4- افتخار فاطمه- سلام الله عليها- به مادرش خديجه
روزي علي ـ عليه السلام ـ و همسر مهربان او فاطمه به صحرا رفته به هنگام خوردن خرما با گفتن كلماتي با يكديگر مزاح ميكردند.امام ـ عليه السلام ـ رو به زهراي مرضيه كرد و فرمود:اي فاطمه! رسول خدا مرا بيشتر از تو دوست ميدارد.حضرت زهرا پاسخ داد:اين سخن شما عجيب است! آيا ميشود پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ شما را بيش از من دوست داشته باشد در حالي كه من ميوة دل او و عضوي از پيكر و شاخهاي از شاخسار وجود آن حضرت هستم و غير از من فرزندي ندارد؟!علي ـ عليه السلام ـ فرمود:اي فاطمه! اگر سخن مرا قبول نداري بيا تا نزد پدرت حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ رفته از او پرسيم.هر دو به سوي پيامبر رفتند، فاطمه ـ عليها السلام ـ پيشدستي كرده، گفت:اي رسول خدا! كدام يك از ما دو نفر نزد تو محبوبتريم؟ من يا علي؟پيامبر فرمود:
تو نزد من محبوبتري و علي از تو براي من عزيزتر است.به دنبال اين سخن، علي ـ عليه السلام ـ رو به فاطمه ـ عليها السلام ـ كرده و گفت:آيا به شما نگفتم كه من فرزند فاطمه با تقوايم؟حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ پس از پايان كلام علي ـ عليه السلام ـ نام مادر خود را بر زبان جاري كرده، به وجود او افتخار نمود و گفت:
«من نيز دختر خديجة كبرايم!»[1]
فاطمه و خديجه همدم و غمخوار
همدلي و همراهي مادران و فرزندان بنياني احساسي و عاطفه داشته و هماره بر اين اساس بوده و خواهد بود، اما اين ويژگي دربارة خديجه ـ عليها السلام ـ و فاطمه ـ عليها السلام ـ فراتر از جلوههاي احساسي، بنيادي آسماني داشته و از پيش از ميلاد زهراي مرضيه در گفتگوهاي گوناگون در شكم مادر تجلّي يافته است.گاه فاطمه ـ عليها السلام ـ مونس تنهايي مادر به هنگام غربت خديجه و دوري زنان مكّه با او بود[2] و زماني برتر از آن نقشي هشيار ساز در عبادات مادر ايفا ميكرد.روزي حضرت خديجه ـ عليها السلام ـ از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ تقاضاي ميوهاي بهشتي كرد. جبرئيل دو سيب از بهشت نزد آن بزرگوار آورده، گفت:«اي محمد! خداوندي كه براي هرچيز اندازهاي مقدّركردهاست، ميفرمايد: يكي از اين دو سيب راخودتبخور و سيب ديگر را به خديجه بده... من از شما دو نفر فاطمه را ميآفرينم.»حضرت دستور پروردگار را انجام داد و خديجه بر سر زهرا ـ عليها السلام ـ باردار شد.هنگامي كه كافران از رسول خدا خواستند كه ماه را دو نيمه كند، خديجه فرياد برآورد و گفت:«اي واي چقدر زيانكار است آن كس كه محمد را تكذيب ميكند، در حالي كه او بهترين پيامبر است.»ناگاه فاطمه از درون شكم مادر گفت:«اي مادر! غمگين مباش و ترس به خود راه مده زيرا خداوند با پدرم همراه است.»[3]روزي ديگر نيز به هنگام انجام نماز از سوي خديجه، زهراي عزيز با مادر سخن گفت تا قدر و قداست آن دو براي هميشة ايام تاريخ بشريت و نمونههاي انسانيت را نورافشان و چشمگير سازد. ماجرا از آنجا آغاز شد كه حضرت خديجه ـ عليها السلام ـ -اشتباهاً- خواست در ركعت سوم سلام دهد كه فاطمه از شكم مادر وي را ندا داد كه:«قومي يا امّاه فَاِنَّكِ في الثالثه»؛[4]برخيز اي مادر! تو در ركعت سوم ميباشي!اين ارتباط به گونهاي ديگر در آخرين لحظات زندگي خديجه رخ نشان داد. آن هنگام كه اسماء -يا سلمي- در كنار آن بانوي بزرگ بود و او را اندوهگين و آشفتهخاطر ميديد، گويد رو به خديجه كرده گفتم:آيا شما كه بانوي زنان جهان و همسر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هستي و بر زبان آن حضرت بشارت به بهشت براي شما آمده، گريه ميكني؟!فرمود:
«من به خاطر مرگ گريه نميكنم. اندوه من براي آن است كه هر زني در شبعروسي خود نيازمند زني ديگر است كه سرّش را با او در ميان گذارد و نيازمنديها و خواستههايش را به او بگويد؛ فاطمه الآن كوچك است از آن ميترسم در شب عروسي او كسي نباشد كه كارهايش را انجام دهد و در مشكلات او را ياري دهد.»عرض كردم:
بانوي من! به شما قول ميدهم كه اگر تا آن روز زنده ماندم به جاي شما اين كار را انجام دهم.در شب عروسي فاطمه ـ عليها السلام ـ پس از آن كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ وارد خانه علي ـ عليه السلام ـ شد، دستور داد همه زنان خارج شوند و خود نيز بعد از مدتي عازم رفتن گرديد. اما مرا در تاريكي شب ديد و علت ماندن را جويا شد. من نيز با اشاره به سخنان خديجه به قولي كه به او داده بودم اشاره كردم.پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ با شنيدن نامخديجه و انگيزهمادرانه او نسبتبه فاطمهگريست و برايم ـ به خاطر پايداري به عهد و پيمان خود ـ دعا كرد.[5]آري علاقه و ارادت حضرت خديجه نسبت به دخت دردانه و يگانة خويش موجب گرديده كه در آينه معارف والاي فرهنگي، آن بانوي ايثارگر و مهربان را همراه آسيه دختر مزاحم و مريم دختر عمران چونان حاجب و نگاهبان در پيش روي فاطمه ديده كه همراه او حركت كرده تا زهرا ـ عليها السلام ـ را وارد بهشت كنند.[6]و يا به گفته رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آن زن عزيزو باعظمت، همراه با هفتادهزار فرشته كه به دست خود پرچمهاي تكبير دارند، از فاطمه استقبال ميكنند![7]پايان اين بخش از نوشتار را با بخشي از اشعار سراسر شور و شعور فرزند فرزانه فاطمه ـ عليها السلام ـ، حضرت امام خميني ـ قدس سره ـ ـ خطاب به مادر ـ زينت ميبخشيم:
اي ازلـيت بـه تـربـت تـو مـخمِّر
آيت رحمت ز جـلوه تـو هـويدا
عصمت تو تا كشيد پرده به اجسام
جـلوة تـو نـور ايـزدي را مـجلي
گويـم واجب تـو را نه آنت رتبت
خوانم ممكن تو را ز ممكن برتر[8]
وي ابديت بـه طلعت تـو مـقرر
رايت قدرت در آستين تو مضمر
عـالم اجسام گـردد عـالم ديگر
عصمت تو سرّ مـختفي را مـظهر
خوانم ممكن تو را ز ممكن برتر[8]
خوانم ممكن تو را ز ممكن برتر[8]
[1] . ر.ك: فضايل ابن شاذان، ص 80ـ82.[2] . لسان الميزان، ج 1، ص 134؛ ذخائر العقبي، ص 44 و 45؛ نزهة المجالس، ج 2، ص 227.[3] . ر.ك: الروض الفائق، علامه الحريفش، ص 255 و 314.[4] . مناقب الطاهرين، علامه شيخ عماد الدين طبري، اثبات الهداة، ج 1، ص 614؛ القاب الرسول و عترته، ص 199.[5] . كشف الغمه، ج 1، ص 366؛ شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، ص 638 و 639.[6] . عوالم، سيد هاشم بحراني، ج 11، ص 46ـ49.[7] . بحار الانوار، ج 8، ص 53ـ55.[8] . شرح و تفسير و موضوع بندي ديوان امام خميني ـ قدس سره ـ، قادر فاضلي، ص 167.