منظور از خلافت الهي انسان در زمين چيست؟ - [خلافت الهي انسان در زمين] نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[خلافت الهي انسان در زمين] - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

منظور از خلافت الهي انسان در زمين چيست؟

پاسخ

نظريات مطرح شده در اين مورد:

1. گفته شده: خداوند آدم را خليفه ناميد زيرا او و ذريه اش را جانشين ملائكه گردانيد زيرا ملائكه از ساكنين زمين بودند.

2. منظور از خليفه، آدم ـ عليه السّلام ـ بوده و او خداي در زمين است كه به حق حكم مي كند (ابن عباس و ابن مسعود.

3. گفته شده: خداوند آدم و ذريه او را جانشين اجنه اي كه در زمين ساكن بوده اند و فساد و خونريزي داشته اند قرار داده است (ابن عباس).

4. مقصود از خليفه، پي در پي آمدن اولاد آدم است و ايشان جانشين پدرشان آدم ـ عليه السّلام ـ در برپايي حق و آباداني زمين شده اند (حسن بصري).[1]

5. مقصود خلافت حقيقي و تكويني آدم از خداوند است و رسيدن او به مقام ولايت، يک امر تكويني است نه يك خلافت قراردادي و اعتباري و به نظر مي رسد كه اين وجه صحيح است زيرا همينكه خدا به فرشتگان مي فرمايد: «من» خليفه قرار خواهم داد بي آنكه بگويد خليفه و جانشيني چه كساني، ظهور دارد كه خلافت از خود «من» مي باشد. اگر حاكمي اعلام كند: من جانشيني تعيين خواهم كرد، آنچه ابتدائاً به ذهن مي آيد اين است كه به جاي خود، خليفه تعيين مي كند. گذشته از اين، خداوند مي خواهد مطالبي براي فرشتگان بيان كند كه براي دريافت امر سجده، آماده شوند پس مناسب است بگويد: موجودي خلق خواهم كرد كه خليفة من است و شما بايد بر او سجده كنيد. اگر تنها بگويد كه موجودي است كه جاي ديگران را مي گيرد چنين سخني گفتن ندارد. و مناسبتي با امر به سجده ندارد قبل از بيان وجه ديگر، ذكر اين نكته لازم است كه علي رغم تفحص در چند كتاب تفسير معروف مثل البرهان، نورالثقلين،‌الميزان، تبيان و.. قولي كه انسان را جانشين انسانهاي قبلي بداند يافت نشد و ظاهراً چنين احتمالي قائل ندارد، و تنها جانشيني از جن، و ملائك مطرح شده است.

وجه ديگر كه مسئلة مهمتري است اينكه هنگامي كه خدا مي فرمايد: مي خواهم موجودي بيافرينم كه خليفة من است فرشتگان مي گويند: آيا كسي را خليفه مي كني كه فساد و خونريزي خواهد كرد در حالي كه ما تو را تسبيح و تقديس مي كنيم. از جملات بعدي كه خدا به آنها مي فرمايد: «انبئوني باسماء هولاء ان كنتم صادقين» مي توان دريافت كه فرشتگان، ادعايي داشته اند كه قابل صدق و كذب بوده است يعني اگر راست مي گوييد كه شما بيشتر از انسان لايق خلافت هستيد به من خبر دهيد و ظاهراً آنچه فرشتگان را مجاب كرد همان بود كه دانستند آدم دانشي دارد كه آنها ندارند. اما نتيجه نهايي اينكه اگر صرفاً مسئله جانشيني كسي از كسي بود (و نه جانشين خدا) ديگر چه نيازي بود که فرشتگان، بر لياقت خود تأكيد كنند؟‌آنها كه مزاحم انسان نيستند و آنها نيز آفريدة خدا هستند، پس آنان به رسيدن به مقام ارجمندي طمع داشتند و اين چيزي جز خلافت الهي نمي تواند باشد.[2]

نتيجه گيري

از ظاهر آية 30 سورة بقره و آيات بعد از آن بر مي آيد كه خليفه شدن آدم مسئله ارجمند و بزرگي است كه ملائكه نيز تقاضاي چنين مقامي را به صورت يك پرسش مي كنند و اين چيزي نيست جز خلافت تكويني از خداوند به طوري كه انسان به اذن الله بتواند كارهاي خدايي انجام دهد. اگر بحث بر سر خلافت و جانشيني موجودات قبل از آدم بود، اين مشاجرات بر سر آن، معقول به نظر نمي آيد.

پس در نتيجه بايد گفت: 1. اولا انسان خليفه و جانشين خدا بر روي زمين است نه موجودات ديگر.

2. مقام خليفه اللهي انسان که قرآن از آن پرده برداشته نوعي خلافت تکويني است و نه امري اعتباري و قراردادي مانند مناصب اجتماعي.

3. از آن جايي که خلافت به معناي جانشيني است و اين امر حاصل نمي شود مگر آن که خليفه از هر جهت و در تمام شئون حکايتگر و نمودار شخص باشد بنابر اين خليفه خدا کسي است که بيش از سايرين با خداوند متعال سنخيت داشته باشد پس خليفه او نيز در نماياندن کمالات و خيرات حق تعالي برترين مخلوقات است.

4. مقام خليفه اللهي اختصاص به حضرت آدم ندارد و در فرزندان او نيز جاري است.

5. ادعاي خليفه بودن تمام انسان ها غير قابل قبول است زيرا برخي از انسان ها به تعبير قرآن از حيوانات پست­ترند تنها مطلبي که مي توان گفت اين است که زمينه و شأن و استعداد و قابليت رسيدن به اين مقام در فطرت همه ي انسان ها قرار داده شده است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. مرتضي مطهري، انسان كامل، انتشارات صدرا، قم.

2. محمد رجبي، انسان شناسي، انتشارات مؤسسة امام خميني قم، ص 125.

3. حسن زاده آملي، حسن، انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، انتشارات بنياد نهج البلاغه، ص 89.


[1] . السعيد ابوالفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، رابطه الثقافه والعلاقات الاسلاميه، ج 1، ص 144.

[2] . مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، قم، مؤسسة امام خميني (ره) ، ج1 ـ 3، ص 364.



/ 1