آيا قرآن، آميخته با فرهنگ و آداب اعراب و متأثر از آن است؟ - [تنزیل قرآن و مقتضيات زمان پيامبر] نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[تنزیل قرآن و مقتضيات زمان پيامبر] - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا قرآن، آميخته با فرهنگ و آداب اعراب و متأثر از آن است؟

آيا قرآن بر اساس مقتضيات زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نازل شده است؟

الف) آيا قرآن، آميخته با فرهنگ و آداب اعراب و متأثر از آن است؟

ب) آيا قرآن بر اساس مقتضيات زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نازل شده است؟

پاسخ

قبل از هر چيز، لازم است واژة «فرهنگ» مورد بررسي قرارگيرد.

«فرهنگ»، يك كلمة فارسي است و در زبان عربي به معناي «الثقافه» آمده است و بيش از «250» تعريف براي آن ذكر كرده‌اند.[1] مي‌توان گفت: «مجموعة آداب و رسوم، مجموعة علوم و معارف،‌و هنرهاي يك قوم، كتابي كه شامل لغات يك يا چند زبان وشرح آنها، علم و دانش و ادب، تعليم و تربيت را فرهنگ آن قوم مي‌نامند.[2] و آداب نيز جزئي از فرهنگ است.

زبان قرآن، درست است كه با الفاظ عربي نازل شده است؛ ولي اين الفاظ، با بلاغت و فصاحت و معناي بلندش، داراي اعجاز ذاتي مي‌باشد[3] و نمي‌توان آن را با كلام محاوره‌اي بشر مقايسه كرد.[4] به همين علت است كه، كسي نتوانسته است سوره‌اي همانند قرآن بياورد.

قبل از همه چيز، لازم است، فرهنگ و آداب اعتقادي و اخلاقي و اجتماعي و خانوادگي و... اعراب را، با ابزار تخاطب (همچون؛ زبان، تشبيهات، تمثيلات، كنايه...) جدا كرد؛ ضروري بود خداوند، براي رساندن مفاهيم بلندش، الف) رسولي را از ميان همان قوم و با زبان آنها برگزيند. ب) قوانين و احكام خود را در قالب الفاظ همان قوم، نازل كند.

لذا خداوند، پيامبر اسلام-صلي الله عليه و سلم- را از ميان عرب برگزيد[5] و نيز كتاب مقدس خود را، با الفاظ عربي نازل كرد؛[6] تا بتواند مطالب وحياني و الهي خود را به واسطه ابزار تخاطب (زبان، تشبيه...) به مردم، تفهيم نمايد.

عربي بودن قرآن، دليل بر قبول فرهنگ‌هاي خرافي و باطل اعراب نيست. چون قرآن مي‌فرمايد: «لايأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد.»[7] «هيچ گونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي‌آيد، چراكه از سوي خداوند حكيم و شايسته نازل شده است.»

اگر اندك مطالعه‌اي در فرهنگ و آداب اعراب داشته باشيم در مي‌يابيم؛ اعراب داراي فرهنگ خرافاتي زيادي بودند؛ اعم از: شيطان پرستي،[8] دختركٌشي،[9] طواف بدون لباس،[10] بت پرستي،[11] تعدّد زوجات بدون محدوديت،[12] ازدواج دسته جمعي[13] و... قرآن هيچ يك از فرهنگ‌هاي باطل را نپيذيرفت؛ چون خود زمينه ساز فرهنگ و تمدن عظيم اسلامي بود.

بعضي از آداب و فرهنگ‌ها در بين اعراب، مثبت بوده است؛ مانند: حج،[14] اعتقاد به خالق يكتا،[15]ماه‌هاي حرام،[16] ختنه كردن و... البته بيشتر فرهنگ هاي مثبت اعراب، ريشه در اديان الهي گذشته داشت. ادياني كه در جزيرة العرب رواج داشت؛ اعم از دين حنيف ابراهيم، يهود، نصاري، مزدك، ماني، زرتشت، صابئين، و...[17] تمام اديان الهي،‌ از يك چشمة وحياني مي‌جوشيدند؛ گرچه با گذشت زمان طولاني، اين اديان تحريف شده بودند. قرآن احكام مثبتي كه در بين اعراب به جاي مانده بود؛ با اصلاح آنها را امضاء نموده است.

بعضي از عناصر مثبت فرهنگ اعراب مانند غيرت و شجاعت و... ريشه در فطرات انساني داشت چون هر انساني فطرتاً، به كارهاي مثبت تمايل دارد؛ قرآن نيز هميشه با فطرت انسان‌ها سخن مي‌گويد[18] قرآن نيز برخي از فرهنگ مثبت آنها را ذكر كرده است؛ اين نشانة تأثيرپذيري نيست؛ بلكه نشانة تأكيد و يادآوري است. همچنين قرآن، به مقتضاي طبيعت و سرشت مرد و زن سخن گفته است؛ اين هم نشانة حكمت خداوند است كه مسؤليتي را به مرد داده كه غالب زن‌ها نمي‌توانند آن را به دوش بكشند؛ همچنين بالعكس برخي مسئوليت‌ها به زن داده است.

بعضي از فرهنگ‌ها، ريشه در عرف و ضرورت‌هاي زندگي اجتماعي دارد مانند: بيع و معامله و... اگر قرآن كلامي دربارة «بيع» و «ميزان» آورده است؛ نبايد تلقي شود كه متأثر از فرهنگ مردم بوده است؛ چون اين امور يكي از ضروريات زندگي اجتماعي است كه قرآن با جهت دادن و وضع نمودن احكام اسلامي، آنها را اصلاح نموده است؛ مانند: حرام كردن ربا در معامله و آداب سخن گفتن و... .

در نتيجه، قرآن با استفاده از زبان اعراب، كه واسطه براي انتقال مطالب وحياني بود، فرهنگ‌ و آداب ديگر اعراب كه جنبة خرافاتي و منفي داشت، را رد نمود.

ق0رآن، يك سلسله قوانين و احكامي را به رشته تحرير درآورد؛ كه نياز معنوي و هدايتي بشر را تا ابد برآورده مي‌كند و كساني كه قرآن را براي زماني خاص مي‌دانند، هيچ دليلي براي اثبات مدعاي خود اقامه نكردند؛ فقط يك روي سكه را نظاره گرند؛ آن هم بعد مادي و علوم تجربي. در حالي كه قرآن، براي بيان علوم تجربي و صنعت نيامده است (كه اينها به واسطه تجربه به دست مي‌آيد)[19] بلكه قرآن، ‌با محتواي (احكام، ‌عقايد، اخلاق) نياز بشر را در زمينه معنويت و اخلاق تأمين مي‌كند و در تمام زمان‌ها ثابت است.

بهترين دليل براي دائمي بودن قرآن، فطرت است. فطرت، فرهنگ عمومي و مشترك همه انسان‌ها در همه اعصار و امصار تاريخ است. زبان قرآن نيز، فطري است و انسان ديروز و امروز از لحاظ فطرت، يكسانند. به همين دليل قرآن، مخاطبان آشنايي در سرتاسر جهان دارد. فطرت، تعدد زبان، اقليم، عادات، آداب و رسوم و روحيات و عوامل گوناگون بيرون را مقهور اتحاد فطرت دروني قرار داد.[20] سلسله نيازهاي بشر به صورت يك تقاضا در باطن انسان وجود دارد كه بايد در سايه تعليم و تربيت مذهبي، پرورش يابد.[21]

دليل ديگر، بر دائمي بودن قرآن، اخلاق است. اخلاق، مقولة ثابتي است كه هيچ وقت در هيچ زماني قابل تغيير نيست.[22] روح انسان است كه نياز به ارتزاق معنوي دارد كه به جز از طريق احكام قرآن امكان‌پذير نيست. نبايد گفت: كه عبادت براي مردمان ابتدايي است؛ چون انسان‌ها در اوج رشد صنعت و تكنولوژي، ‌نياز به معنويت و اخلاق بيشتري دارند. عقل انسان در مقام علم و عمل معصوم نيستند و تحث تأثير وهم و خيال از جهت شهوت و غضب در عمل مي‌شود و در طول زمانها اين نقص وجود دارد، لذا نياز به قرآن يك امر ضروري به حساب مي‌آيد.[23] «و ما هي الاذكري للبشر»[24]

در نتيجه، قرآن، يك سفره گسترده‌اي است از ازل تا ابد، كه از او همه قشرهاي بشر استفاده مي‌كنند و مي‌توانند استفاده كنند.[25] و اين قرآن با فرهنگ ملل و اقوام گوناگون، سه نوع برخورد دارد؛ فرهنگ مثبت را كه با قرآن منافات نداشته باشد، امضاء مي‌كند و با فرهنگ منفي و ضد ارزش مقابله مي‌كند و فرهنگي كه نيمه مثبت باشد را اصلاح مي‌كند تا مردمان جهان بتوانند از اين قرآن كه چشمه زلال معنويت و آفتاب درخشان هدايت در سير تكامل انسانيت است، استفاده نمايند.

اما درباره مقتضيات زمان؛ اولاً معناي مقتضيات زمان در لغت اين است كه زمان در حال گذشتن و آمدن است و در هر قطعه‌اي يك اقتضايي دارد، در هر لحظه‌اي در هر چند سالي يك تقاضايي دارد.[26] كه اين‌گونه مي‌توان تفسير كرد

1ـ مقتضاي زمان: يعني پديده‌هايي كه در آن زمان پيدا شده است. 2ـ اقتضاي زمان: يعني پسند مردم و ذوق سليقه آن مردم به اقتضاي زمان يعني احتياجات واقعي زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ [27] بعد از اين توضيح اين‌كه قرآن مطابق مقتضاي زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بوده، به معناي اول و دوم درست نيست و نمي‌پذيريم، ولي معناي سوم را مي‌‌پذيريم كه طبق خواسته و نيازهاي واقعي بشر نازل شده است بشر در مورد ازدواج، اخلاق و رفتار،‌ عقائد، و... نيازها و قوانيني را مي‌طلبد كه قوانين قرآن طبق آن نيازها جعل شده است لذا براي اين مي‌تواند باقي باشد، به بيان ديگر اسلام براي نيازهاي ثابت قوانين ثابت و براي نيازهاي متغير قوانين متغير وضع نموده است. آيا مي‌شود گفت امانت‌داري، راستي، اخلاق خوب،‌ عدالت، تقوا، معنويت و... مربوط به زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بوده است الان نياز بشر نيست؟ ابداً.

استاد مطهري مي‌گويد: «سرّ زنده بودن اسلام اين است كه تعليمات اسلام در هر قسمتي از قسمت‌ها تعليماتي است كه جانشيني نمي‌تواند داشته باشد براي اين‌كه اسلام در تعليمات خود هرگز دنبال هدف‌هائي جزئي و موقت براي بشر نرفته است»[28] انسان متغير است ولي مدار ثابتي دارد و قرآن بر اساس همان مدار ثابت نازل شده است از امام صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيدند چرا قرآن هر چه بيشتر خوانده و تدبر مي‌شود بر طراوات و تازگي آن افزوده مي‌شود؟ فرمود: «از آن جهت است كه قرآن براي يك زمان معيني نازل نشده است براي همه زمان‌ها و همه مردم است».[29] خلاصه اين شد كه عصمت همه جانبة پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و قرآن اقتضا مي‌كند كه متأثر از غير وحي نباشد اين اولاً و ثانياً خود قرآن و روايات آشكار را مي‌گويند كه بر خلاف آداب و رسوم عرب جاهلي نازل شده است. مقتضيات به معناي سوم را مي‌پذيريم ولي مانع ابدي بودن قرآن نمي‌شود.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. اسلام و مقتضيات زمان، استاد مرتضي مطهري، ج1، ص 181 تا 215 بلكه تمام كتاب.

2. خاتميت، استاد مرتضي مطهري، جلسه چهارم و جلسه نهم و دهم.

3. نبوت، محسن قرائتي، تمام كتاب.


[1] . توسلي، غلام عباس، كتاب نقد و نظر: سال دوم، شماره 3-4، مقالة ويژگي‌هاي فرهنگ جامعه مدني.

[2] . معين، محمد، فرهنگ فارسي معين، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ اول، 1375، ج2، بخش «ف»

[3] . ر.ك: سيوطي، جلال الدين، معترك الاقران في اعجاز القرآن، بيروت، انتشارات دارالكتب المكتبيه، چاپ اول، ص 317.

[4] . ر.ك: معرفت، زبان قرآن، فصلنامه بينات: شماره اول، سال اول، تمام مقاله.

[5] . ابراهيم/4.

[6] . شعرا/195.

[7] . فصلت/42.

[8] . يس/6.

[9] . نحل/59.

[10] . اعراف/28.

[11] . بقره/165.

[12] . نساء/3.

[13] . ر.ك: نوري، يحيي، اسلام و جاهليت، تهران، مجمع معارف اسلامي، چاپ هشتم، 1375، ص352.

[14] . بقره/158.

[15] . عنكبوت/61.

[16] . توبه/36.

[17] . مبلغي آباداني، تاريخ اديان مذاهب، انتشارات حر، چاپ اول، بي تا، ج2، ص 80.

[18] . انعام/78.

[19] . ر.ك: رضايي اصفهاني، محمدعلي، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، قم، انتشارات اسوه، چاپ، 1375.

[20] . فصلنامة بينات: شماه 22-23، ص 43، مقاله از حيدري كاشاني.

[21] . مطهري، مرتضي، مقدمه‌اي بر جهان بيني اسلامي، قم، انتشارات صدرا، بي تا، ص 37.

[22] . مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، 1377، ج1، ص 12.

[23] . جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، 1378، ج1، ص 314-280.

[24] . مدثر/31.

[25] . موسوي خميني، سيد روح الله، صحيفة نور، تهران، مؤسسة نشر و آثار، چاپ دوم، 1375، ج19، ص 82.

[26] . مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، قم، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1365، ج1، ص 184.

[27] . همان، ج1، ص 185ـ193.

[28] . ر.ك: مطهري، مرتضي، خاتميت، قم،‌ انتشارات صدرا، چاپ اول، 1366، ص 73.

[29] . همان، ص 152.



/ 1