مسأله حجاب
مصاحبه با حجج اسلام يوسفى، غروى، مهدى زاده و شيرازى توسط حجهَ الاسلام طوسىموضوع اين جلسهى حلقهى نقد، مسئلهى حجاب است و به خصوص بحث چادر و يا به تعبيرى چادر مشكى. در مجموعهى مقالاتى كه در روزنامهها نوشته شد، خانمها و آقايان بر روى اين مسئله بحث كردهاند كه آيا اصولا حجاب و يا شكل خاصّى از آن مثل چادر و يا رنگى خاصّى از آن، هيچ ضرورتى دارد كه ما آن را در مراكزى مثل مدارس و ادارات و يا مجامع عمومى توصيه كنيم و يا در بعضى از جاها آن را اجبارى كنيم؟در اين جلسه در خدمت دوستانى هستيم كه در اين مورد يا مطالعات و بررسىهايى داشتهاند و يا تأليفاتى؛ آقايان حجج اسلام يوسفى غروى، مهدىزاده و آقاى شيرازى. تلاش بر اين است كه تا حد امكان اين مسئله را مورد نقد و بحث قرار دهيم.بر اساس سير منطقى بحث، اصولا بايد دانست كه سير تاريخى بحث حجاب به چه كيفيتى بوده و آيا حجاب و يا به تعبير شهيد مطهرى پوشش يا رسته، از مختصات مذهبى اسلام است؟ يعنى آيا اين مسئله در شريعت اسلام طرح شده است و قبل از آن رواج نداشته و يا بوده ولى اسلام نوع خاصّى از آن را در حد لزوم و وجوب آورده است؟از آقاى غروى خواهش مىكنم در اين مورد توضيحاتى بفرمايند.غروى: از نظر تاريخى، اينكه مسئلهى حجاب در اسلام وجوب و لزوم داشته را نمىشود منكر شد. در آيات سورهى نور مسئلهى حجاب بيان شده است كه شأن نزول آن مربوط به ماريهى قبطيه (همسر پيامبر) و زمان آن هم بعد از عمره القضاى رسول اكرم(ص) و بازگشت از مكه بوده است. و يا حجى بين عمره القضا و حجه الوداع كه مورد اختلاف است. بنده در مقالهاى در مجلهى الفكر الاسلامى آن را توضيح دادهام.اين مسئله هم مثل مسئلهى شرب خمر تاريخ دارد و يكى دو سال قبل از وفات حضرت رسول وجوب آن ابلاغ شده است؛ البته بايد در نظر گرفت كه بسيارى از مفسرين، اين مسئله را دو مرحلهاى مىدانند؛ يعنى آيات حجاب در سورهى احزاب را واجب بر بانوان پيامبر و آيات سورهى نور را وجوب بر كل زنان مؤمنين مىدانند؛ البته در تعابير و روايات تاريخى دارد كه پيش از وجوب، حجاب بوده است «كان ذلك قبل ان ينزل الحجاب» كه بايد ديد پيش از وجوب حجاب بر زنان پيغمبر واجب بوده و يا قبل از وجوب حجاب كلى؟ و اين مطابق با اصل حكم نزول تدريجى احكام است؛ مثل مسئلهى تحريم شرب خمر كه در اسلام تاريخ مشخصى دارد ولى هيچ كس نمىتواند از وجود تاريخ حرمت شرب خمر اين برداشت را بكند كه براى اولين بار در سلسلهى اديان الهى خمر در فلان مناسبت و فلان تاريخ تحريم شده است. در اينكه خمر در اصل در تمام اديان الهى حرام بوده، جاى بحثى نيست و ادلهى آن را بسيارى از علما در ضمن تحريم آيات خمر متذكر شدهاند.
در مورد حجاب هم همين گونه است؛ بدين معنا نيست كه با وجود تاريخ شروع حجاب و نزول آيات نور بر وجوب حجاب بر كل نساء مؤمنين، بگوييم قبل از اسلام، حجابى در كار نبوده است؛ بلكه حجاب يكى از ثوابت اديان الهى بوده كه شواهد آن بسيار است؛ مثل اناجيل محرّف فعلى، كه بدان متذكر شدهاند، و يا در انجيل لوقا آمده است: زنى كه با سرِ باز و لخت در ميان مردم حاضر مىشود، فرقى با زن بدكاره و كم عقل ندارد و.... اينكه وقتى كه به كليساهاى قديمىتر برويم، مىبينيم كه تماثيل حضرت مريم با حجابتر است؛ البته پستى و بلندىهايى دارد. و بنده اين حجاب را در كليساهايى كه مربوط به هفت يا هشت قرن پيش است در مونيخ آلمان و يا در سوئد و... ديدهام. در فيلمهاى قديمى مثل جنگ جهانى اول نيز زنان مليتهاى مختلف با حجاب نشان داده مىشود.
با توجه به اينكه مسلمان هم نيستند؛ ولى بعد از جنگ جهانى اول كه بيش 23 مردان آلمانى در جنگ از بين رفته بودند و جمعيت زنان زياد شده بود و براى اينكه زنان را به كارخانجات بكشانند تا بتوانند پيشرفت كنند، مسئلهى دست و پاگير بودن حجاب را مطرح كردند كه تاريخ شروع بىحجابى از همان زمان شروع شد. شهيد مطهرى در كتاب «حجاب» و آيه اللّه آصفى در كتاب «نظريه علاقه الجنسى فى القرآن الكريم» به مسئلهى تاريخ شروع بىحجابى اشارهكردهاند.تمام اينها روى هم رفته نشان مىدهد كه مسئلهى حجاب يك مسئلهى اصالتدار و ريشهدار در اديان مختلف الهى است. البته منظور از اديان مختلف به حسب زمان فعلى است و الا بنا بر گفتهى خود قرآن، تمام اديان در وقت خودشان دين واحدى بودند (ان دين عنداللّه الاسلام). در مورد مسئلهى خمر هم به علّت اينكه در ميان اعراب جاهلى آن زمان مرسوم بوده، دوباره تحريم مجدد شده است. مسئلهى تحريم خمر در اسلام، سه مرحله داشته و به طور تدريجى حرام بودن آن بيان شده است. در مورد مسئلهى حجاب، چون اعراب جاهلى تابع اديانى الهى نبوده و از آن فاصله گرفته بودند، احتياج پيدا شده بود كه دوباره به عنوان تجديد حكم بيان شود.از مجموع فرمايشات حاج آقاى غروى اين برداشت شد كه اين طور نيست كه بگوييم حجاب از مختصات و ويژگىهاى اسلام است بلكه در ملل و اديان قبل از اسلام نيز وجود نداشته است.از جناب آقاى شيرازى دعوت مىكنم كه در مورد فلسفهى حجاب يا به تعبير امروزى، چرايى حجاب كه در اديان سابق هم بوده و يك نوع پوشش خاص براى زنان قائل بودند توضيح دهند. و چرا انسان به دنبال اين محدوديت و يا به تعبيرى مصونيت مىرود؟شيرازى: همان طور كه آقاى غروى فرمودند، در اسلام به حجاب كيفيت خاصى داده شد؛ و الا در اصل، حجاب بوده است. از اين استفاده مىشود كه حجاب برگشت به طبيعت اختلاف زن و مرد دارد كه در مورد زن، كيفيت خاصى از حجاب است؛ چرا كه طبيعت زن جذابيت است و طبيعت مرد اين است كه ميل به كسى يا چيزى پيدا مىكند. زن به طور طبيعى جنبهى خودنمايى دارد ولى مرد طبيعتا خودنمايى ندارد؛ بنابراين، از همان ابتدا مسئلهى پوشش زن قابل اهميت و طرح بوده است كه به چه كيفيتى عمل كند تا اين جذابيّتى كه در شكل طبيعى او وجود دارد، به شكل نامطلوبى در جامعه بروز پيدا نكند. اين مسئله منحصر به اديان نيست؛ چرا كه نوع بشر اين گونه است. پس معلوم شد كه ريشهى مسئلهى حجاب، بازگشت به اختلاف طبيعت زن و مرد و روحيات آنها دارد. اسلام هم در اين مسئله نظر دارد و به جهت اختلاف طبيعتى كه در زن و مرد هست، احكام جداگانه براى زن و مرد قرار داده است.اولين آيهاى هم كه دربارهى حجاب نازل شد، ناظر به همين است. در روايات آمده است: جوانى از انصار از كوچههاى مدينه عبور مىكرد. زن جوانى توجه او را جلب مىكند. جوان بى توجه به اطراف خود، همان طور كه زن را نگاه مىكرد، حركت خود را ادامه مىدهد كه صورت او به ديوار اصابت مىكند و با صورت خون آلود خدمت پيامبر اكرم9 مىرسد و جريان را خدمت حضرت عرض مىكند كه حضرت مشكل ايشان را حل كند.
(اين نشان دهندهى آن است كه اين جوان روحيهى تدين و تقوا را دارا بوده است؛ زيرا اگر اين روحيه را نداشت، هيچ وقت نمىآمد آن را در مسجد و در ملأ عام بگويد) بلا فاصله جبرييل نازل شد و آيات سورهى نور را نازل كرد، و شبيه به اين جريانات در مسئلهى ظهار و ايلاء هم بوده است كه سر يك حادثهى شخصى خدمت پيامبر شكايت مىكنند و بعد از آن كه آن شخصِ شاكى از خدمت رسول اكرم مىروند، آيهى ظهار يا ايلاء نازل مىشود. اين مطلب، خود داراى ظرافتى است كه چرا آيهى حجاب بلافاصله در حضور خود همان جوان نازل شده است، بر عكس موارد بالا؟
شايد جهت بلافاصله نازل شدن، اين باشد كه درست است كه اين جريان يك مسئلهى شخصى بود، ولى كثير الابتلاء است و همهى مردم و جوانها مبتلاى به اين مشكل مىشوند و به همين دليل بلافاصله آيات نازل شد كه مرد و زن چگونه عمل كنند. و خطابِ آيات اوليهى حجاب، هم به مرد است و هم به زن.با توجه اين كه تمام علماى شيعه حجاب را از ضروريات دين اسلام مىدانند و همهى اديان و نحل به نحوى آن را پذيرفتهاند، در دين اسلام حدود و ثغور آن چيست؟ و تا چه حدى از حجاب لزوم و ضرورت دارد؟ از آقاى غروى خواهش مىكنم كه بفرمايند اگر ما بخواهيم از اسلام الگويى را به عنوان حجاب به خانمهاى مسلمان مخصوصا شيعه و... ارائه دهيم، آن حد و حدود در اسلام به چه كيفيتاست؟غروى: به اين مسئله بايد توجه داشت كه نبايد احكام فقهى در اين جا ناديده گرفته شود. در احكام فقهى بيان شده است كه وجوب حجاب از حين بلوغ است و قبل از آن براى تربيت و عادت كردن كودك است. از وقتى كه يك خانم مسلمان به سن بلوغ شرعى رسيده است، با يك زن كامل از جهت احكام حجاب در اسلام، هيچ تفاوتى ندارد. در فقه بيان شده است كه چنين خانمى بايد تمام بدنش پوشيده باشد و اختلاف فقط در پوشش صورت و مچ دستها به پايين و قدم پاها است. بسيارى از فقها فتواى وجوب ستر وجه دادهاند؛ ولى مشهور اين نيست؛ چرا كه آنها قائل به احتياط وجوبى هستند. اگر صورت خانمها زينت يافته باشد، فتواى تمام فقها است كه بايد پوشيده باشد و اگر از سنّ اميد به جاذبههاى جنسى گذشته باشد، مثل پيرزنان در آنجا بر حسب ادلهى شرعى مسامحاتى را نقل كردهاند كه حتى بيرون بودن مقدارى از مو هم اشكالى ندارد؛ ولى در حالتهاى طبيعى احتياط وجوبى به پوشش صورت مىكنند.
چون مجتهدين ديگرى هستند كه قائل به جواز كشف وجه و... هستند. بنابراين، مكلفين مىتوانند صورت و دستها را با توجه به حدود آن نپوشانند. در مقابل، مردان - بنا به تعبير قرآن - موظف به پوشش چشم هستند، (يغمض من ابصارهم) مخصوصا نگاهان دقيقِ با لذت؛ ولى در حد مكالمه و شناسايى عرفى كه طرف مقابل مثل معامله، نظر كردن كه با لذت همراه نباشد، اشكالى ندارد. الگوى حجاب بعد از نزول آيات آن، پيامبر و خاندان او بودهاند؛ چنان چه در آيات مىفرمايد:
(قلْ لنسائك و بناتك يدنين عليه من...)
با توجه اين كه اول زنان پيامبر مأمور به اين امر شدند، اين الگو از پيامبر و خاندان او گرفته شده است.با توجه به فرمايشات آقاى غروى و سيره و برخورد زنان پيامبر و يا رفتار حضرت زهرا3، مىتوان اين را فهميد كه پوشش حجابى آن زمان هم چادر بوده با همين رنگ و شكل. و آيا از الگوهاى صدر اسلام و بعد از آن مىتوانيم استفاده كنيم كه چادر با كيفيت فعلى آن الگوى برتر است يا خير؟غروى: آن چه از متون اسلامى به دست مىآيد، همين طور بود كه شما فرموديد. چنان چه مرحوم استاد مطهرى در اين زمينه بحثهايى كردهاند كه اسلام در صدد فاصلهاندازى بين دو جنس براى جلوگيرى از جاذبههاى خاص دو جنس است. در اين جهت كلى هر چه حجاب و پوشش نزديكتر به اين هدف باشد، طبعا نزديكتر به مقصد اسلام است؛ بنابراين، در قرآن تعبير به جلباب شده است كه منظور آن يك پوشش فراگير است. در اين كه آيا پوشش فراگير از سر تا مچ پا است و يا از سر تا زانوها، اهل لغت اختلافاتى داشتهاند.در مورد رنگ حجاب از لابهلاى متون اسلامى با توجه به الگويى كه از رهبران دينى معرفى كرديد، بر مىآيد كه خانوادههاى آنها هم از رنگ مشكى استفاده مىكردند. ما در متون اسلامى تصريح به رنگ ديگر نديدهايم. ولى تصريح به رنگ سياه را ديدهايم؛ مثلا در تاريخ نقل شده است كه در جنگ خيبر يكى از پرچمهايى كه بالاى سر پيغمبر بوده، روسرى و پوشش قسمت بالاى (سر و گردن و سينه) عايشه بوده است و همه تصريح كردهاند كه مشكى بوده است. و اين امرى طبيعى است كه هر چه وسيلهى حجاب تيرهتر باشد، از وسوسهى فساد دورتر است.برداشت بنده اين شد كه اگر سيرهى بزرگان اسلام و فلسفهى حجاب را در نظر بگيريم، مىفهميم كه نه تنها چادر ترجيح بلا مرجع نيست بلكه چادر با همين كيفيت امروزى، به هدف مقدس والاى دين اسلام نزديكتر است. به خصوص كه در متون دينى و تاريخ ما، به رنگ آن هم تصريح شده است. با توجه به اين مقدمه، يكى از دلايلى كه امروزه آقايان و خانمها در مقالات خود در نقد بر چادر و چادر مشكى دارند، اين است كه مىگويند: يكى از ادلهى كراهت و ناپسند بودن چادر مشكى در ميان زنان ما اين است كه اصلا سابقهى ملّى و مذهبى ندارد. و يا مىگويند: اين نحوهى چادر، در روايات و فتاواى علماى ما، كراهت فقهى دارد؛ بنابراين خانمها دوست ندارند كه از چادر، به خصوص چادر مشكى استفاده كنند. از آقاى مهدى زاده خواهش مىكنم در اين دو مورد مطالبى را ارايه دهند.مهدى زاده: سؤال شما داراى دو قسمت است: اول، اين كه آيا چادر ارتباطى با دين و مذهب دارد؟
دوّم، اين كه آيا از ادلهى كراهت پوشش و چادر مشكى براى زنان استفاده مىشود يا نه؟در ابتدا، به طور قاطع مىتوان ادعا كرد كه پوشش چادر ارتباط وسيع و محكمى با دين دارد. بحث ما در مورد چادر، لفظ و الفاظ آن نيست؛ به دليل اين كه چادر يك حقيقت و پوشش گستردهاى است كه خانمها از آن براى پوشش از سر تا مچ پا استفاده مىكنند و اين كه اصل كلمهى چادر، چهار دور بوده؛ يعنى چهار دور بدن را پوشش مىدهد، در لغت عرب هم به اين حقيقت تصريح شده است، كه از الفاظ مختلفى تعبير شده است، مثل عباءَ، مِلحفه، مَلاءَ كه ما در فارسى از آن تعبير به چادر مىكنيم.حال آيا چادر، ارتباطى با دين و مذهب دارد يا خير؟ در جواب اين سؤال دو مقدمه مطرح مىشود: اولا، ما بپذيريم كه حجاب يكى از احكام مسلم و از ضروريات اديان خصوصا دين اسلام است؛ ثانيا، حداقل چادر يكى مصاديق بارز فعلى است كه همان حجابى كه دين و شرع مقدس گفته را براى ما تأمين مىكند. از اين دو مقدمه نتيجه مىگيريم كه پوشش چادر مىتواند ارتباط وسيع و مستحكمى با دين داشته باشد. بنده در مطالعات خود مقايسهاى داشتم بين جلباب.
كه در آيهى 59 سورهى احزاب به آن تصريح شده است. جلباب را از چهار جهت مورد توجه قرار دادهايم: يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساءَ المؤمنين يدنين عليهن من جلبيبهن...؛ اى پيغمبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو كه روسرىهاى بلند خويش را فرا افكنند.... مفهوم، اندازه، كاركرد و رنگ. و همين مقايسه را در همين چهار بُعد نسبت چادر انجام داديم كه مفهوم چادر چيست؟ اندازهى آن چه قدر است؟ كاركرد آن چيست؟ و چه رنگى دارد؟ وقتى ما بين چادر و جلباب در اين چهار بعد مقايسهاى انجام دهيم، روشن مىشود كه آيا چادر ارتباطى با دين دارد يا خير؟ كه ما ادعا مىكنيم ارتباط مستحكم و وسيعى با دين دارد.اما مفهوم جلباب به پوشش گسترده و وسيعى گفته مىشود كه زنها از آن در صدر اسلام استفاده مىكردند و لغويين دارند كه جلباب لباس گستردهاى است كه از مقنعه وسيعتر بوده ولى كمتر از عبا نيست و حتّى بعضى از لغويين تعابيرى دارند كه استفاده مىشود حدّ آن از اين هم بيشتر بوده است. اين گونه تعبير كردهاند: ثوبى كه مشتمل و در بر گيرندهى تمام بدن است كه بر روى لباسهاى ديگر پوشيده مىشود.اين مطالبى را كه عرض كردم در كتابهاى لغت معتبر عرب مثلِ لسانالعرب، معجم مباحث اللغه، و معجمالوسيط و... موجود است. پس معلوم شد كه از لحاظ لغت، چادر ارتباط با دين دارد. از لحاظ تفسيرى هم، تفسير فخر رازى، و الميزان و تفسير محمدجواد مقنيه همين مفهوم را تصريح كردهاند.از لحاظ اندازه كه بين لغويين اختلاف است، به سه ديدگاه مىتوان اشاره كرد:
1- پوششى از بالاى سر تا قدمها بوده است؛
2- پوششى بود از بالاى سر تا موازات زانوها؛
3- بعضى هم مىگويند به معناى خمار و مقنعه است.
ما در جستوجوهاى خودمان به اين نتيجه رسيديم كه دو قول آخر مخدوش است؛ به دليل اين كه در سيرهى فاطمهى زهرا3 مىبينيم كه وقتى ايشان مىخواستند جهت دفاع از فدك به مسجد بروند، در تاريخ مىگويد: (لافد فلالها على رأسها، والشتملت جلبابها و تَتَعْ ديولها)؛ يعنى روسرى خود را محكم به سر بستند و جلباب خود را پوشيدند. بنده از واژهى «والشتملت» استفاده مىكنم كه پوشش حضرت، شمول داشته و فراگير بوده است. از قسمت آخر گفتار هم استفاده مىشود كه تا روى قدمها مىآمده است.از نظر كاركرد هم تفسير كشاف تصريح كرده است كه كاركرد آن اين گونه بوده كه جلباب را بالاى ابروها قرار مىدادند. بعد اطراف آن را جمع مىكردند و روى بينى مىگذاشتند؛ دقيق مثل كارى كه امروزه زنان محجبهى ما انجام مىدهند) كه فقط چشمها بيرون بوده است.از لحاظ رنگ هم قراين و شواهد و كتابهاى روايى و لغت تصريح كردهاند كه جلبابى كه در قرآن از آن سخن گفته شده، رنگ سياه داشته است. در سنن ابى داود، در بحث لباس دارد كه وقتى زنهاى انصار از خانههايشان خارج شدند، با لباسهاى سياه بودند؛ گويا كه بر سر آنها كلاغ نشسته است. و از اين استفاده مىشود هنگامى كه آيهى 59 سورهى احزاب نازل شد، رنگ جلباب سياه بوده است. ما مىتوانيم همين تطبيقها را در چادر هم داشته باشيم كه چادر مفهومى است كه پوشش تمام بدن را فرا مىگيرد. از لحاظ اندازه از سر تا قدمها است و از لحاظ كاركرد، كاركرد جلباب آن زمان را داشته و از لحاظ رنگ هم مشكى است.با تشكر از عزيزان، با توجه به اين كه اين بحث دامنههاى گستردهاى دارد، متاسفانه فقط توانستيم مقدمات آن را ذكر كنيم و ادامه مباحث را به جلسات آينده موكول مىنماييم. (انشاءاللّه)والسلام عليكم و رحمه اللّه و بركاته