«و اما ق فهو الجبل المحيط بالارض و خضرة السماء منه و به يمسک الله الارض ان تميد باهلها». (تفسير صافي)چنانکه در معاني الاخبار از امام صادق(ع) در تفسير «ص والقرآن ذي الذکر» روايت شده است:
«و اما ص فعين تنبع من تحت العرش و هي التي توضاً منها النبي(ص) لما عرج به» الحديث.و در علل الشرايع از امام کاظم(ع) روايت است که: «سئل(ع) و ماصاد الذي امر ان يغتسل منه (يعني النبي- ص-) لما اسري به فقال عين تنفجر من رکن من ارکان العرش يقال لها ماءالحيوه و هو ما قال الله عزوجل ص و القرآن ذي الذکر».و في تفسير المجمع عن الصادق(ع) «انه اسم من اسماءالله تعالي اقسم به (تفسير صافي) و در خبر ديگر اينکه ص اسمي از اسماء نبي است». ابن عباس گفت: «ص جبل بمکه کان عليه عرش الرحمن حين لاليل و لانهار».اين عرش رحمن قلب مؤمن است که: «قلب المومن عرش الله الاعظم و قال(ص) لايسعني ارضي ولاسمائي، و يسعني قلب عبدي المؤمن» پس ص اشارت به صورت رسول الله(ص) چنانکه ق هم اشاره به قلب محمدي(ص) است که عرش الهي محيط به کل است. (تفسير ابن عربي در سوره ق) هر يک از روايات سرّي از اسرار و رمزي از رموز است که يک يک را بياني بسيار بايد و اين نکات را عمقهاي بسيار است.آري اگر کلام حق تعالي در مقام اطلاقش ظاهر شود، هيچ مخلوقي در برابر آن مقاومت نمي کند و همه در کلام او فاني مي شوند، لکن از غايت رحمت کمال رأفت به خلقش اسماء و صفات و کلامش را از مقام اطلاق فرود آورد و به آنها لباس تعينات پوشانيد که در مقام ارواح عاليه موافق مر آنها، و در مقام ارواح مضافه مرافق مرآنها، و در مقام اشباح عاليه نوريه و سافله ظلمانيه مطابق مرآنها، و در مقام انسان به لباس اصوات و عبارات و حروف و کتابت ظاهر شد مناسب مر اصماخ و ابصار آنها. عارف رومي در دفتر چهارم مثنوي فرمايد:
خود طواف آنکه او شه بين بود
زان نيامد يک عبارت در جهان
زانکه اين اسماء و الفاظ حميد
علم الاسما بد آدم را امام
چون نهاد از آب و گل بر سر کلاه
که نقاب حرف و دم در خود کشيد
تا شود بر آب و گل معني پديد
فوق قهر و لطف و کفر و دين بود
بس نهانست و نهانست و نهان
از گلابه آدمي آمد پديد
ليک ني اندر لباس عين و لام
گشت آن اسماي جاني رو سياه
تا شود بر آب و گل معني پديد
تا شود بر آب و گل معني پديد
و تلک عيني و ذهني طبع
ثمت لفظي و کتبي و طبع
ثمت لفظي و کتبي و طبع
ثمت لفظي و کتبي و طبع
و لا تقل عند النداء يا هو
و ليس في النحاة من رواه
و ليس في النحاة من رواه
و ليس في النحاة من رواه
نهفته معني نازک بسي است در خط يار
تو فهم آن نکني اي اديب من دانم
تو فهم آن نکني اي اديب من دانم
تو فهم آن نکني اي اديب من دانم
دو سر خط حلقه هستي
به حقيقت بهم تو پيوستي
به حقيقت بهم تو پيوستي
به حقيقت بهم تو پيوستي
درون حبه اي صد خرمن آمد
بدان خردي که آمد حبه دل
اگر يک قطره را دل برشکافي
برون آيد از آن صد بحر صافي
جهاني در دل يک ارزن آمد
خداوند دو عالم راست منزل
برون آيد از آن صد بحر صافي
برون آيد از آن صد بحر صافي
کلّ يوم هو في شأن را بخوان
کمترين کارش بهر روز آن بود
لشکري ز اصلاب سوي امهات
لشکري ز ارحام سوي خاکدان
لشکري از خاکدان سوي اجل
باز بيشک بيش از آنها مي رسد
و آنچه از جانها بدلها مي رسد
اينت لشکرهاي حق بيحد و مر
از پي اين گفت ذکري للبشر
مرو را بي کار و بي فعلي مدان
کوسه لشکر را روانه مي کند
بهر آن تا در رحم رويد نبات
تا ز نر و ماده پر گردد جهان
تا ببيند هر کسي حسن عمل
آنچه از حق سوي جانها مي رسد
و آنچه از دلها بگلها مي رسد
از پي اين گفت ذکري للبشر
از پي اين گفت ذکري للبشر
ز هر يک نقطه زين دور مسلسل
ز هر يک نقطه دوري گشت دائر
همو مرکز همو در دور سائر
هزاران شکل مي گردد مشکل
همو مرکز همو در دور سائر
همو مرکز همو در دور سائر