نامزدي - انتخاب همسر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انتخاب همسر - نسخه متنی

ابراهيم اميني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامزدي

در بين بعضي مردم مرسوم است كه دختر و پسري را سالها قبل از موقع ازدواج، بلكه گاهي در زمان كودكي وحتي شيرخوارگي نامزد يكديگر مي‎نمايند. در مراسم نامزدي صيغة عقد خوانده نمي‎شود. بلكه غالباً با تبادل حلقه نامزدي و مقداري لباس و شيريني مراسم انجام مي‎گيرد. در اين مراسم پدر و مادر دختر و پسر قول و قرار مي‎گذارند كه در موقع مناسب دختر و پسر را به عقد يكديگر در آورند. مراسم نامزدي را بدين منظور انجام مي‎دهند كه دختر و پسر را از ازدواج با فرد ديگري محفوظ بدارند و مطمئن باشند كه با ديگري ازدواج نخواهند كرد. در اينجا اين سخن مطرح مي‎شود كه آيا نامزدي رسم خوبي است يا نه؟

به نظر من اگر نامزدي در سنين ازدواج باشد، و دختر و پسر از رشد كافي برخوردار باشند و بتوانند مصالح خودشان را تشخيص دهند، عيبي ندارد. مشروط بر اينكه در اين‎باره با دختر و پسر مشورت و نظرخواهي و رضايت آنها جلب شده باشد. اما اگر دختر و پسر در سنين كودكي يا در آغاز نوجواني نامزد شوند و بعد از گذشت چندين سال بخواهند عقد بخوانند، من چنين نامزدي را صلاح نمي‎دانم، زيرا دختر و پسر در سنين پائين از رشد كافي برخوردار نيستند و نمي‎توانند مصالح خودشان را تشخيص دهند، ممكن است بعد از بزرگ شدن و در موقع ازدواج همديگر را نپسندند ولي چون مدتها در حال نامزدي بوده‎اند جرئت بر هم زدن مراسم نامزدي را نداشته باشند، بعلاوه غالباً با مخالفت شديد پدر و مادر و ساير اقوام مواجه خواهند شد. در نتيجه ناچارند عمري را در رنج و ناراحتي و تلخكامي به سر برند. و غالباً به طلاق منجر مي‎شوند و مسؤول همه اين بدبختيها پدر و مادري هستند كه پسر و دخترشان را در حال كودكي و عدم رشد و بلوغ عقلاني نامزد يكديگر نمودند.

به نامه‎هاي زير توجه نمائيد:

دوشيزه... در نامه‎اش مي‎نويسد: پنج سال پيش كه دختري كوچك بودم مرا نامزد پسرخاله‎ام كردند ولي من اصلاً نمي‎دانستم نامزد شده‎ام. تا اينكه در سن 14 سالگي فهميدم كه نامزد هستم. ولي من اين پسر را اصلاً دوست ندارم وقتي جلو چشمم ظاهر مي‎شود مانند ديو است. هر چه به پدر و مادرم مي‎گويم به حرفم توجه نمي‎كنند. مادرم مي‎گويد پسر خاله‎ات چه عيبي دارد؟ آن از مال و ثروتش، آن هم از خانواده‎اش. ولي به خدا آنها اخلاق خوبي ندارند. پسر خاله‎ام هميشه با پدر و مادرش دعوا مي‎كند. من از او نفرت دارم. من هميشه در درسهايم موفق بوده‎ام، اما از وقتي كه اين مسأله پيش آمد ديگر نمي‎توانم خوب درس بخوانم، هميشه ناراحت و غمگين هستم. مادرم مرتب به من سرزنش مي‎كند.

مي‎گويد قربان فلان دختر شوي مي‎بيني براي نامزدش چه مي‎كند؟ من هم با عصبانيت مي‎گويم بله ولي آنها خودشان نامزدشان را انتخاب كرده‎اند ولي نامزد مرا تو انتخاب كرده‎اي. به پدرم نامه نوشتم كه اگر اين پيوند لعنتي را بر هم نزنيد خودم را مي‎كشم ولي پدرم باز هم جواب منفي داد. چندبار خواستم خودكشي كنم اما از خدا ترسيدم، از آبروي پدر و مادرم ترسيدم. ولي اگر اين پيوند را بر هم نزنند بالاخره چاره‎اي جز خودكشي ندارم. زيرا من رنج و سختي آن جهان را از رنج و سختي اين جهان بيشتر دوست دارم. شما را به خدا به اين پدر و مادرها بگوئيد: با فرزندانشان اين جور رفتار نكنند.

خانم... در نامه‎اش نوشته سالها پيش به ازدواج مردي در آمدم كه از كودكي نامزدش شده بودم. بدين جهت اين ازدواج را پذيرفتم كه ده سال انتظار مرا كشيده بود. با اينكه تناسبي نداشتيم نتوانستم جواب رد بدهم. از اول از او تنفر داشتم ولي اميدوار بودم كه بعد از ازدواج عشق و علاقه‎اي در بين ما پيدا شود ولي متأسّفانه بعد از اين همه مدت هنوز از او متنفرم. ولي تا كنون حال و احوال خودم را به هيچكس نگفته‎ام و همه خيال مي‎كنند ما زندگي شيرين و خوشي داريم، و در همه حال بازيگر خوبي بوده‎ام. تصميم دارم تا آخر به همين صورت به زندگي ادامه دهم ولي غرضم از نوشتن نامه اين بود كه به پدر و مادرها بگوئيد هيچ وقت ندانسته و با زور براي فرزندانتان همسر انتخاب نكنيد. شما نمي‎دانيد من در طول اين سالها چه كشيده‎ام. تا كنون درد دلم را به احدي نگفته‎ام. اكنون براي شما مي‎گويم تا كمي سبك شوم.

/ 71