، او را فرسوده ساخت و مزاج خود را از دست داد و چند روز پس از نقض محاصره اقتصادي كه به خانه و زندگي برگشت، بدرود زندگي گفت.

ايمان او به رسول خدا به قدري قرص و محكم بود، كه راضي بود تمام فرزندان گرامي وي كشته شوند ولي او زنده بماند. علي را در رختخواب وي مي‌خوابانيد، تا اگر سوء قصدي در كار باشد به وي اصابت نكند. وي هنگام مرگ به فرزندان خود چنين گفت: من«محمد» را به شما توصيه مي‌كنم، زيرا او امين قريش و راستگوي عرب، و حائز تمام كمالات است. آئيني آورده كه دلها بدان ايمان آورده، اما زبانها از ترس شماتت به انكار آن برخاسته است. من اكنون مي‌بينم كه افتادگان و ضعيفان عرب به حمايت او برخاسته، و به او ايمان آورده‌اند، و محمد به كمك آنها برشكستن صفوف قريش قيام نموده است. سران قريش را خوار، خانه‌هاي آنان را ويران و بي‌پناهان آنها را قوي و نيرومند و مصدر كار نموده است. سپس گفتار خود را با جمله‌هاي زير پايان داد: اي خويشاوندان من، از دوستان و حاميان حزب او(اسلام) گرديد. هر كس پيروي او را نمايد، سعادتمند مي‌گردد، هر گاه اجل مرا مهلت مي‌داد، من از او حوادث و مكاره روزگار را دفع مي‌نمودم.[2]


[1] . فروغ ابديت/1/360 تا362، با اندكي تصرف و تلخيص.

[2] . فروغ ابديت/1/375، سيره حلبي/1/390.


/ 31